داستانهای بیقانون ۱۱:۴۳ ۱۳۹۷/۰۸/۱۳ ✅ با اجازه بزرگترها بهله. علیرضا کاردار | بی قانون و میل» چیز خارقالعادهای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ میشود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین … «نیریش» همان طور که سرش توی گوشی بود پرسید: «بهله یعنی چی؟» «میل» توی آینه وسط نگاه کرد و با حالت نمکطوری گفت: «بهله یعنی نَهخیر!» نیریش با انزجار به میل نگاه کرد و گفت: «نمکدون! جدی پرسیدم!» میل خندید و گفت: «عه! ببخشید، فکر کردم داری خودتو برام لوس میکنی! دیکتهاش چه جوریه؟» بلافاصله ادامه داد: «هااا! واحد شمارش پرنده شکاریه، اون خبر مسموم شدن عقابها رو تازه خوندی؟» نیریش گفت: «ببخشید آقای آپدیت! همه مثل شما به روز نیستن که در لحظه از اخبار مطلع بشن!» میل خندید، راهنما زد و در حال پیچیدن پرسید: «به خبر متلکهای رشیدپور و بخش خبری تلویزیون هم رسیدی یا اونو فردا باخبر میشی؟» نیریش با عصبانیت گفت: «امشب خیلی بانمک شدیها! تاثیر نزدیک شدن به خونه مامانته؟» میل بلندتر خندید و گفت: «باز دست گذاشتی رو نقطه ضعف من؟ قربون مامانم برم که همچین عروسی برام گرفته! ...
داستانهای بیقانون ۲۰:۰۴ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ ✅ متولدین هر ماه چه بیماری روانیای دارند؟. افسانه جهرمیان | بی قانون … طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون). 👇👇👇.
داستانهای بیقانون ۱۹:۱۲ ۱۳۹۷/۰۸/۰۶ ✅ پایان سریالهای روز دنیا به سبک سریال دلدادگان. شاهین قدیانی | بی قانون گفته برخی از سایتهای خبری در قسمت آخر سریال دلدادگان یکی از بازیگران اصلی به خاطر پرداخت نشدن دستمزدش حاضر به بازی نشده و کلا قسمت آخر سریال تغییر کرده است. حالا بررسی میکنیم که اگر این اتفاق در سریالهای دیگر میافتاد کارگردان مجبور میشد سریال را چگونه به پایان برساند …: Game of throanes ارتشهای هفت اقلیم برای مقابله با ارتش مردگان و وایت واکرها با هم متحد شدهاند. ارتش مردگان قصد حمله را دارند اما از اژدهای دنریس میترسند. دنریس در جلوی ارتش سوار بر اژدها ایستاده و منتظر جان اسنو است تا با اژدهایش از راه برسد. ناگهان لرد واریس (شخصیت کچل که مشکل جسمی خاصی داشت) به دنریس میگوید که جان اسنو دختر وحشی را مجددا زنده کرده و با هم ازدواج کردهاند و سوار اژدها شدهاند و برای ماه عسل رفتهاند آن طرف دیوارِ شمال برای اسکی. دنریس هم میگوید غلط کرده مرتیکه چشم سفید و سوار اژدهای خود میشود و به سمت شمال پرواز میکند. وایت واکرها هم حمله را آغاز میکنند و کل ارتشها را هشتر و پشتر میکنند و هفت اقلیم را تصاحب میکنند …Breaking bad: والتر وایت اسلحه خودکار خود را در صندوق عقب آماده کرده و ب ...
داستانهای بیقانون ۱۲:۵۷ ۱۳۹۷/۰۸/۰۵ ✅ گیر و گور. علیرضا کاردار | بی قانون و میل» چیز خارقالعادهای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ میشود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین … «نیریش» بی مقدمه گفت: «پاشو بریم سینما!» هرچند برای سینما رفتن مقدمه لازم نبود، فقط اراده میخواست و پول و البته فیلمی که دستکم بعد از دیدنش فک و فامیل فیلمساز و خودت را فحش ندهی. «میل» گفت: «تو هم حوصله داری …» نیریش چنان نگاهش کرد که ادامه حرفش را بلافاصله تغییر داد: «…من برم یه دوش بگیرم که بعدش بریم؟ یا حوصله نداری؟!» نیریش نیشخندی زد و گفت: «نه حوصلهاش رو ندارم که یک ساعت منتظرت بمونم!» میل از لحن آرام نیریش سوءاستفاده کرد و گفت: «حالا چه فیلمی بریم؟» نیریش که توقع این کوتاه آمدن از موضع را نداشت گفت: «بذار سایتش رو چک کنم …» گوشیاش را برداشت و چند صفحه بالا و پایین کرد و به سمت میل گرفت و گفت: «این خوبه؟» میل چهره در هم کشید و گفت: «خودت همیشه میگی این یارو همه فیلمهاش رو یه جور بازی میکنه. با اون تیپ چرکش یا معتاده، یا روانی. وقتی هم نقش معمولی بازی میکنه اون قدر بغض میکنه و اشک تو چشمهاش جمع میکنه ...
داستانهای بیقانون ۱۰:۵۷ ۱۳۹۷/۰۸/۰۴ ✅ از جشن تولد تا جشن اولین آروغ. میثم ابراهیمنژاد بازرگانی | بی قانون ایران جشن گرفتن برای سالگرد تولد تاریخ پر فراز و نشیبی داشته است. آنطور که از صحبتهای پدران و پدربزرگان ما میتوان فهمید، برای متولدین دهه ۴۰ و قبل از آن نه تنها جشن تولد مفهوم کاملا بیمعنایی بوده است، بلکه آن زمان اعتقاد داشتند که همینکه بچه را به دنیا آوردهایم و میدانیم از اصغر بزرگتر است و از کبری کوچکتر، از سرش هم زیاد است! تازه هر ازگاهی پدر برای ابراز علاقه با کمربند بچه را سیاه و کبود میکرد تا بچه دچار کمبود محبت نشود. بنابراین جشن تولد اصلا معنایی نداشت. فرض کنید که حتی اگر یک خانواده میخواست برای فرزندانش تولد بگیرد، آنقدر تعداد بچهها زیاد بود که شیر تو شیر میشد و همه بچهها نوبتی شمع فوت میکردند. از طرفی شما اگر پروندههای متولدین قبل از سال ۵۰ را در ثبت احوال بررسی کنید، خواهید دید که به دلیل دریافت فلهای شناسنامه، در آن سالها کلا همه یا در اول فروردین متولد شدند یا ۲۶ شهریور یا ۳۰ آذر (البته به دلیل مشغله شب عید آذریها تعدادشان کم است!)؛ پس بدبختانه روز تولد هم مشخص نبود!. در سالهای بعد اوضاع بهتر شد. خانوادهها در طول عمر کودک یکی دو بار جمع میشدند و برای ...
داستانهای بیقانون ۱۹:۵۵ ۱۳۹۷/۰۸/۰۳ ✅ دانشجو رو وانکرده پس فرستاد!. فائزه موسوینسب | بی قانون هفته گذشته شنیدیم که پذیرش دانشجو در رشتههای پزشکی دانشگاه آزاد دچار مشکل شده است. گویا این روزها اشتباهات پزشکی از همان مرحلهی پذیرش در دانشگاه آغاز میشود! قضیه این طور بوده که به یک عده گفتهاند قبول شدید. ثبت نامشان هم کرده اند. از همه مهمتر پول هم گرفته اند بعد یکهو سوپرایز وار به آنها گفتند قبول نشدید! حالا همهی مشکلات به کنار تکلیف کپسول و آمپولهای بیوی اینستاگرام این بچهها چه میشود؟. البته این خبر خیلی هم عجیب نیستها! مخصوصا برای ما که ماجرای سپردهگذاران را دیده ایم. شما یادتان نمیآید، یک زمانی ساختمان میساختند، پول هم میگرفتند بعد یکهو همینطور سوپرایز وار میرفتند کلا!. ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۳۶ ۱۳۹۷/۰۸/۰۳ ✅ سه و پونصد ندادم که بخوابی!. شهاب صفاری | بی قانون.. اراک قم. قم اراک …روی پله اول اتوبوس ایستاده بود و کلهاش را بیرون گرفته بود. در آنِ واحد صدایش را از تُن صدای یک گام بالاتر از محسن چاوشیِ با دستگاه، به تن صدای یک گام پایینتر از مازیار فلاحیِ بدون دستگاه تغییر داد و شروع کرد به داد زدنِ اسم شهرها. داد زدنش که تمام شد، از پلهها بالا آمد و وسط اتوبوس ایستاد. طبق عادت کمک رانندگیاش، شروع کرد به صحبت با مسافران. با همان تن صدای یک گام بالاتر از محسن چاوشی، گفت: آقایون خانوما. اتوبوس کلا دو تا در بیشتر نداره. یه دَر در عقب، یه دَر در جلو. مثل هواپیما هم نیست که ماسک اکسیژن داشته باشه! ...
داستانهای بیقانون ۱۵:۱۲ ۱۳۹۷/۰۸/۰۳ ✅ درباره یک مخاطب خاص نما. مهدیسا صفریخواه | بی قانون دلم میخواست بهش پیامک بدم که مواظب خوبیات باش یا چشمهای تو پایتخت قلب منه یا آفتابت را از من دریغ نکن، حتی یه بار آخری رو امتحان کردم که با مشکلی مشابه هکسره، نتیجه فاجعه بود. جواب داد سر راه شلنگ میخرم نگران نباش. در بقیه موارد هم پیامکهامون به این موارد منتج شد. (خودم هم فکر نمیکردم یه روزی از این فعل منتج شد، استفاده کنم. شما هم اگر با شروع حکومت مهرماهیها تا انقراض حکومت آذرماهیها دایم در حالت سرماخوردگی بودین، هر فعلی که به ذهنتون میرسید رو روهوا میزدین.) داشتم میگفتم، لیست خریدمون هر روزمون شامل این موارد میشد. لیست خرید خونه، لیست بهروز شده خرید خونه، لیست خرید با حذف رب، لیست خرید با حذف گوشت، لیست خرید با حذف سی دی سریال ممنوعه. آدم پیامک بدهای نیستم. معتقدم گرهای که با دندون باز میشه رو چرا با دست باید باز کرد. وقتی در موقعیت ارسال پیامک قرار میگیرم. ...
داستانهای بیقانون ۰۹:۳۷ ۱۳۹۷/۰۸/۰۳ ✅ من انارم: تیلیت هانیبال لکتر. سحر شریفنیک | بی قانون.. جمعه شب و موقع پخت کلهپاچه فرا رسید آرامش عجیبی در خانه برقرار بود. دانیال داشت با اسباب بازیهایش بازی میکرد و من هم داشتم مجاری تنفسیام را پاکسازی میکردم و با دو انگشتم فینگیلیهای هم اندازه میساختم و به هوا پرتاپ میکردم. بابا هم پشت به همه توی بالکنی نشسته بود و داشت کله را تمیز میکرد که یکهو صدای جیغ مامان درآمد: حسن! این مسواکته حسن! کردی تو دهن کله؟. بابا که ککش هم نگزیده بود با لبخند عمیقی جواب داد: دلت میاد؟ بده تا یه هفته بعد که مسواک میزنم، این عطر خوش تا لوزههام فرو میره! مست میشم. مامان که دیگر معلوم بود طاقتش تمام شده دوباره فریاد کشید: لازم نکرده! ...
داستانهای بیقانون ۱۵:۰۳ ۱۳۹۷/۰۸/۰۲ ✅ پلنگولوژی یا روانشناسی شخصیت از روی آرایش. افسانه جهرمیان | بی قانون که روانشناسان سرگرم دوردور در خیابان بودند. خیلی اتفاقی به صورت چند بانو زل زدند. لذا پس از زلهای پیدرپی دریافتند که هرکس با توجه به نوع آرایشش دارای شخصیتی است. البته در مواردی به آقایان آرایشکرده هم برخوردند. اما سعی کردند نادیده بگیرند و علم روانشناسی را درگیر این مسائل خاکبرسری نکنند!. افرادی که ابروهایشان را شبیه پادری میکنند. روانشناسان معتقدند این افراد شخصیت ایدهپردازی دارند و بسیار خلاقند. به این صورت که دو رج ابرو دستشان میدهی، ۱۲ متر موکت پُرزدار تحویلتان میدهند. یعنی اگر وقت داشته باشند یک نقش ترنج هم بین دو ابرو در میآورند. ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۵۹ ۱۳۹۷/۰۸/۰۱ ✅ آقای سعدی اینو چی میگی؟. صفورا بیانی | بی قانون اول: پژوهشگران ژاپنی گفتهاند تا پنج سال آینده هر شهروند ژاپنی یک روبات خواهد داشت. ضمن احترام به این پژوهشگران باید خدمتشان عرض کنیم: دوغتان را بنوشید. آن موقع که ما به ازای هر شهروند ایرانی چهل و پنج هزار و پانصد تومان یارانه داشتیم کجا بودید؟ یا الان که هر شهروند ایرانی برای خودش یک شهروند-خبرنگار است. در آینده هم قرار است به عقب برگردیم و هر شهروند ایرانی یک کارت سوخت داشته باشد. اگر تحریمها دوباره برداشته شوند میتوانیم «هر شهروند یک کارت ملی» هم داشته باشیم. خلاصه ژاپنیها خیلی مانده تا برسند به ما …خبر دوم: پیدا شدن عقرب در غذای سلف دانشگاه علوم پزشکی لرستان. واقعا چرا فکر میکنید این خبر ارزش اعلام شدن و پخش شدن در کانالهای خبری را داشته؟ از قدیم گفتهاند نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است. ...
داستانهای بیقانون ۱۲:۱۷ ۱۳۹۷/۰۸/۰۱ ✅ مهمانِ خارجیِ پارک ندیده …. افسانه جهرمیان | بی قانون.. خارجی داشتیم دوست بابا؛ آقای رستمی که بعد از ۳۰ سال به ایران میآمد. دم غروب بساط جوجه را جمع کردیم تا به پارک روبهروی ساختمان یورش ببریم. مادر زیلوی حصیری را وسط چمنها پهن کرد و اسباب و وسایل را هم به شاخ و برگ درخت آویزان کرد. آقای رستمی کمی سرخ و سبز شد و با خجالت به مادرم گفت: منیژه خانم چمنها خراب نشه؟ این درخت بیچاره هم …. مادر: واااا آقای رستمی؛ چمن مال نشستنه دیگه. نگران اون درخت بیچاره هم نباشید. پدرم وسایل را از روی درخت پایین آورد و آقای رستمی از با فرهنگی پدرم به وجد آمد. سپس چند شاخهاش را شکست و همانجا در باغچه آتشی به پا کرد. ...
داستانهای بیقانون ۲۰:۴۲ ۱۳۹۷/۰۷/۳۰ ✅ فواید بیشمار نوشابه برای بازنشستگان. طیبه رسولزاده | بی قانون خبرها آمده بود برخی از بازنشستگان شرکت زمزم به جای حق سنواتشان نوشابه دریافت کردهاند. بعد از شنیدن این خبر موجی از شادی و نشاط در بین بازنشستگان ایجاد شد. چون سالها بود هر چه به خانوادههایشان میگفتند نوشابه برایمان ضرر ندارد، هیچ کس حرفشان را باور نمیکرد. حالا میتوانند به تعداد همه سالهایی که کار کردهاند نوشابههایشان را دور تا دور بچینند و از هر کدام یک قلوپ بخورند تا کمبودهایشان جبران شود. حتی میتوانند به یاد ایام قدیم بعد از هر یک قلوپی که خوردند به ته شیشه نگاه کنند، شاید بالاخره فهمیدند چه چیزی کف بطری هست. البته اگر شرکت نامردی نکرده باشد و نوشابه زرد به آنها نینداخته باشد. این گونه یک نرمشی هم میکنند و برای استخوانهایشان مفید است. البته دانشمندان به تازگی کشف کردهاند که نوشابه مانع اصلی جذب کلسیم و باعث پوکی استخوان در سالمندان است، ولی باید بگوییم که خیلی هم نمیشود به حرف دانشمندان اعتماد کرد. اینها اگر خیلی دانشمند بودند و به فکر پیشرفت علم، یک نوع سیبزمینی سرخکرده اختراع میکردند که هر چه میخوری چاق نشوی. ...
داستانهای بیقانون ۰۹:۵۶ ۱۳۹۷/۰۷/۳۰ ✅ چرا فردوسیپور باید کتک بخورد؟. علیرضا مصلحی | بی قانون سوالات زیر پاسخ دهید و برنده یک دستگاه خودرو پراید مجهز به زه کنار درها، برف پاکن و داشبورد شوید. زمان تحویل: نامعلوم. ۱- علت حذف برنامه نود از کنداکتور پخش شبکه سه در هفته گذشته چه بود؟. الف) مسئولان دلسوز صدا و سیما راضی نیستند که مردم به زحمت بیفتند و مجبور شوند دو سه ساعتی در هفته از ماهواره به تلویزیون داخلی شیفت کنند. ب) با شخصی که یک همچین ورزش بیخودی را انتخاب کرده و هر هفته آن را انگولک میکند، چه برخوردی باید کرد؟ به راستی شایسته نیست که او را کتک زد؟. ج) شائبههایی وجود دارد که این شخص تحرکاتی در جهت آسیب به فضای اخلاقی جامعه دارد. نمونهاش دعوت از یک شخص ابرو کمون، گیسو بلند، مو فرفری، چشم عسلی (با نام مستعار کارلوس پویول) در ایام جامجهانی برای حضور در برنامه زنده. د) علت کاملا مشخص است. ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۲۳ ۱۳۹۷/۰۷/۲۹ ✅ ترسناکتر از زنی که لاک نمیزنه. آرزو درزی | بی قانون.. مبتلا به بیماری Hyperthymesia هستم در فارسی بهش میگویند «بیش یادآوری». در واقع من هیچ وقت نمیتوانم چیزی را فراموش کنم. دکترها میگویند بخشهای مربوط به حافظه در مغزم بزرگتر از حد نرمال هستند، برای همین از اولین ماههای زندگیام تا به الان، همه چیز را با جزییات کامل به خاطر دارم. بیماریام زمانی کشف شد که توی جمع گفتم پای چپم را خواهرم با اتو سوزانده است. بعد از اینکه خواهر از مرحله انکار خارج شد، با درماندگی گفت: «غیر از من و تو کسی آنجا نبود. تو هم فقط ۶ ماهت بود! مگه میشه یادت باشه؟» و من نه تنها یادم بود، بلکه میتوانستم تاریخ و ساعت دقیق آن اتفاق را هم بگویم …شاید با خودتان بگویید چون نمیتوانی فراموش کنی حتما باید ببخشی و بعدش هم هارهار بخندید اما اوضاع بدتر از این حرفاست. تا به حال دو بار نامزدیام به هم خورده. بار اول به این دلیل که نامزدم مدام زیر حرفهایش میزد. ...
داستانهای بیقانون ۱۰:۱۲ ۱۳۹۷/۰۷/۲۹ ✅ چرا برنامه نود این هفته پخش نشد؟!. شاهین قدیانی | بی قانون دورهای بود که طرفدارای پرسپولیس با نود بد بودن، بعد از یه مدت اونا درست شدن و طرفدارای استقلال با نود بد شدن، اما یه سری از مدیران هستند که مشخص نیست طرفدار کدوم تیمن چون از اولش هم با نود بد بودند. مثلا از زمان کارتون هادی و هدی تا الان قرار بوده که برنامه ساعت ۱۰ و نیم پخش بشه اما ساعت ۱۱ میزنی شبکه سه میبینی گزارش همایش «کوبلن دوزی مدرن، مزایا و چالشها» پخش میشه بعد هم که ۴۵ دقیقه تبلیغات و آخر سر یه طوری میشه مهمون رو که میخوان بیارن روی خط نیم ساعت قبلش زنگ میزنن میگن داداش برو یه آبی به سر و صورتت بزن یک چایی پررنگ بخور که تا صبح بیداریم یا مثلا با سرعت ۳۰۰ هزار اساماس در ثانیه افراد در مسابقه پیامکی شرکت میکردن که یکهو فردوسیپور میگفت به صورت خودجوش پیامکهای ما قطع شد، یا مثلا فردوسیپور ساعت یک شب میگفت بریم آیتم بعدی رو ببینیم که نود تموم میشد و راز بقا پخش میشد. اونم چه راز بقایی! پلنگ و آهو که نشون نمیدن مثلا یک بچه گنجشک رو نشون میدن که ۴۵دقیقهاس داره تو لونهاش راه میره. خب این زندگی روتین، برای مادرِ بچه گنجشک هم جذابیتی نداره ساعت یک و نیم شب دیگه چه ...
داستانهای بیقانون ۱۷:۴۰ ۱۳۹۷/۰۷/۲۸ ✅ آب و گل برای بانوی خاص. علیرضا کاردار | بی قانون و میل» چیز خارقالعادهای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ میشود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین. سر میز شام یک دفعه «نیریش» گفت: «مهریه من چقدره؟» غذا پرید توی گلوی «میل» و سرفهاش گرفت. دست دراز کرد از پارچ داخل لیوانش آب بریزد که دید چیزی سر میز نیست و یادش آمد این حرکت فقط در سریالهای تلویزیونی جواب میدهد. به زور لقمه را قورت داد و گفت: «خیر باشه؟ هفت تا سکه بود؟» نیریش گفت: «نخیر، شما گفتین هفت تا، ولی عموم دو برابرش کرد. به اضافه هزار تا شاخه گل نرگس و آینه و قرآن» میل گفت: «از دست عموت! حالا چی شد یاد مهریهات افتادی؟» نیریش گفت: «وای وای، عموم خونه خرابت کردها؟ تو که الان همون هفت تا رو هم نداری!» میل بیخیال گفت: «الان ندارم، ولی وقتی با هم ازدواج کردیم تو هر جیبم هفت تا سکه بود! ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۵۷ ۱۳۹۷/۰۷/۲۶ ✅ داستان مردی که مینالید. مهدیسا صفریخواه | بی قانون.. ژست آزاردهنده عجیبی داره همیشه در حال غر زدنه حتی اگه در موقعیت دن بیلزریان میلیونر باشه هم یهجوری بهت القا میکنه که انگار تو موقعیت میلیونر زاغهنشین قرار گرفته. اصولاً هر موقعیتی رو میتونه بهت کوفت کنه. همین چندوقت پیش بهم زنگ زد و یهجوری از اوضاع اقتصادی نالید که بهش قول دادم یه گلریزون براش بگیریم تا بیشتر از این بهش فشار نیاد، دو هفته بعد بلیت دوردنیا در ۸۰ روزش دستش بود. اون حتی زیر برج ایفل هم ناله بود اونم در حالیکه خیلی خلاقانه سروته برج رو بین دو انگشتش تو عکس جا داده بود. جرات نمیکردی از بدبختیهات براش بگی چون اون اجازه نمیداد هیچکسی در دنیا حس کنه که از اون بدبختتره. وقتی تو رم پیتزا میخورد هم از اینکه نون پنیر گوجه رو بهجای پیتزا بهش انداختن احساس بدبختی میکرد. حاضر نبود برای یه دقیقه هم این ژست سس ناله را کنار بذاره و چیزهایی که داره رو ببینه. سر کار هم یهجوری ادای بدبختها رو درمیآورد که انگار گفتن جمله «زیرساختهاش فراهم نیس باشه برای بعد» کار خیلی سختیه. از اون همسرها بود که وقتی بهش میگفتی ۲۰۰ تومن بده، جفت جیبهای شلوارش رو میکشید بیرون و میگفت ببین ندارم، در گام دوم سوم فر ...
داستانهای بیقانون ۱۳:۱۹ ۱۳۹۷/۰۷/۲۶ ✅ The mans Enter here No. محمدعلی محمدپور | بی قانون طور که اطلاع دارید بالاخره درِ ورزشگاه آزادی به روی بانوان باز شد؛ هر چند ورود بانوان همچنان ممنوع بود و فقط چند بانوی برگزیده که ازشان قبلا تست عدم منقلب شدن گرفته بودند، امکان ورود پیدا کردند تا هیچ مشکلی پیش نیاید. در همین زمینه خبرنگار ما از مسئولان فدراسیون پرسید: آن زیرساختی که قرار بود برای ورود بانوان به ورزشگاه مهیا شود، آیا مهیا شده که بانوان حضور پیدا کردهاند؟ که در پاسخ به خبرنگار ما آن کاغذ آچهاری که رویش نوشته بود «ورودی بانوان» را نشان دادند. اما ما در اینجا اتفاقات پشت پرده تکمیل این زیرساخت را بررسی میکنیم تا ببینیم این کار چقدر وقت و انرژی از مسئولان گرانقدر گرفته است. چند روز تا بازی حساس ایران بولیوی باقی مانده است. همچنان ورزشگاه آزادی زیرساختهایش برای حضور بانوان آماده نشده و فیفا فشار میآورد. تاکنون جلسات زیادی برگزار شده اما هنوز توافق نهایی حاصل نشده است. جمعی از مدیران و مسئولان فدراسیون بار دیگر همه تدبیرشان را روی هم میگذارند به صرف موز، پرتغال، کیوی و نسکافه دور هم جمع میشوند و جلسه اضطراری با موضوع «بررسی موانع تکمیل زیرساختهای حضور بانوان در ورزشگا ...
داستانهای بیقانون ۰۹:۰۳ ۱۳۹۷/۰۷/۲۶ ✅ من انارم: این کله سهم کیست؟. سحر شریفنیک | بی قانون.. آن روز حادثه تصمیم گرفتم که به مدرسه نروم به هرحال الان برای بچهها حکم یک جانی بیرحم حرفهای را داشتم. خودم را زدم به مریضی و وانمود کردم که هیچ رقمه قادر به برداشتن قدم از قدمی نیستم. بابا که فهمیده بود قضیه تمارض و از این حرفهاست آمد بغلم کرد و در حالیکه تند تند ماچم میکرد گفت نگران نباشم. گفت میداند که همه این کارها برای خوشحال کردن او بوده. برای همین خودش میرود مدرسه و همه چیز را برای همکلاسیهایم توضیح میدهد. اما هنوز کلامش منعقد نشده بود که مثل شصت تیر از جا پریدم. راستش اول از همه اصلا دلم نمیخواست بابا با آن تیپ رها و کله پاچه به دست برود مدرسه و جلوی دوستانم در دفاع ازمن سخنرانی کند. بعد هم اینکه از دیشب تا حالا انقدر این زبان بسته توی آغوش ایشان مانده بود که کل هیکلش عطر و بوی گوسفند مرحوم را میداد. نفسم را در سینه حبس کردم و مشغول پوشیدن لباسهایم شدم. ...