جدیدترین نوشته‌ها

✅ پول صاف و سافت. علیرضا کاردار | بی قانون

و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین. «نیریش» کنار خیابان با حرص مراحل پارک کردن «میل» را تماشا می‌کرد که چند دقیقه‌ای طول کشیده بود. عادتش بود این‌قدر با وسواس پارک کند تا فاصله‌اش با ماشین‌ها و جدول برابر شود و فرمان صاف و در سایه و دور از پل و در و سیخ و میخ باشد. برخلاف ظرف شستن و لباس تا کردنش که از بس سرسری و بی‌سلیقه بود، نیریش هربار عذرش را می‌خواست. شاید هم از زرنگی‌اش بود. وارد گل‌فروشی شدند. میل قیمت یک گلدان سفالی ساده را پرسید، فروشنده گفت: «۳۵». نیریش چشم‌هایش گرد شد و گفت: «گلدون سفالی خالی ۳۵ تومن؟ ...
  • گزارش تخلف

✅ سختی می‌کشیدیم وقتی سختی مُد نبود. افسانه جهرمیان | بی قانون

در حالی‌که داره یه هندونه هفت کیلویی رو به تنهایی تموم می‌کنه، با عصبانیت اخبارش رو هم گوش میده و زیرلب غر میزنه. از همون اول منابع طبیعی رو دست من داده بودن تا حالا اضافه هم می‌آوردیم. انصافا این یکی رو راست میگه. همون موقع که اصلا صرفه‌جویى و این ادا و اصول‌ها مُد نبود، یادم میاد تا سال‌هاى سال گاز خونه‌ ما مجانى بود و کنتور رو به طرز هوشمندانه‌ای دستکارى کرده بود که وقتى مامور گاز مى‌اومد، بعد از دیدن عددِ روى کنتور، اشک توى چشماش جمع مى‌شد و با ترحم خاصى به برادرم که همیشه وردست پدرم بود نگاه مى‌کرد، فکر مى‌کرد لاغرى بیش از حدش به خاطر اینه که غذا نمی‌پزیم. بیچاره نمى‌دونست برادرم انگل داره و گاز خونه ما با آف ٩٥درصد مى‌سوزه و ما هم مثل همستر همیشه در حال خوردنیم. توی مصرف آب به صورت دولایه صرفه‌جویی می‌کردیم، یعنى هم کنتور رو دستکارى مى‌کردیم هم حمام کردن و شست‌وشو، آیین و روز خاص خودش رو داشت و اینجور نبود که هرروز بخواى دوش بگیرى و از این قرتى‌بازی‌ها …. با یک کف دست شامپو، کل پروژه حموم رو جمع می‌کردیم. درکل حموم کردن ما از کارواش یک ژیان هم کمتر وقت و هزینه مى‌برد. اما واسه صر ...
  • گزارش تخلف

✅ قضیه ۶s و شاپور: قسمت اول. نسیم عربانى | بی قانون

روز پیش‌ها جاتون خالى طبق معمول با کلى تاخیر رسیده بودم دانشگاه، یه گوشه استتار کرده بودم و دلتون نخواد داشتم از یه بیسکوییت و آبمیوه تغذیه می‌کردم، یه ربع مونده بود کلاس تموم شه که گفتم تا دیر نشده برم به استاد یه عرض ادبى کنم و بیام. به خاطر جنبه هیجانى مساله ناخودآگاه یک لحظه حس یوزپلنگى بهم دست داد و گفتم بدوام. از ماشین پیاده شدم خیز بردارم که هنوز پیاده نشده گوشیم با زاویه ٧٦ درجه پرت شد تو جوب جلوی‌پای شاپور! چند ثانیه صحنه کاملا اسلوموشن شد. همه جا اسلوموشن، شاپور داشت اسلوموشن می‌خندید و اسلوموشن کارت می‌کشید. همه اسلوموشن تو استتار خوراکى‌هاشون رو با سرعت کم می‌جویدن، دخترها، اونایى که از دانشگاه داشتن میومدن اسلوموشن داشتن پاچه‌ شلوارشون رو تا می‌کردن بالا، اونایى که میرفتن اسلوموشن تای پاچه شلوار رو باز می‌کردن، اون پیرزنه اسلوموشن داشت رو سر بچه‌ها آب می‌ریخت و قطره‌ها اسلوموشن معلق بودن رو هوا و گوشى من‌رو اسلوموشن داشت آب می‌برد! یک آن زندگی‌ام رو غرق شده در آب دیدم! اسلوموشن دهنم رو باز کردم که جیغ بزنم …. سرعت صحنه که عادى شد، دهنم به حد رویت زبون کوچیکه باز بود!. ...
  • گزارش تخلف

✅ عشق محال: قسمت دوم: لعنت به پنجره‌ای که بی‌موقع باز باشد. مهدی حجازی | بی قانون

ناامید خسته و البته گشنه به خونه برگشتم. همه خونواده از ماجرای ویدا مطلع شده بودن چون تمام دیالوگ‌های رد و بدل شده بین منو ویدا تو لوکیشن زیر پنجره هال خونه‌مون گفته شده بود، پنجره هم باز …. بابام از آشپزخونه اومد بیرون یه نگاه بهم انداخت و بدون اینکه صداش رو خش‌دار کنه (چون اورجینال صداش خش‌دار هست) گفت «ویدا من تو رو میخوام» و زد زیر خنده، یعنی همه زدن زیر خنده. ولی من تو دلم آشوب بود آروم و قرار نداشتم رفتم تو اتاقم یعنی اتاق منو داداش بزرگه و داداش کوچیکه. رفتم رو تخت ولو شدم. می‌دونستم باید یه کاری بکنم ولی نمی‌دونستم دقیقا چیکار. عجیب بود با اینکه گشنه بودم ولی اشتهای خوردن هیچی رو نداشتم این حس رو فقط ۶ سال پیش اون شبی که سالار اومده بود خواستگاری ویدا، تجربه کرده بودم. غرق تو فکر بودم که چرا؟ واقعا چرا من با اینکه گشنمه ولی اشتها ندارم که خواهرم اومد تو اتاق و گفت: «انقدر بهش فکر نکن، درست میشه». ...
  • گزارش تخلف

✅ داستان زندگی نکبت‌بار یک عدد شایان. بهاره نوروزی | بی قانون.. تقریبا از زندگی ناامید شده بود

از سِمَت منشی اخراجش کرده بودن تا یه مرد سبیل کلفت به‌جاش بیارن که تعداد پیلی‌های شلوارش دو تا کمتر از رتبه هشت رقمی کنکور شایان بود (بیچاره بدشانس. کاش حداقل جاش‌رو به یه زیباروی موطلایی میدادن که فکر نکنه هیچ قابلیتی نداشته بلکه فکر کنه یه سری از قابلیت‌ها رو نداشته). مدام از سمت پدرش با لفظ نره‌خر خطاب میشد و البته پدرش معتقد بود که اگه ۲۵ سال پیش به‌جای به‌دنیا آوردن شایان یه درخت زردآلو کاشته بود الان مفیدتر بود. کیف پولش مثل مغزش خالی بود. از ریخت و قیافه‌اش که نگم براتون، بنده خدا ترکیبی از دسته در یخچال و قالپاق پیکان مدل ۴۵ بود. از نظر اخلاقی هم مثل ساعت هشت صبح روز شنبه بود همون‌قدر غیر قابل تحمل و مزخرف. شایدم برای همین کسی دوسش نداشت به خاطر همین اخلاقش …با همه‌ این قضایا معتقد بود شوهر کمه و خودش رو کیس مناسب ازدواج می‌دید بنابراین تصمیم گرفت ازدواج کنه. وقتی فهمید اگه ازدواج کنه، بهش یه وام ۱۵ میلیونی هم اشانتیون میدن تصمیمش قطعی شد. پدر و مادرش مخالفت کردن ولی وقتی دیدن مصممه تصمیم گرفتن براش از یه شهر دیگه یا یه کشور دیگه و در صورت امکان از یه قاره‌ دیگه دختر انتخاب کنن ...
  • گزارش تخلف

✅ مرگ موش. رضا حسین‌پور | بی قانون.. خدا که پنهان نیست پس چرا از شما پنهان باشه

از چند روز پیش مادرِ بچه‌ها پاش‌رو کرده تو یه لنگه کفش که یالا حالا که رییس بانک مرکزی عوض شده همه چی ارزون میشه باید با هم بریم استانبول مگه ما از همسایه روبه‌رویی چیمون کمتره. میگم: زن شتر در خواب بیند نُقل ونبات. اولا یارو عوض شده که شده به تو چه. همسایه ما رفته خارج من‌رو سننه. اون دلاله و پول داره. مگه حالیت نیست که با ۲۰۰ تومنی که به مواجب ما اضافه شده، مرگِ موش هم به ما نمیدن که لااقل فکرِ سفرِ آخرتمون باشیم. اوقاتِ تلخمون‌رو مثل همیشه تلخ‌تر کرد. گرونیِ سکه و ارز و کوفت و زهرمار رو انداخت گردنِ من که مثلا از جوونیم هم بی‌عرضه بودم و اگر معلم نشده بودم حالا پیشِ در همسایه آبرویی داشتیم. حرفِ حساب جواب نداشت. ...
  • گزارش تخلف

✅ مثل بادمجانی در مشت چه آسون میشه ما رو کشت. امیرقباد | بی قانون

کی‌ تو رو پلنگت کرده اینقده جفنگت کرده؟ میگم: جفتک‌پرانی در خصوصیاتت نداشتی که به لطف ذات پلشتی‌پذیر خانواده‌تون اونم میسر شد. این بادمجون چی بود خواربرادری کاشتین پا چشم ما؟ من به کجام بخندم که یه بار دیگه لای در باز بمونه حشراتی مثل شما وارد اموراتم بشن. میگه: اولا تو که عاشق بادمجون بودی دوم که از اولم گفته بودم سری که درد نمی‌کنه رو دستمال نمی‌بندن. میگم: الان چه ربطی به موقعیت داشت؟ میگه: از صبح تو فکر بودم یه جا از این علیه‌ات استفاده کنم. پا نمی‌داد. بس که این جمله‌ها بی‌رمق شدن. ...
  • گزارش تخلف

✅ من انارم: مسیرهای نرفته در فرودگاه آرزوها. سحر شریف‌نیک | بی قانون

اینکه مامان و بابا خیلی به تربیت ما اهمیت می‌دادند ولی کارهای برادرم همیشه و همه جا باعث آبرورریزی بود. با خستگی تمام چمدان‌هایمان را تحویل گرفته بودیم و داشتیم از پله برقی‌های سالن فرودگاه می‌آمدیم پایین که داداش کوچیکه بازی‌اش گرفت. با سرعت شروع کرد به پایین دویدن و دوباره بالا آمدن از پله‌های روبه‌رو. مامان دستپاچه شد و سعی کرد از لابلای جمعیت رد شود بلکه بتواند دانیال را متوقف کند. اما طفلکی نه اینکه چاق باشد هاا!! ولی حجم و ابعادش جوری بود که بالا تنه‌اش رد شد و پایین تنه‌اش همان جا کنار من و بابایی ماند که البته بعد از چند ثانیه با دو تا تکان آن را هم رد کرد و با سرعت به جلو رفت. توی دلم داشتم به دانیال فحش می‌دادم و با چشم مسیر حرکت مامان را دنبال می‌کردم. ناگهان متوجه آقای بسیار قوی‌هیکلی شدم که درست پشت به پشت مامان مشغول راه رفتن است. هر چه مامان سرعتش را بیشتر می‌کرد آقای هیکلی خطرناک هم تندتر راه می‌رفت. ...
  • گزارش تخلف

✅ سخن نویسنده ستون ۴۰ سال بعد با مسئولان …. علی زراندوز | بی قانون.. عزیز سلام

الان بیش از یک سال است که صاحب این قلم ستون ۴۰سال بعد را در روزنامه «بی‌قانون» به رشته تحریر در می‌آورد. راستش قدمت این ستون حدودا به نشریات طنز ۴۰ سال قبل و یا حتی عقب‌تر بر می‌گردد و قانون آن از روز اول این بوده که نویسنده مطالبی را می‌نویسد و قیمت‌هایی برای اجناس پیش‌بینی می‌کند که آیندگان وقتی مطالب این ستون را می‌خوانند و مثلا می‌بینند نویسنده ۴۰ سال قبل پیش‌بینی کرده ۴۰ سال بعد پنیر می‌شود قالبی یک میلیون تومان و اتفاقا در آن زمان پنیر در همین حد و اندازه‌ها قیمت دارد، متعجب می‌شوند که این نویسنده چه شم اقتصادی قوی‌ای داشته و هر چند ۴۰ سال قبل به او خندیدند که: مگه میشه پنیر بشه قالبی یه میلیون تومن؟ ولی او سقراط‌وار در برابر تمسخرهای اهالی زمان ایستاد و قیمتش را داد و ۴۰ سال هم صبر کرد تا حقانیت مطلب طنزش اثبات شود. اما اکنون پس از نیم قرن که از ابداع این ستون می‌گذرد و نویسندگان زیادی هم در این قالب قلم زدند، وقتی نوبت به ما رسید ناگهان شرایط اقتصادی طوری شد که وقتی این بنده حقیر مثلا قیمت سکه را در مطلب ۴۰ سال بعدم یک میلیارد تومان در نظر می‌گیرم، دست و دلم می‌لرزد که نکند به ...
  • گزارش تخلف

✅ نان مافین و توییت انگلیسی احمدی‌نژاد!. فریور خراباتی | بی قانون

احمدی‌نژاد از خوب‌های عرصه طنز و کمدی کشور که به عنوان شغل دوم هشت سالی هم رییس‌جمهور کشور بودند؛ در توییتی خطاب به هوگو چاوز نوشتند: «هپی برث‌دی هوگو! وی میس یو اوری دی!». بعد هم گوگل ترنزلیت را بسته و با خودش گفته: «این خارجی‌ها عجب شیطون بلاهایی هستن، چه چیزایی دارن!». بعد به خودش نهیب زده و گفته: «نون بازوی خودتو بخور» و نوار کاست نصرت را داخل دستگاه گذاشته و تکرار می‌کند: «رضا ایز اولدر دن چنگیز!». سپس سه فنجان آرد کنار گذاشته، یک قاشق شکر، یک و نیم قاشق نمک، یک چهارم قاشق جوش شیرین، یک قاشق مخمر فوری (الان شک کردم آموزش نون دارم میدم یا چیز دیگه!)، یک چهارم فنجان آب و دو قاشق روغن مایع آماده می‌کند و همین‌طور که به این مواد خوراکی نگاه می‌کند با صدای بلند می‌پرسد: «این اکانت توییتر ترامپ اسمش چیه؟!». اما کسی نیست که جوابش را بدهد، نگاهی به عکس سه نفره‌اش با بقایی و مشایی می‌اندازد و بغض کرده و همین‌جوری که آرد، شکر، نمک، جوش شیرین و مخمر فوری را با هم مخلوط می‌کند، کلمه «teramp» را در توییتر جست‌وجو کرده، شیر، آب و روغن را با هم مخلوط می‌کند و با خودش می‌گوید: «اصلا نترس! تو زبان ...
  • گزارش تخلف

✅ خاطرات مدرسه یک دهه هفتادی: ورزش‌های دخترانه. آرزو درزی | بی قانون

روزی که ورزش داشتیم، در کلاس منتظر دبیر ورزش نشسته بودیم که دیدیم معلم پرورشی‌ با یک کفش کتانی سفید و یک سوت که از روی مقنعه دور گردنش انداخته بود، آمد سر کلاس. با اینکه می‌دانست می‌شناسیمش، دوباره خودش را به طور کامل معرفی کرد و بعد از آن گفت: «بچه‌ها جون، ما هیچ فشاری واسه ورزش روی شما نمی‌ذاریم. از اونجایی که حیاط مدرسه هم کوچیکه و همتون موقع ورزش کردن توش جا نمی‌شید، من پیشنهاد می‌کنم نصفتون بمونید تو کلاس کارهای عقب‌مونده‌تون رو انجام بدید، بقیه هم از تو انباری یک توپ بردارن و برن تو حیاط ورزش‌های توپی مورد علاقه‌شون رو انجام بدن. هفته بعد هم جای دوتا گروه عوض می‌شه که خدایی نکرده حق کسی ضایع نشه». وقتی از ایشان پرسیدیم که امتحان پایان ترم به چه شکل برگزار می‌شود، او بعد از چند دقیقه فکر گفت: «نفری ۳۰ تا دراز نشست بزنید خوبه؟» ما هم گفتیم «خوبه» و نصف‌مان از کلاس خارج شدیم. من در دسته دو قرار گرفتم و بنابراین به انباری رفتیم تا توپ بیاوریم. اما جز یک توپ کثیف و کم‌باد که پوستش از چندین جا کنده شده بود چیزی ندیدیم. توپ را به دبیرِ پرورشی سابق و ورزش فعلی نشان دادیم و گفتیم «با این ...
  • گزارش تخلف

✅ تقدیم به مخاطب خاص «بی‌قانون». شهاب پاک‌نگر | بی قانون

از خود کارگران معدن کشورمون هم بپرسین، میگن سخت‌ترین کار دنیا طنز نویسی تو ایرانه. البته اینکه اقتصاد تعطیله و اونا الان بیکارن هم توی جواب‌شون موثره. فکر کن صبح از خواب بیدار میشی و باید یه مطلب طنز بنویسی. اخبار رو زیرورو می‌کنی که سوژه پیدا کنی. یه‌دفعه می‌بینی فقط زیر لبت داری یاد و خاطره بستگان یه ‌سری افراد رو زنده می‌کنی. بعدِ دو ساعت کلنجار رفتن بالاخره یه سوژه پیدا می‌کنی و شروع می‌کنی به نوشتن. چند خط که تایپ کردی می‌بینی همون زنده کردن یاد و خاطره بستگان رو مکتوب کردی. مجبور می‌شی همه رو پاک کنی و از اول بنویسی. به‌زور یه‌سری شوخی و گل‌نمک‌بازی توش می‌چپونی که شاید خنده‌دار بشه و وقتی مطلب تموم شد برای روزنامه می‌فرستی. ...
  • گزارش تخلف

✅ رنگ پریده را فلکم رایگان نداد. گیتا حسینی | بی قانون

نظر من خیلی از عیب‌ها، عیب نیستن فقط بد جایی اتفاق افتادن. مثلا من اگه زمان قاجار به دنیا می‌اومدم قطعا رنگ و روی پت و پریده‌ای که دارم، حسن حساب میشد. ولی الان که برنزه و شکلاتی مده رنگ من نه تنها عیبه، بلکه گاهی مرض هم حساب میشه. همین چندروز پیش خانمی بعد از اینکه با دقت من‌رو نگاه کرد گفت: «ننه تو کرم داری. اما نترسیا، اینارو بخور جونورات میریزه». بعد هم دوتا چیز گردالی چسبناک گذاشت کف دستم که بعدا فهمیدم قره قوروته. یا اون موقع‌ها که مدرسه می‌رفتم از اونجایی که نصف کلاس فامیلیشون حسینی بود معلممون هروقت می‌خواست من‌رو صدا کنه می‌گفت اون حسینی رنگ پریدهه …بعضیا میگن کسانی تو زندگی پیشرفت می‌کنند که مرموزن و احساسشون رو بروز نمیدن. اما من اگه خجالت بکشم سرخ میشم عصبانی بشم کبود میشم بترسم که کلا زردم اگرهم عاشق بشم صورتم مثل چراغ راهنمایی رنگ به رنگ میشه. خوب من اینارو چه جوری بروز ندم؟ ...
  • گزارش تخلف

✅ می‌خندی؟!. احمدرضا کاظمی | بی قانون

چهار میلیون و نیم شده، دلار رفته بالای ۱۰ هزار تومان، ۲۰۶ تقریبا ۶۰ میلیونه! از یه آپارتمانِ متوسط الان فقط میشه مستراحش رو خرید، بعد انتظار دارید من دستم به قلم بره؟ اونم برای چی؟ برای نوشتن طنز! خدایی انتظار دارید براتون طنز بنویسم؟. لابد طنز خنده‌دار و با معنی و سرگرم‌کننده هم می‌خواید! همچین که بخونید و پاش ریسه برید! آره؟ خوبه والا! ...
  • گزارش تخلف

✅ بذار سر روی شونه‌ام گریه سر کن. مریم آقایی | بی قانون

بود می‌گفت میت روی زمین نمی‌مونه؟» بابا که این را پرسید، مامان در حالی که داشت عرق‌سوزهای من را باد میداد و فوت می‌کرد تا بهتر شوند گفت: «نمی‌دونم. که چی حالا؟ پاشو به جای این کارا اون کهنه‌ها رو بشور». بابا پوفی کرد و گوشی را گذاشت روی میز و رفت به سمت حمام و تشت کهنه‌ها. از توی حمام داد زد: «هیچی دیگه. میت روی زمین موند دیگه. برق بهشت زهرا قطع شده گویا!» مامان که حالا با بادبزن حصیری بالای سرم کوران درست کرده بود گفت: «ای بابا! یعنی دیگه حتی نمیشه مرد!» بابا گفت: «حالا پوشک چرا نمی‌خری براش؟» مامان گفت: «می‌ترسم برم دنبالش. یا نیست، یا گرونه. ...
  • گزارش تخلف

✅ همسر شما هم گاوه؟. صفورا بیانی | بی قانون

روز تو کتابخونه کتاب به دست اومد سمتم و گفت: «شما رشته‌تون ریاضیه، درسته؟» گفتم: «نه من تجربی‌ام». گفت: «چه جالب منم تجربی‌ام. دیدین این ریاضیا چقدر اسکولن؟ اصلا از قیافه‌شون هم معلومه. آخه من شخصیت همه آدما رو با دیدن قیافه‌شون بیرون می‌کشم. مثلا تو یه میمون جنگجو و آذری مغروری». گفتم: «میمون خودتی‌ها!» گفت: «دارم میگم متولد آذر هفتاد و یکی. که میشی یه آذرماهی میمون، که مغروره و جنگجو». با بی‌حوصلگی گفتم «نخیر عزیزم من متولد فروردین هفتادم» گفت: «اوه اوه! ...
  • گزارش تخلف

✅ زنان پیازی، مردان پنیری. افسانه جهرمیان | بی قانون

تمام شما کتاب معروف زنان ونوسی، مردان مریخی را خوانده‌اید، اِ نه؟! نخوانده‌اید؟ خب هیچی. البته دروغ چرا، من خودم تا صفحه ۱۷ بیشتر نخواندم چون یک هارد پر از فیلم به دستم رسید و نشستم به فیلم دیدن. حالا این حرف‌ها مهم نیست. فقط می‌دانم بعد از استقبال بی‌سابقه مردم از کتاب مذکور، روانشناسان بر آن شدند تا نسخه جدیدی از این کار را بیرون دهند. پس با هم برویم ببینیم چه چیزی بیرون داده‌اند:. زنان پیازی: زنان پیازی از روحیه و ظاهری لطیف برخوردارند که از درون ابعاد شخصیتی پیچیده و حالی به حالی‌ای دارند. زنان پیازی با وجود پوسته ظریف و نازکشان می‌توانند به راحتی اشک شما را دربیاورند. ...
  • گزارش تخلف

✅ کنسرواتو واتو!. علیرضا کاردار | بی قانون

و میل» چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین. «نیریش» کلافه گفت: «می‌ترسم دیر برسیم. کاش قبل از راه افتادن مسیر رو چک می‌کردی که به این ترافیک نخوریم». «میل» دنده عوض کرد و گفت: «خودت که ماشالا همیشه اون گوشی دستته، یه نگاهی به راه مینداختی!» نیریش پشت چشم نازک کرد و گفت: «نه که خیلی هم به حرف‌ها و مسیریابی‌های من گوش میدی! خوبی شما مردا اینه که اگه یه جایی گم بشین و گفته باشن این دور و بر دره است، حتما باید خودتون برین و پرت بشین پایین تا ببینین راست میگن یا نه! حاضر نیستین از احدی مسیر رو بپرسین». میل توجهی نکرد و گفت: «به جای متلک گفتن یه آهنگ از این بنده خدا بذار ببینم اصلا کی هست که این‌قدر پول بلیت دادیم بریم کنسرتش. حتی اسمش رو هم تا حالا نشنیدم ولی به خاطر تو حاضر شدم بیام، باز بگو ما لجبازیم!». ...
  • گزارش تخلف

✅ نون و ماست و سریال ترکی. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

از اون‌هایی هستم که سریال ترکی تماشا می‌کنم ولی صداش رو در نمیارم. صفر تا صد هرکدومشون رو خواستین تو پی‌وی بهتون میگم ولی تو جامعه وانمود می‌کنم، فقط HBO و نت‌فیلیکس تماشا می‌کنم و عضو کمپین نه به جم‌ تی‌وی هستم. قبلش هم با همون دوبله خسته فارسی ‌وان، سریال می‌دیدم. باورم نمی‌شد دوران اون دوبله یه روز تموم بشه. البته دوبله که نبود بیشتر یه‌جور دابسمش جدی بود. این سریال‌های ترکیه کلی درس زندگی توشه که خیلی‌ها نادیده‌اش می‌گیرن. سریال‌ها باعث میشن در هر سنی وقتی به‌خودتون می‌گین یعنی له‌تر از فک‌وفامیل ما هم کسی تو دنیا هست فوری جواب بدین بله، مثلا همین خانواده هازیم آگمن. پولدار و گدای سریال‌ها از یه میزان بیماری‌های روانی رنج می‌برن و این نشونه عدم تبعیض در بین اقشار جامعه ا‌ست و حالا اون وسط دوتا تست دی‌ان‌ای هم از نقش اولش بگیرن چیزی از ارزش‌های فیلمنامه کم نمیشه. شما می‌تونین از فضیلت خانوم مماشات و چونه‌زنی از موضع قدرت رو یاد بگیرین. ...
  • گزارش تخلف