جدیدترین نوشته‌ها

✅ خاطرات خوابگاه شماره ۸۴: دست در جیب هم کنیم به مهر. طیبه‌رسول‌زاده | بی قانون

مال فست‌فودی سرکوچه بود. سه تا چنگال از پیتزایی جلوی دانشگاه بلند کردیم. لیوانای مراسم دفاع یه دانشجوی دکتری رو برداشتیم. اون روز هم که با بابای سارا رفتیم رستوران‌، نفری یه بشقاب گذاشتیم تو کیفامون. وقتی خوابگاهی بودیم، هرچیزی تو اون شهر غربت رو سهم خودمون می‌دونستیم. هروقت یه پیرزن بهمون بد و بیراه می‌گفت که محیط شهرمون رو خراب کردید یا یه پسر بهمون تیکه گریه‌دار مینداخت، اینجوری بهشون ضربه می‌زدیم. مریم از همه‌مون پردل و جرات‌تر بود. همیشه با دست پر میومد تو اتاق یا سیب‌زمینی‌های سلف رو بار می‌زد یا شیرینیا و ساندیسای همایش‌های دانشگاه رو دودر می‌کرد یا اگه چیزی گیرش نمیومد، پرده کلاسشون رو باز می‌کرد می‌آورد تا تغییر دکوراسیون بدیم. یه روز که از خونه اومد دیدیم از تو ساکش صدای یه پرنده میاد. ...
  • گزارش تخلف

✅ حدس بزن فرزندمان کجاست. علیرضا کاردار | بی قانون

و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین …تلویزیون برنامه چی‌چی شو داشت که طبق معمول چند نفر به هوای جایزه با یکدیگر مسابقه می‌دادند. در یک قسمتش از زن و شوهر جداگانه سوال می‌شد و بعد جواب‌شان را با هم مقایسه می‌کردند. «میل» با ذوق گفت: «بیا ما هم مسابقه بدیم ببینیم چقدر از همدیگه شناخت داریم!» «نیریش» بی‌حوصله گفت: «برو بابا دلت خوشه، یعنی می‌خوای بگی خیلی منو می‌شناسی؟» میل گفت: «حدس می‌زنم می‌شناسمت. تو چی؟» نیریش عاشق رو کم‌کنی بود. سر حال آمد و گفت: «باشه، برو قلم و کاغذ بیار ببینیم کی بیشتر اون یکی رو می‌شناسه!». میل شمرده گفت: «بنویس، رنگ مورد علاقه …» نیریش وسط حرفش پرید: «اسم رنگ رو باید دقیق بگی‌ها! قرمز و خاکستری و صورتی نداریم، باید مشخص کنی جیگری یا آلبالویی یا فیلی یا نوک مدادی یا طوسی، گلبهی یا کالباسی یا …» میل گفت: «چشم! کادوی تولد چی برای هم بگیریم بیشتر خوشحال میشیم …» نیریش دوباره حرفش را قطع کرد و گفت: «یعنی اگر تو بتونی این سوال رو در ...
  • گزارش تخلف

✅ وسط مسابقه نهار نخورین!. شاهین قدیانی | بی قانون

وقت پیش عقد یکی از اقوام بودیم و پدر عروس یک ساعت و نیم دور تالار می‌چرخید و می‌گفت: پس این عاقد چی شد. بعد یکهو زد رو پیشونیش و گفت: من خودم باید می‌رفتم عاقد رو می‌آوردم. حالا هم تیرانداز کشورمون کلی تمرین کرده، از اینجا پا شده رفته جاکارتا، بعد میگن یادش رفته بره مسابقه بده و از دور مسابقات حذف شده. یعنی الان از این ماجرا دو روایت هست. یک روایت میگه به زهرا نعمتی گفتن پاشو برو نهار بازیت ساعت دوئه و خانم نعمتی که رفته یکهو فهمیدن همین الان مسابقه است و دیر رسیده. حالا مشخص نیست مسئول تیم که این اشتباه رو کرده مشکلش چی بوده؟ ساعتش هنوز به وقت ایران بوده و روی جاکارتا تنظیمش نکرده بوده؟ اینترنت موبایلش به شبکه ایران وصل بوده، سایت مسابقات فیلتر بوده، نتونسته برنامه مسابقات رو دانلود کنه؟ یا شاید فکر کرده اندونزی بغل پاتایاست رفته بوده ترمینال ببینه بلیت دارند یا نه؟ ...
  • گزارش تخلف

✅ رسم مهمان‌‌نوازی. علی رضازاده | بی قانون.. میخاییل پتکوویچ توی جنگل تنها مانده

از موقعی که جنگ شروع شده چنین سرمایی را تجربه نکرده بود. احتمالا سرمایی به مراتب بدتر از سرمای سیبری. چشم‌هایش کم کم می‌خواهد بسته شود. کلاهش را بیشتر پایین می‌کشد تا کمی گرم‌تر شود. با دست‌هایی که توی دستکش است، دستی به سبیل‌هایش می‌کشد و تابش می‌دهد و یخ‌های روی سبیلش را پاک می‌کند. به خودش می‌لرزد. او اصلا آنجا چکار می‌کند؟ اگر جنگ نبود می‌توانست الان زیر دوش گرم خانه‌اش باشد. یا توی میخانه‌های پطرزبور‌گ مشغول می‌گساری … یا اینکه با زنش مشغول معاشرت باشد. ...
  • گزارش تخلف

✅ افشاگری‌های یک مرتضوی علیه خود. مهرشاد مرتضوی | بی قانون

که ماجرای «فرزندت کجاست» داغ شده، لازم دیدم خودافشاگری مختصری انجام بدهم. من یک پسر و دو دختر دارم که ور دل مادرشان هستند و نمی‌دانم مادرشان در حال حاضر به کدام خری دل بسته و روی چه کسی کراش دارد، ولی هنوز من را ملاقات نکرده. در نتیجه مجبورم به جای پاسخ سوال «فرزندت کجاست»، به این مساله جواب بدهم که «فرزند هستم، کجام» …من در خانواده‌ای مرتضوی دیده به جهان گشودم. بر خلاف بسیاری از مرتضوی‌ها، از همان عنفوان نوزادی به رانتخواری علاقه داشتم، به طوری که در سن هفت ماهگی با دیدن شیشه شیر صدایی شبیه «یایت» در می‌آوردم که شباهت عجیبی به کلمه رانت داشت. چند سال بعد، اولین رانت تحصیلی من در همان کلاس اول ابتدایی شکل گرفت. به این شکل که زنگ می‌زدم به منزل آن یکی همکلاسی‌ام که بر حسب اتفاق فامیلی‌اش مرتضوی بود و می‌گفتم: «منزل مرتضوی؟ مرتضوی هست؟ … مرتضوی هستم» و اسباب خنده مخاطب را بدون نیاز به اینکه قصد شوخی داشته باشم فراهم می‌کردم و شخصیتی نمک‌پاش در ذهن دیگران خلق می‌کردم. همان‌طور که می‌دانید، همه ایران دارای مرتضوی است، همه هم به جز ما یک کاره‌ای هستند. ...
  • گزارش تخلف

✅ دردت به جون بلک لیستم. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

آدمی نیستم که دعام مستجاب بشه، مگه اینکه به کسی بگم الهی بمیرم برات. فرقی نمی‌کنه، مادرم باشه یا بچه‌ام یا یکی که تو اتوبوس درد دل می‌کنه. در جا یه بلایی سرم می‌‌اومد که مرگ رو پیش چشمام می‌دیدم. یکی دوبار به دخترم گفتم دردت به جونم، از فرداش تو خونه بستری شدم البته اینکه ویروسش از این جدیدها بود هم بی‌تاثیر نبود. تصمیم گرفتم یه لیست سیاه مخفی داشته ‌باشم که درد و مرض‌هام رو به اون‌ها حواله کنم، یعنی به‌جای دردت به جونم از دردت به جون اسامی اون لیست استفاده کنم از بن لادن و قذافی و ابوبکر بغدادی شروع کردم تا به ب-زنجانی، میم_خاوری، سین_سبحانی و نسخه اختصاری ترکیبی اختلاسی کشور رسیدم. دو تای اول با سرماخوردگی و آنفلونزا به اون روز افتادن و ابوبکر بغدادی اما هنوز داره مقاومت می‌کنه و جلوی عزراییل جاخالی میده و بقیه لیست هم دردومرض‌هامون رو برداشتن به اضافه مقادیری ارز از کشور خارج شدن. با یک میلیونیوم اون ارز نسخه ژنتیکشون رو جوری ویرایش کردن که، هیچ دردم به جونتی به جونشون کارگر نباشه و با بقیه‌اش هم از همنشینی با شاه ماهی هنر موسیقی خارجی‌ها و گونه‌های نادر پلنگ اینستای خارجی لذت می‌بر ...
  • گزارش تخلف

✅ پارانورمال اکتیویتیِ ۷. افسانه جهرمیان | بی قانون.. گوش‌تان را باز کنید

این داستان زندگی دختری است که خانواده‌اش مجبور به یک کوچ اجباری شده‌اند. البته کوچ که چه عرض کنم چندروزی رفته‌اند شهرستان عروسی پسرخاله، همچین اجباری هم نبود، مامان و بابا تقریبا از مهر پارسال دارند لباس ست می‌کنند!. من ولی به خاطر یک مصاحبه فوقِ مهم کاریِ هشت صبح، همراه‌شان نرفتم. تا قبل از این هم تجربه تنها در خانه بودنم تا ساعت ۱۲ شب بود. یعنی چنین خانواده مقیدی هستیم که هرجا باشیم تا ۱۲ شب هرکس باید زیر پتوی خودش باشد. ۲۹ سال روال همین بود تا همین سفر اخیر. وقتی خانواده رفتند و کاسه آب را پشت سرشان ریختم، از شادی اینکه بالاخره می‌توانستم از ۱۲ شب به بعد هم تنها باشم و احساس استقلال ‌کنم، اولین کاری که کردم یک میکس شاد گذاشتم و سه ساعت از تنها بودنم به «از اینا از اینا از اینا» گذشت. بعد تا شب هرکاری را دلم می‌خواست بکنم و در حضور پدر و مادرم نمی‌توانستم انجام دادم: بشقاب غذایم را وسط فرش گذاشتم و غذا خوردم، کف پاهایم مدام روی میز بود و با انگشت پا کانال عوض می‌کردم، با خیال راحت موزیک ویدیوهای آرش را دیدم، با بطری آب می‌خوردم. کولر هم نان استاپ روشن بود. ...
  • گزارش تخلف

✅ کشور به مقصر جدید نیاز دارد!. فریور خراباتی | بی قانون

از بزرگ‌ترین مشکلاتی که کشور الان با آن مواجه است، نه قیمت دلار و کمبود دارو و گران شدن تخم‌مرغ است، نه برنده مسابقه خنداننده شو و نه اینکه وینفرد شفر سرمربی استقلال از چه واریاسیونی و به چه میزانی در موهای خود استفاده می‌کند. در حال حاضر مهم‌ترین مشکل کشور، کمبود مقصرِ گردن دراز است، گردنی که بتوانیم چیزهای زیادی را مثل بند رخت روی آن آویزان کنیم و متاسفانه این روزها سکوت این مقصرهای پنهانی و فعال نبودن آن‌ها در عرصه مشکلات کشور، واقعا نگران‌کننده شده است. همین کم کاری‌ها باعث شده که مسئولان خدوم، دلسوز، نگران و متعهد کشورمان با بحران بی‌مقصری مواجه شوند و صدها مدیر و معاون در کشورمان بیکار‌ بمانند. بسیاری از روزنامه‌های کشور این روزها با بحران تیتر مواجه شده و نمی‌دانند مقصر اتفاقات کشور را سر کدام یک از حروف الفبا بیندازند و هیچ بعید نیست با ادامه این روند و تمام شدن حروف الفبا که کنار‌ یکدیگر قرار می‌گیرند، شاهد استفاده از عباراتی چون آقای «سوت کفتری»، «صدای ماچ!»، «چشمک و بوس هم زمان!»، «اِهِم و اوهوم!» و … برای معرفی مقصران اصلی و قطعی و حتمی و ختمی مشکلات کشور‌ باشیم. در نتیجه و ...
  • گزارش تخلف

✅ از کشف مهم زمین‌شناسی توسط شهرداران مناطق روی گسل تهران تا طرح جدید برای پر کردن خانه‌های خالی!

علی زراندوز | بی قانون. انجمن دندانپزشکان کشور از همکاری این انجمن با دولت برای مبارزه با خانه‌های خالی در شهر تهران خبر داد و گفت: در پی اخطاری که دولت در این چهل - پنجاه ساله به صاحبان خانه‌های خالی داده است، از این پس کسانی که خانه‌های خالی‌شان را در اختیار کسانی که دنبال خانه هستند قرار ندهند، این خانه‌های خالی توسط دندان پزشکان محل، پر می‌شود! وی در پاسخ به این سوال که: اگر موادی که با آن می‌خواهید خانه‌های خالی را پر کنید همان باشد که دندان‌های مردم را با آن‌ها پر می‌کنید، ۶ ماه نشده دوباره خالی می‌شود که! گفت: همان ۶ ماه برای عبرت صاحبِ خانه خالی کافی است چون اگر پس از ۶ ماه باز هم خانه را خالی بگذارد چاره‌ای برای‌مان نمی‌ماند جز عصب‌کشی و کندن واحد خالی از بیخ!.. آخرین کارخانه تولیدی در کشور که کارخانه تولید آدامس بادکنکی شیک بود، به‌رغم تلاش‌های مسئولان مربوطه تعطیل شد و کارگران آن از کار بیکار شدند. به گزارش خبرنگار ما یکی از مقام‌های مسئول در این رابطه گفت: راستش ما تا چند ماه قبل فکر می‌کردیم تمام کارخانه‌های داخلی تعطیل شده تا این که متوجه شدیم کارخانه آدامس‌سازی مورد نظر ...
  • گزارش تخلف

✅ روان‌درمانی گروهی در کمپ: عشق اول فقط یه خاطره نیست!. صفورا بیانی | بی قانون

چیز از آن لحظه‌ای شروع شد که استاد نمره‌های ارتعاشات را زد روی برد. باز هم گند زده بودم. ۲۰ شده بودم در حالی که بالاترین نمره بعد از من چهار و نیم بود. حالم از خودم و درس خواندنم به هم می‌خورد. بچه‌ها دیگر چیزی نمی‌گفتند که از صد تا فحش هم برایم بدتر بود. روی سر کلاس نشستن را نداشتم. از دانشگاه زدم بیرون. نزدیک خانه رسیده بودم اما می‌دانستم اگر به خانه برگردم با این حالی که دارم دوباره درس خواندن‌های عصبی‌ام شروع می‌شود. درست سر کوچه تصمیم گرفتم کمی وقت تلف کنم و مثلا ویترین مغازه‌ها را ببینم اما تنها تابلویی که به چشم می‌خورد «باشگاه پرورش اندام فیزیک کوانتوم» بود. ...
  • گزارش تخلف

✅ داستان‌اولین‌نگاه. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

اولین بار عاشق می‌شین انگار یه جهش ژنتیکی عجیب دارین. انگار با یه ابرقهرمان پیوند خوردین و فکر می‌کنین هیچ‌کاری تو دنیا نیست که نتونین انجامش بدین. اولین عاشقی مثل اولین باریه که تو شرکت‌های هرمی یا نت‌ورک مارکتینگ دارین پرزنت میشین. شما دنبال رویاهاتون هستین و اونی که پرزنتتون می‌کنه اون رویاها رو بهتون می‌فروشه. اولین عاشقی مثل شرکت تو سمینار موفقیته انگار فقط شما شاخین یا مثلا بقیه دوست‌ نداشتن پول پارو کنن. مغز سروتونین میسازه و شما خوشحالین. اون ‌زمان برای خوشحال بودن باید دلیل محکمه‌پسندی ‌می‌داشتی وگرنه خیلی فرجام خوشی در انتظارت نبود. اولین بار که دیدمش از مجلس ختم می‌اومد، بور بود و یه‌جور عجیبی شبیه تام‌کروز بود، تو ذهنم فتانه پلی می‌شدکه هم نامهربونه، هم آفت جونه. البته این آهنگ رو بعدها تو تدوین آخر گذاشتم روش وگرنه اون اول فقط صدای قلبم رو می‌شنیدم که تو حلقم می‌زد. ...
  • گزارش تخلف

✅ عبور از مرزهای نقدپذیری. امیرقباد | بی قانون.. میگه: «این صداش خوب نیست

اون یکی رو بردار». میگم: «هندونه نیست که؛ چیپسه». دیدم صاب دکه داره بد میاد برام. از سر ردیف همه بسته‌ها رو یه حالی بهشون داده بود که صداشون رو دربیاره. میگه: «عه! چیپس صداش خیلی مهمه. آدم وقتی نشسته پای فیلم اصن این خارچ و خورچ چیپس صحنه‌ها رو هیجان‌زده می‌کنه». میگم: «تو که نباید صحنه‌ها رو هیجان‌زده کنی. بعد که واقعا نمی‌خوای تو سالن سینما بشینی چیپس خوردن؟» میگه: «وا! ...
  • گزارش تخلف

✅ دریاگردی. علیرضا کاردار | بی قانون

و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین. «نیریش» گفت: «چند وقته مسافرت نرفتیم. آخر هفته بریم؟» «میل» که سرش گرم گوشی بود گفت: «آره راست میگی … بریم … چی؟». سرش را بالا آورد و گفت: «چی گفتی؟» نیریش با اخم نگاهش کرد و گفت: «حواست کجاست؟ چی داری نگاه می‌کنی باز؟» میل گوشی را به سمتش گرفت و گفت: «بخون … اشکان دژاگه رو به خاطر عکس گرفتن به کمیته انضباطی احضار کردن!». نیریش با بی‌میلی به گوشی نگاه کرد و گفت: «خب معلوم بود با این همه تتو روی تنش می‌خواستنش. باید با یقه‌اسکی و ساق بلند و شلوار بازی می‌کرد تا خالکوبی‌هاش دیده نشه.». میل گفت: «کاش برای تتوهاش بود، به خاطر عکس گرفتن با خانمش احضارش کردن! ...
  • گزارش تخلف

✅ نود سال خشکسالی. مهرداد نعیمی | بی قانون.. آب و خشکسالی ول‌کن معامله ایران ما نیست

طبق خبر جدید، ایران حداقل در ۹۰ سال آینده خشکسالی خواهد داشت، دیگه کارمون از کمبود آب گذشته، این روزها حموم می‌ری، آب قطعه …. دستشویی می‌ری، آب قطعه … تشنه‌ای، باز می‌بینی آب قطعه … تلویوزیون رو روشن می‌کنی، دریغا که آب قطعه … بارون هم میااداااا، نه که نیاد، ولی نه که سیستم ذخیره آب‌مون خیلی کاربردیه، اینه که آب قطعه. حالا اینا هیچی …. درس می‌خونی دانشجو میشی، فارغ التحصیل میشی، بعد که تازه به امید کار و زندگی وارد اجتماع میشی می‌بینی آب قطعه! میری سر کار، یه ماه صبح تا شب کار می‌کنی، بعد که حقوقت رو می‌ریزن می‌بینی خیلییی آب قطعه! با این پول فوقش میشه یه ایستک و دو تا پفک بخری!. با کلی عشق ازدواج می‌کنی، بعدکه رفتی تو دل ازدواج و با مصائب اصلیش روبرو شدی می‌بینی عشق و عاشقی چیه بابا، آب قطعه! شب خسته و کوفته میری خونه و منتظری با روی پرعطوفت همسرت روبرو بشی اما می‌بینی مادرش اونجاس و آب قطعه! میری سراغ تلویزیون و هر کانالی که عوض می‌کنی می‌بینی آب قطعه. ...
  • گزارش تخلف

✅ کنکور بشم خرج کردن بلدی؟!. ثنا اجلالی | بی قانون

زمان کنکور یه مشاور داشتیم که می‌گفت فاصله بین شما و دانشگاه یه جوبه … برای اومدن به این ور جوب باید یه پرش بزرگ کنید … فضاسازی مشاورمون خیلی خوب بود و آدم رو همراه داستانش می‌کرد اما چون ما غرق داستان شده بودیم یادمون رفت ازش بپرسیم عرض این جوبه چقدره و برای همین موقع پریدن یه کم اذیت شدیم ولی به‌هرحال پریدیم. موقع انتخاب رشته بهمون گفتن انتخاب رشته درست مثل ثبت نام کردن برای سفر به فضاست یه تصمیم که مسیر برگشت نداره. بعد چون من کلا از خیابون یه طرفه‌ا‌ش هم خوشم نمیاد چه برسه به سفرش، رفتم پیش یه مشاور خوب که در عوض نفرستادنت به فضا یه حق ویزیت فضایی ازت می‌گرفت، جوریکه دیگه حساب کردن درآمد دکترها تو مطب اصلا برات جذابیتی نداشت. تازه اون روز بود که فهمیدم چرا هی میگن کنکور چیز خوبیه. دروغ چرا همه‌ا‌ش دعا دعا می‌کردم اسمم برای رشته‌ای دربیاد که بتونم آخرش مشاورکنکور بشم. نتیجه انتخاب رشته‌ها اومد و رفتم برای ثبت نام دانشگاه بعد از اینکه برای کپی هرکدوم از مدارک چهارطبقه رو بالا پایین کردم، بهم گفتن شهریه رو بریز به این شماره حساب ولی سوال اینجا بود که مگه برای سفر بدون بازگشت نباید اون ...
  • گزارش تخلف

✅ تبریکات وافر!. مهتاب سرشک | بی قانون.. شنیدن همیشه برای من جذاب بوده

اونقدر که دلم می‌خواست هرروز یا حداقل هفته‌ای یه بار از اطرافیانم تبریک بشنوم. برای همین هم هیچ‌وقت تبریکایی مثل تبریک روز تولد که سالی یه بار اتفاق میفته یا تبریک ازدواج که با این اوضاع اقتصادی اصلا معلوم نیست اتفاق میفته یا نه، برای من جالب نبودن. خلاصه که این حس از بچگی همراه من بود ولی تو اون دوره فقط یه راه برای تبریک شنیدن وجود داشت؛ تلاش کردن که تو این مسیر هم با اینکه جون آدم درمیومد اما حاصلش یه تقدیر و تشکری بود از صدتا فحش بدتر. یعنی مثلا بعد ۶ماه درس خوندن، یه کارنامه کسل‌کننده با تکرار عدد ۲۰ می‌گرفتی که حتی دستگاه پرینتر هم اگر زبون داشت، اواخر پرینت کارنامه‌ات می‌گفت همون همیشگی …بعد هم اگر کادر مدرسه خیلی تحویلت می‌گرفتن سر صف زیر آفتاب نگهت میداشتن و بهت تبریک می‌گفتن و یه پاک‌کن صورتی میدادن که بوی شربت اکسپکتورانت می‌داد و جز گند زدن به دفترمشق کاربرد دیگه‌ای براش تعریف نشده بود. برای همینم این روش اصلا نمی‌ارزید. و من چون راه دیگه‌ای برای تبریک شنیدن بلد نبودم، مدت‌ها این نیاز رو در خودم سرکوب کردم. تا اینکه با پیشرفت دنیای مجازی یه روز که داشتم تو اینستاگرام می‌چرخ ...
  • گزارش تخلف

✅ عشق محال - قسمت چهارم: سقوط آزاد. مهدی حجازی | بی قانون

مهر شده بود و منو ویدا خیلی اتفاقی سوار یه تاکسی شدیم و به سمت دانشگاه رفتیم واقعا دانشگاه جای غریبی بود اونجا دوتامون عمیقا به این نتیجه رسیدیم که اونجوری که فکر می‌کنیم هم جوون نبودیم! با پرس و جو بالاخره کلاس‌مون رو پیدا کردیم. خدای من! تا حالا این همه کیس ازدواج یک جا ندیده بودم. تنها پسر کلاس من بودم و تو صورت ویدا خشم و ناراحتی رو میشد دید، عمیق بهش زل زدم، ویدا چقدر پیر شده پیشونیش هم چروک داره خط لبخندش هم عمیق شده بود هیچ‌کدوم از همکلاسی‌های دیگه‌مون حتی خط لبخند هم نداشتن، صافه صافه صاف بودن! «بی‌خط لبخند‌ترینشون» رو پیدا کردم و خواستم پیش اون بشینم که با ویدا چشم تو چشم شدم چشماش کاسه خون شده بودن، مسیرم رو عوض کردم و رفتم پیش ویدا نشستم گفت: «چی شد؟ می‌رفتی همونجا میشستی دیگه!» گفتم: «ویدا من یه تار موی گندیده اونا رو با صدتا مثل تو عوض نمی‌کنم!» چشماش گرد شدن با عصبانیت بلند شد و جاشو عوض کرد. گند زده بودم بلند شدم و رفتم دوباره پیشش و بهش گفتم: «ویدا تو که میدونی من همیشه این جمله رو برعکس میگم، ببخشید». روشو ازم برگردوند، عاشق این ناز و قهر کردناش بودم. ...
  • گزارش تخلف