جدیدترین نوشته‌ها

✅ رادیو زرشک: آیا کلا از ضعف رنج می‌برید؟. افسانه جهرمیان | بی قانون.. هموطن عزیز

با یک رادیو زرشک دیگر در خدمت شما هستیم. تماس بگیرید و هر سوالی که دلتون می‌خواد بپرسید …- سلام جناب گنده‌دوز. پسری ۲۲ ساله هستم که در اثر ورزش زیاد بدنم خیلی ضعف می‌کنه و کم میاره، سوی چشمم هم کم شده. خواستم ببینم من چی کار کنم که قوی بشم؟. سلام دلبندم. خب شما اول از همه تا یه مدت هیچ کاری نکن. بعدش هم ندید میگم که ورزشت رو عوض کن. حتی سعی کن به رشته‌ها و زمینه‌های دیگه مثل هنر، علم و کارهای فرهنگی روی بیاری که فقط سمت ورزش نری! مساله بعدی این که برای تقویت نیروی جسمی شما ما یکسری پکیج‌هایی داریم که شامل: شیرموز ۱۰۰درصد طبیعی، ۲ جلد کتاب روانشناسی کاربردی، خمیر بازی، میکس عرق کاسنی و شاه‌تره به همراه یک عدد بازی فکری، هستش. ...
  • گزارش تخلف

✅ رادیو زرشک: شکست‌های عشقی خود را به ما بسپارید. افسانه جهرمیان | بی قانون.. سلاااااام

خوشحالیم که شنونده «رادیو زرشک» هستید. من؛ «گنده‌دوز» کارشناس خوب و محترم برنامه، پاسخگوی شما هستم. بفرمایید روی اِیر هستید …سلام عرض می‌کنم جناب گنُده‌دوز. ماندانا هستم ۲۸ ساله، چند ماهی می‌شه شکست عشقی شدیدی خوردم و نمی‌تونم از جام بلند شم. خواستم ببینم چطور میشه دوباره به زندگی برگردم؟. کارشناس محترم برنامه: علیک سلام. ببین ماندانا از جات که به هرحال باید پاشی چون هم اون که رفته دیگه هیچ‌وقت نمیاد، هم گذشته از اون زخم بستر می‌گیری، حالا بیا و درستش کن. گام بعد از پاشدن اینه که به صورت رگباری استوری‌های کوبنده بذاری. حالا سخن بزرگان هم به اسم خودتون کاور کنید اون هم بد نیست. ...
  • گزارش تخلف

✅ الان یا الان. احمدرضا کاظمی | بی قانون

چند وقت پیش جمله «الان یا الان» فقط واسه قیمت دلار به کار برده می‌شد. یعنی شما می‌رفتی دم صرافی می‌پرسیدی دلار چند، اونم می‌گفت: «الان؟ یا الان؟» که این نشان از نوسانات شدید بازار ارز داشت. یا می‌رفتی دور میدون فردوسی سراغ یه دلال و می‌گفتی مظنه ارز چنده، می‌گفت فلان تومن!. می‌رفتی پیش دلال بعدی اون می‌گفت فلان+۱۰۰ تومن بیشتر! بعد شما فکر می‌کردی این داره گرون میده، می‌رفتی سراغ یه دلال دیگه می‌دیدی اون داره میگه فلان+۲۵۰ تومن! بعد شما به خودت میگی عه!. این دو تا چه گرون فروش بودن! بذار برم سراغ همون اولی ازش بخرم منتها سر وقت اولی هم که میری می‌بینی اون فلانش شده فلان+۳۰۰ تومن!. ...
  • گزارش تخلف

✅ خاطرات خوابگاه شماره ۸۴: نخوری می‌خورنت. طیبه رسول‌زاده | بی قانون

خوابگاه یه طوری بود که وقتی بعد از چند روز تعطیلات از خونه برمی‌گشتیم، توی انواع خوراکیای محلی و متنوع غوطه‌ور بودیم. انقدر دست و دلباز می‌شدیم که از اتاقای دیگه هم مهمون می‌آوردیم. حتی سر سفره واسه خوردن به هم تعارف می‌کردیم. ولی این داستان مال سه چهار روز اول بود. از روز پنجم همه احتراما از بین می‌رفت و تازه خود واقعی‌مون می‌شدیم. از اون روز تو یخچال فقط یه تیکه نون خشک شده پیدا می‌کردی با ته مونده قوطی رب که برای به دست آوردنش ممکن بود همدیگه رو هم تیکه پاره کنیم. ‌ تنها چیزی که باهاش ادامه حیات می‌دادیم غذای سلف بود. درسته حجم و ظاهر خوبی نداشت، عوضش طعم خوبی هم نداشت. در واقع مقدار زیادی کافور بود که یه ذره مواد خوراکی بهش چسبیده باشه. ...
  • گزارش تخلف

✅ روزی که لِه شدم. مهرداد نعیمی | بی قانون

سالها پیش در یک روزِ گرمِ تابستانی در خانواده‎ای پرجمعیت به دنیا اومدم، پرجمعیت در حدی‌که اگه بهمون یارانه می‌دادن سرمایه‌مون از امیر قطر بیشتر می‌شد. من فقط هفت تا باابابزرگ داشتم! عجیبه نه؟ آخه مامان بزرگم بعد از آقاجون خدابیامرز دو بار هتریک کرد، یعنی شش بار دیگه شوهر کرد … همه‌شونم سر دو سه سال مُردن! یعنی من الان هفت تا بابابزرگ دارم که باید به مزارشون سر بزنم. هر کدومشونم یه ور ایرانن!. من بیست و چهار تا خواهر دارم! در واقع پدر مادرم برای اینکه بچه پسر داشته باشن بصورت شبانه‌روزی تلاش می‌کردن. در واقع مادر من فوق تخصص زنان و زایمان داره …. ...
  • گزارش تخلف

✅ با اجازه بزرگ‌ترها … این چه وضعیه. سحر شریف‌نیک | بی قانون

یک مقوله خیلی مهم در زندگی تمام جوانان است و البته مراسم و مخلفات قبل از عروسی یک مقوله خیلی خیلی مهم‌تر. یعنی مثلا قبل‌ترها دو نوگل نو شکفته رخت سفید و کت شلواری می‌پوشیدند و چلوکباب ماسیده با نوشابه شیشه‌ای می‌دادند دست ملت و با یک ارگ و یک دی‌جی فسنقری سر و ته قضیه را به هم می‌رساندند و تامام. اما الان که دیگر از این حرف‌ها نیست. طرف همان اول کار باید بودجه‌ای بالغ بر ساخت دو ‌سیزن گیم آو ترونز بگذارد روی میز. بعد نوبت مذاکره با تیم فیلم برداری برای ثبت خاطره‌ها می‌شود. حالا تازه مثل زمان ما نیست که فیلمبردار ما را می‌برد ته باغچه خانه خاله‌مان و هی اصرار می‌کرد که برای درخت خرزهره‌شون عشوه اسلوموشن بیاییم که! الان همه چیز پیشرفت کرده و عروس و داماد با خود برادر ریدلی اسکات قرارداد می‌بندند و بهش هم میگن: داداش ریدلی، دیگه هر چی واسه «بلید رانر» ت کردی واس ما هم دریغ نکن! بعد هم دسته جمعی بلیت می‌گیرند و برای هر چه با شکوه‌تر برگزار شدن مراسم فضای سبز و این‌ها، سفری را به جنگل‌های انبوه آمازون و کرانه‌های رود می‌سی‌سی‌پی آغاز می‌کنند. وقتی همه این‌ها تمام شد مساله پذیرایی و شام مطرح ...
  • گزارش تخلف

✅ آب‌بندی در شب شعر و شور. امیرقباد | بی قانون.. میخونه: شب شب شعر و شوره؛ شب شب یار کوره!

میگم: تنها جاش رو که درست خوندی همون یار کور بود. آدم باید کور باشه خودشو تو چنین موقعیتی قرار بده …بی قافیه نگاش رو انداخت روم. یه جور انگار داره شلاق می‌زنه یا قراره با نگاش همه پستی بلندیام رو سنباده بکشه. گفتم دو راه پیش پام هست. یکی اینکه این دم آخری که سر چال پیش پای غول آخر منتظر قربانی کردن تمام گذشته و آینده‌ام هستم با لگد بزنم زیر لنگ این بخت سیاه، شاید یه راهی پیش پام باز شه. مثل این فیلم هپی اندا که یهو دریچه‌ای از لای ابرا نور مزخرفش رو می‌تابونه روی پیشونی آدم و بخت رو حالی به حالی میکنه. یکی دیگه‌ام اینکه یه جور شل حرکت رو ادامه بدم و خودم رو بندازم ته همین دره و تا ته راه رو همین فرمون بتازونم ببینم چی پیش میاد. آدم که نمی‌دونه. شاید مثلا این سبحانه که الان این شکلیه یه جور جادو شده بود و بعد از فرست فلان سحرش باطل شد و به یه موجود نرم و نورمی بدل شد. ...
  • گزارش تخلف

✅ دوست داری چطوری سورپرایزت کنم عزیزم؟. صفورا بیانی | بی قانون

قزوین در روز خبرنگار یک هدیه خیلی ویژه به این عزیزان داده. یک فقره قبر رایگان در قبرستان این شهر. ما در ادبیات دبیرستان یک درس خارجی داشتیم که مادر خانواده وقتی پسرش برای کادوی تولدش تی میخرید بهش برمی‌خورد. می‌گفت یعنی من باید فقط کار کنم؟ حالا این عزیزان روزنامه‌نگار هم بهشان برخورده و می‌گویند یعنی ما باید بریم بمیریم؟ عزیزان من، این ادا اطوارها برای خارجی‌هاست. به هر حال مرگ حق است. شما در این شرایطِ گرانیِ مردن، فقط قبر رایگان را بچسبید. چیز کمی نیست. ...
  • گزارش تخلف

✅ روان‌درمانی گروهی در کمپ: چگونه معتاد شدم. صفورا بیانی | بی قانون

چیز از روزی که خواهرم به دنیا آمد شروع شد. مادرم نیت کرده بود اگر خواهرم سالم باشد کل محله را تا ۴۰خانه این طرف و آن طرف آش بدهد. خب اوایل مشکلی نبود. نخود و لوبیا و سبزی و استخوان کتف و … همه را می‌ریختیم توی دیگ و جا که می‌افتاد می‌بردیم برای در و همسایه. من آش بدری خانم این‌ها را می‌بردم. دلیلش هم اصلا آن پسر بادی بیلدینگی بدقواره‌اش نبود. من اصلا بادی بیلدینگی خوشم نمی‌آید. فقط زنگ خانه‌شان انگشت خورش ملس بود. همین. ...
  • گزارش تخلف

✅ همون حیوان‌آزاریِ همیشگی. آرزو درزی | بی قانون

شما هم فکر می‌کنید حیوون‌ها خیلی خوشبختن که دغدغه‌های ما رو ندارن. اجاره خونه نمیدن، نگران قیمت دلار و سکه نیستن و از محل کارشون هم تعدیل نمیشن. تا حدودی حق با شماست اما تا حالا به پلنگ باغ‌وحش وکیل آباد فکر کردین؟ یا پرنده‌های مهاجر تالاب فریدون‌کنار که از اون سر دنیا میان اینجا و ما نمی‌ذاریم دوباره برگردن، مگر اینکه از روی جنازه خودشون رد بشن؟ یا یوزپلنگ‌هایی که تصادفا اومدن وسط محل عبور و مرور اتوموبیل‌های ما زیستگاه ساختن؟ تازه این‌ها استثنا هستن و اسمشون روشونه؛ بعضی از اتفاقاتی که واسه سگ‌ها و گربه‌ها میفته اون‌قدر تکرار شدن که حالت استثنای خودشون رو از دست دادن و به شکل «همون آزار همیشگی» ازشون یاد میشه. تازه این‌ها حیوون‌هایی هستن که برای حمایتشون کمپین تشکیل می‌شه؛ تا حالا خودتون رو گذاشتین جای سوسکی که همه از کشتنش خوشحال می‌شن و حتی آلات قتاله‌شون رو هم تو تلویزیون تبلیغ می‌کنن؟. بنابراین می‌بینید که انسان بودن خیلی هم بد نیست؛ علاوه بر این‌ها حداقلش در خطر انقراض نیستیم و مسئولان تلاش نمی‌کنن برای حفظ نسلمون سنگ تموم بذارن و همین خودش یک موهبته. یه مثال دیگه هم می‌زنیم که ...
  • گزارش تخلف

✅ یک زوج تیکی تاکایی. شهرزاد سمر | بی قانون.. خاله بابام زنگ زد و گفت قراره بیان خونمون

بابام هول شد و گفت: «بفرمایید قدمتون روی چشم». آخه ما وقتی مهمونِ یه کم عزیز داریم هول میشیم و این‌رو میگیم. خاله بابام و شوهرش پیرن، بچه‌هاشون خارجن، قند و اوره و چربی هم دارن اما وقتی میان کلی خرج رو دستمون میذارن. به این شکل که خاله یه خاطره از پسرش میگه، شوهرش هم میخنده و یه خاطره از دخترشون میگه، بعد خاله یهو‌ دلش تنگ میشه و آه میکشه، شوهرش از غربت بچه‌هاش میگه، خاله گریه‌اش میگیره و … این تیکی‌تاکا انقدر ادامه پیدا میکنه که بابام داوطلبانه تلفن رو میده تا یه زنگ به بچه‌هاشون بزنن و این‌طوریه که هر سِری اونا از احوال تک‌تک فامیلای اینجا آگاه میشن و ما از فرهنگ همسایه‌های اونا تو خارج …وقتی بابام گوشی رو قطع کرد، مامانم بهش گفت عیب نداره یه شبه. بابام رو به من کرد و گفت: پول تلفن رو تو میدی؟ پول آب، برق، گاز. ‌‌.. یادآور شدم من که چیزی نگفتم اما ادامه داد و هر چی اقلام زندگی بود برای ما شمرد. من هم که یه لحظه خودم رو جای مسئولان حس کردم، دست گذاشتم رو شونه‌اش و بهش امید دادم؛ «همه چیز درست میشه … طاقت بیار مرد!» …مهمونا رسیدن. ...
  • گزارش تخلف

✅ از جنس رفاقت. مرتضی قدیمی | بی قانون

تنها دختر بن‌بست امیرافشار بود تا ما یعنی من، سعید و مجید که دوقلو بودند، مهدی که فوتبالش خوب بود و شوت‌های کات‌دار جالبی می‌زد تا مهدی کاتول صدایش کنیم یا مهدی اِدر وقتی شبیه بازیکن معروف تیم ملی فوتبال برزیل بود، فرید و مصطفی که برادر بودند ولی فرید خیلی قدبلند و لاغر بود تا نردبون صدایش کنیم و محمود که پدرش معلم دینی بود در رقابت با هم باشیم تا به قول جوان‌های امروز، مخش را بزنیم. وقتی نتوانسته بودیم یا که مرجان نخواسته بود، دیگر بی‌خیالش شدیم و پیگیر نشدیم تا روزی که دیگر او، تنها دختر بن‌بست امیرافشار نبود. تا روزی که خانواده آقای کیان‌فرد همسایه جدید ما شده بود که نسرین داشتند. نه ما باور می‌کردیم و نه خود مرجان که نسرین بتواند به زودی با آن حجم و گستره از مهربانی ما را که نه، کل اهل محل را شیفته خودش کند مانند مادرش که عجیب بود بودنش. انگار که مادر همه ما چند پسر بچه باشد و خواهر همه مادرهای ما هم. از خرید که می‌آمد اگر توی کوچه بودیم حتما چیزی هم برای ما داشت؛ از بستنی قیفی گرفته تا جعبه شیرینی رولتی که از میهن خریده بود و بازش می‌کرد تا هر کدام‌مان یکی برداریم …حالا مرجان از ا ...
  • گزارش تخلف

✅ باز می‌خوای بزنی تو گوشش؟. علیرضا کاردار | بی قانون

و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین. «نیریش» به تقویم نگاه کرد و پرسید: «باز بیستم شد، اجاره خونه این ماه رو جور کردی؟» «میل» لبخندی زد و گفت: «شما نگران این چیزا نباش» نیریش اخم کرد و گفت: «یعنی چی نگران نباشم؟ باز می‌خوای مرد بودنت رو به رخم بکشی؟ باز می‌خوای بگی زن‌ها لازم نیست تو مسائل مالی دخالت کنن؟ باز می‌خوای زن خونه رو موجود درجه دو حساب کنی؟ باز می‌خوای …». میل با چشم‌های گرد شده به نیریش خیره شد، پرسید: «حالت خوبه؟» نیریش پشت چشمی نازک کرد و گفت: «معلومه که خوبم! نکنه باز می‌خوای یه عیبی روم بذاری؟ ...
  • گزارش تخلف

✅ جرات یا حقیقت. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

بازی عجیبی بین خانوم‌های میانسال وجود داره که از خودشون می‌پرسن آیا حاضرن دوباره با همسرشون ازدواج کنن و بعد خودشون از جواب دادن طفره میرن. نمی‌دونم این چه جور خودآزاریه که با روح و روانشون راه می‌اندازن، من فقط وقتی به این سوال صادقانه جواب میدم که تو مرحله آخر مسابقه لحظه حقیقت باشم و یه دروغ‌سنج بهم وصل باشه و قرار باشه ۱۰۰هزار دلار برنده شم، تازه مطمئن بشم دلارهاش، دلار جهانگیری نیس و دلار آزاده. خیلی از دغدغه‌ها و سوالات بعد از ازدواج این‌جوری هستن. یعنی جرات نمی‌کنی از خودت بپرسی‌شون چه برسه دیگران. مثلا آدم از یه سنی به ‌بعد داستان آشناییش تغییر می‌کنه، بستگی داره مخاطبت کی باشه، اگر بچه‌تون این سوال رو ازتون بپرسه که مامان چه جوری با بابا ازدواج کردی صددرصد می‌گین باباش، ۴۰ شب اومد خواستگاری‌تون دم در و بعد از شب چهلم پدرتون اجازه داد بیاد توی خونه. در حالی‌که پدرتون ۴۰ شب یه تیک داشته درباره مزایای ازدواج باهاتون حرف می‌زده و شب چهلم صراحتا پرسیده این خری که باهاش میری بیرون نمی‌خواد بیاد برای دست‌بوسی؟! حالا زیاد تو فکر نرین می‌دونم این داستان برای شما هم آشناست. از یه جایی ب ...
  • گزارش تخلف

✅ جریحه داری وجدان جمعی از زاویه درست. امیرقباد | بی قانون

توی مسیر نونوایی با خودم می‌رفتم که یارو خودش رو ریخته جلو پام، میگه: چه‌کار داری انقدر پشت سر دختر مردم اراجیف تلنبار می‌کنی؟ خوشت میاد یکی بشینه این همه چرت درباره‌ات ببافه؟ میگم: شما؟ میگه: نماینده وجدان جمعی. میگم: شما اینجور ریختی خودت رو وسط، از ریخت نیفتی عمویی. الان کجای چی به کجای شما تلخ اومده که وجدان جمعیت درد گرفته؟ میگه: همین سبحانه دیگه. که هرچی می‌خوای براش می‌بافی. میگم: من بباف بودم زمستون پارسال اون جور از سگ لرزه خودم رو به دام سبحان گرفتار نمی‌کردم که یه‌ها کرد گرم شیم حالا چه‌‌ها که با سرنوشت من نکرده. ...
  • گزارش تخلف

✅ کالای ممنوعه در مکتب کالاممنوعیسم. عابد کریمی | بی قانون

به حال به کالاهای ممنوع خود اندیشیده‌اید؟ شما چه تعداد کالای ممنوعه دارید؟ چند کالای ممنوعه از خانواده و اطرافیان به ارث برده‌اید؟ از کالاهای ممنوع دوستان و آشنایان چقدر شناخت دارید؟. کالاممنوعیسم یکی از مکاتب اجتماعی اقتصادی سیاسی بسیار مهم در جامعه است که به تحکیم بنیان خانواده‌ها و ادامه زندگی کمک شایانی می‌کند. کالاهای ممنوعه خط قرمزهای ما هستند. هر دلیلی از جمله گرانی، تنفر، خاطره بد و ضرر و زیان مرتبط با یک کالا می‌تواند موجب حذف آن از سرتاسر زندگی ما شود. در واقع ترس از عواقب حضور آن کالای گران و عذاب‌آور به ترک آن کالا از سبد زندگی می‌انجامد. و در ادامه استفاده از آن، فکر کردن در موردش و حتی گاهی آرزو کردن آن هم ممنوع می‌شود. ...
  • گزارش تخلف

✅ عشق محال قسمت سوم: همیشه حق با نرگسه!. مهدی حجازی | بی قانون.. رفتن رو تخت بالایی رو نداشتم

همون‌جا رو تخت پایینی دراز کشیدم و با شانس و اقبالم خلوت کرده بودم و حسابی داشتم از خجالتش درمیومدم که نرگس اومد در زد و گفت: «میشه انقدر فحش ندی؟! میخوام بیام تو، البته من چیزی نشنیدم‌ها همین‌طوری محض احتیاط گفتم!». از خلوت با شانس و اقبالم دست کشیدم گفتم: «از کی تا حالا برای اومدن تو اتاق اجازه میگیری؟» اومد داخل و گفت: «تو چرا انقدر زود نا امید میشی؟ ویدا که درسش خوب نیست، تو هم که هیچ‌وقت درسخون نبودی، جفتتون تو یه سطح هستید رشته‌تون هم که یکیه، من میدونم آخرش جفتتون تو همین دانشگاه پیام نور شهر خودمون قبول میشید». حق با نرگس بود من و ویدا شاید خیلی شبیه هم نبودیم ولی تو درس نخون بودن در یک سطح بودیم. جفت‌مون هم دیپلم انسانی داشتیم. یه تصمیم بزرگ دیگه زندگیم رو گرفتم. من امسال با ویدا تو کنکور شرکت می‌کنم با اون تو یه دانشگاه و یه رشته قبول میشیم و من اون رو تو یکی از پیچ‌های راهرو دانشگاه مثل یک آهو شکار می‌کنم! تمام پنجره‌های خونه رو بستم و فحش گذاشتم برای هر کی که بازشون کنه رفتم تو کوچه و منتظر ویدا موندم بالاخره از خونه‌شون اومد بیرون؛ تا من‌رو دید خواست اول برگرده سمت خونه ول ...
  • گزارش تخلف