جدیدترین نوشته‌ها

✅ مارکوپولو: خاطرات ایران محاله یادم بره!. افسانه جهرمیان | بی قانون

حالا دیگر پیر شده و پول چندانی هم ندارد. همه را به گشت و گذار داد، رفت. ولی با این وضعیت ارز هنوز می‌تواند یک سفر لاکچری به ایران داشته باشد:. هواپیمایش در تهران فرود می‌آید. سوار تاکسی می‌شود و دیری نمی‌پاید که در بزرگراه همت غرب به شرق از جوانمردان تا اشرفی، با ترافیک سنگین مواجه می‌شود. او در ترافیک می‌بیند که مردم چقدر عصبانی و بی‌تاب هستند. با اینکه مارکو زبان فارسی را بلد نیست ولی سنگینی الفاظ را قشنگ حس می‌کند. مارکو خسته می‌شود و به راننده می‌گوید دم اولین ایستگاه مترو نگه دارد. راننده هم نامردی نمی‌کند و ایستگاه دروازه دولت نگه می‌دارد (دوستان خواهشا به مسیرها گیر ندید که چطوری از فرودگاه رسید به همت و بعد اومد دروازه دولت؛ مارکو یورو داره ماشین هم کرایه کرده هرجا بخواد میره، دست منم نیست). ...
  • گزارش تخلف

✅ بیا بریم خرپشته. علیرضا کاردار | بی قانون

و میل چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» اولش تلخند و تهش شیرین. «میل» لپ‌تاپ را روی پایش گذاشته و سخت مشغول بود. «نیریش» که در یک دستش میز اتو بود و در دست دیگرش کوهی از لباس، توی هال آمد و از ارتفاع قدش لباس‌ها را ول کرد و میز را هم روی آن‌ها انداخت. نیریش گفت: «شما راحت باش، من لباس‌هاتون رو اتو می‌کشم!» میل همان‌طور که سرش پایین بود، گفت: «شما لطف می‌کنین، از بس که مهربونین!» نیریش با عصبانیت گفت: «رویی داری‌ها! همین یک جمعه که تعطیلم هم باید بشینم کارهای شما رو بکنم. صد بار هم گفتم اون لپ‌تاپ رو روی پاهات نذار!» میل لبخندی زد و گفت: «چشم قربونت برم!» و همان‌طور که سرش توی لپ‌تاپ بود، لب‌هایش را غنچه کرد. نیریش که دلش غنج رفته بود به روی خودش نیاورد و گفت: «حالا محو چی شدی تو اون لعنتی؟» میل گفت: «دنبال تور می‌گردم …» نیریش گفت: «خیره ایشالا، میخوای بزنی به سرت؟!» میل شکلکی درآورد و گفت: «نه میخوام بزنم بر بدن جفتمون! تور مسافرتی عزیزم، تور!» نیریش ابروهایش را بالا انداخت و گفت: «گنج پیدا کردی یا ...
  • گزارش تخلف

✅ نوزاد دانا: خوشا شیراز. مریم آقایی | بی قانون

برای گذراندن افسردگی پس از حذف از جام‌جهانی قصد سفر کرده. فردا قرار است برود صفا سیتی، آن هم بدون من. منی که تازه ۶ ماهم تمام شده، از زبان افتاده‌ام، پوشکم را دیر به دیر عوض می‌کنند و شیر خشکم جیره‌بندی شده است. مامان بعد از بازی با پرتغال چنان گریه و زاری در خانه راه انداخت تا بابا راضی شد چند روزی را بدون مامان و با من سر کند. حالا هم بچه به بغل روبه‌روی زنش نشسته و چمدان جمع کردنش را دید می‌زند. مامان رو کرد به بابا و گفت: «اگه می‌رفتی سر کار الان یکی-دو دلار بیشتر پول داشتم واسه سفر» بابا جواب داد: «اولا که هیچکی نرفته مغازه‌اش، دوما دیگه شیراز که دلار نمیخواد!» مامان که انگار تازه دوزاری‌اش افتاده و دارد سوتی می‌دهد، گفت: «اوم، آره، نه، منظورم این بود که الان دیگه با توجه به دلار باید بفهمیم میتونیم پوشک بخریم یا نه!» بابا پس کله‌اش را خاراند و گفت: «آهان، راست میگی …» ولی می‌دانستم که ذهنش درگیر هزینه زیاد سفر مامان و حجم پولی است که دارد می‌برد. شک کرده بود نکند شیراز جایش را به استانبول داده باشد ولی همه شواهد شیراز را نشان می‌داد. در همین فکرها بود که زنگ در آپارتمان را زدند. ...
  • گزارش تخلف

✅ طلاق؟ هرگز. علی رضازاده | بی قانون

و ستاره مدت زیادی نبود که با هم آشنا شده بودند. خانواده‌ ستاره یک خانواده‌ گیر، اعصاب خورد‌کن، عصبی و رو مخی بودند. خلاصه که اعصاب این بچه را به هم ریخته بودند: «دختر که نباید شب بیرون باشه»، «هوا تاریک نشده باید خونه باشی»، «تو صد سالتم که بشه هنوز بچه مایی …»، «این خونه قانون داره … تا زمانی که خونه‌ مایی باید به مقرراتش احترام بذاری …»، «هر وقت رفتی خونه‌ خودت هر کاری خواستی بکن» و …. خلاصه که پدر ستاره درآمده بود. فرشاد هم که کلا خانواده‌ای نداشت و تنها زندگی می‌کرد. خیلی هم دلش خانواده می‌خواست … خلاصه که این وضعیت خسته‌کننده بود … بنابر‌این با وجود مخالفت اطرافیان، آن‌ها با هم ازدواج کردند … آخیش. راحت شدند. خب از همان اول ازدواج کنید دیگر. من نمی‌فهمم چرا آدم‌ها از زیر ازدواج در می‌روند … این‌جوری هم خدا راضی‌ است هم بنده‌ خدا. ...
  • گزارش تخلف

✅ تو دیگه پیر بشو لعنتی. صفورا بیانی | بی قانون.. صفورا کوچولو!

باورم نمیشه، خودتی؟. بعد نگاهی به کناریم که مادرم بود کرد و گفت: «شما مادرشی؟ چقدر تغییر کردی، نشناختم». یه همسایه‌ داشتیم که یه روز تو ۶ ماهگی‌ام یک ساعت منو نگه داشته بود بعدش هم رفته بود فرانسه. حالا بعد ۳۰سال برگشته، مثل تمام سریالای تلویزیون دور میدون آزادی به راننده تاکسی فرودگاه گفته «اینجا چقدر همه چیز تغییر کرده» بعد یهو من‌رو میبینه، «بزن کنار آقای راننده، بالاخره اولین چیزی رو که تو این سا‌ل‌ها اصلا تغییر نکرده، پیدا کردم». اگر تو یونان باستان بودم می‌گفتم گراوث هورمونائوس، الهه رشد چهره، در این ۳۰ سال عمر من حال و حوصله فتوشاپ رو نداشته و همون‌طوری ماوس را گذاشته گوشه سرم و کشیده، ولی الان فقط میتونم بگم تقدیره. اگرچه تو این سال‌ها همیشه سعی می‌کردم با تقدیر مبارزه کنم و هر کاری میتونستم انجام دادم. آرایش خلیجی خفن نه تنها نظر بقیه رو نسبت به سن و سالم تغییر نمی‌داد بلکه باعث می‌شد در و همسایه به مامانم تذکر بدن که این بچه از حالا زودشه انقدر آرایش میکنه‌ها. برداشتن سبیل، ابرو، جراحی بینی و پروتز گونه و حتی اضافه کردن مقادیر زیادی فک و چونه هم نتونست تاثیری روی ثبات چهره‌ام ...
  • گزارش تخلف

✅ فرصت دگردیسی. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون.. این خوره فوتبالی‌ها نبود

از این‌ها که واسه گل نیم‌خیز بشن و بعد گل اون‌قدری داد بزنن که رباط‌صلیبی گلوشون پاره بشه. خیلی منطقی فوتبال می‌دید. ضدحال بود. همیشه تو زندگی همین‌قدر ضدحال بود و منطقی. وقتی باهاش فیلم می‌دیدم تو لحظات هیجانی که من زار می‌زدم یادم میاورد این یه فیلمه. هر چی بهش می‌گفتم لعنتی بذار زار بزنم، من خودم رو تو اون کاراکتر می‌بینم، گوش نمی‌کرد. وقتی داور کارت می‌داد، با چشم‌های ورقلمبیده نگاه می‌کرد به بازیکن‌هایی که با داور چونه می‌زدن. باید تو سوییس به دنیا می‌اومد؛ اون اشتباهی بود اما من با همه چونه می‌زدم. نمیتونستم قبول کنم که سهمم از زندگی اینه. ...
  • گزارش تخلف

✅ تکه و پاره‌های قهرمان و عاشق‌پیشه‌ام. عابد کریمی | بی قانون.. و رسوم روزگار عوض شده است

هنر امروز با هنر دیروز متفاوت و مرام و معرفت مردم تغییرات عمده‌ای داشته است. مهم‌تر از همه بقا و زندگی در دنیای امروز بوده که جاده‌های تازه‌ای را رو به زندگی مدرن گشوده است. این روزها اگر آدمی عجیب و چرت و پرت‌اندیش باشیم، بیشتر مورد لطف قرار می‌گیریم. یعنی شما می‌توانید ورزشکار باشید و روحیه ورزشکاری نداشته باشید یا اینکه خواننده باشید و به جای اشعار فاخر و موسیقی دستگاهی، ترانه جینگیلی فینگیلی بخوانید و محبوبیت و فالوئر میلیونی داشته باشید. در هر صورت هر چیزی برعکس و وارونه‌اش مد شده است. در این شرایط، یا باید همرنگ جماعت باشید یا مانند من و خیلی‌ از هم‌نوعان بنده راه و رسم غلط را انتخاب کنید. خود من یک عمر ادعای فرهیختگی و ادیب بودن را به رخ دیگران کشیدم. همیشه تلاش می‌کردم خودم را یک انسان بزرگ بدانم که حقوقش پایمال شده است. اما خدا و خودم همیشه می‌دانستیم هیچ چیزی نیستم. ...
  • گزارش تخلف

✅ وقتی میزبان جام جهانی بودیم. فاطمه قلخانی | بی قانون

خانواده ما از اون خانواده‌های پرسپولیسیه که ورزش نه فقط با گوشت و پوست و استخونمون بلکه با روده و معده و لوز‌المعده‌مون هم عجین شده و از هر انگشتمون یه رشته ورزشی میچکه؛ اوج هنر و استعداد و هوش ورزشیمون هم تو برادرم خلاصه میشه که از همون بچگی به هیچ رشته‌ای نه نگفت و برخلاف مدیران فدراسیون‌ها که حتی یه عکس پرسنلى با شورت ورزشی ندارند، فول آلبوم عکس و فیلم با انواع و اقسام شورت و مایو و دوبنده کشتی و لباس کاراته و دست‌کش بوکس و … تو کارنامه حرفه‌ایش داره اما متاسفانه در عین ناباوری حقش رو خوردن و حتی به تیم‌های محل هم دعوت نشد؛ البته اینکه یه هفته بعد از ثبت نام تو هر رشته ورزشی در اثر فشار زیاد تمرینات مجبور می‌شد چهار گوشه باشگاه رو ببوسه و تو اوج خداحافظی کنه هم بی‌تاثیر نبود. با این حال هیچ چیز از ارزش‌های ما کم نشد و ما ترجیح دادیم استعدادمون رو در مسیر حمایت از تیم‌هاى ملى (به‌خصوص تیم‌ملى فوتبال) به‌کار بگیریم. اما مهم‌ترین اتفاق ورزشی تو خانواده ما میزبانی از هواداران فوتبال جام جهانی ۱۹۹۸ بود که همزمان با فرانسه تو خونه ما برگزار شد به این صورت که با شروع مسابقات، تلویزیون ۱۴ ا ...
  • گزارش تخلف

✅ کودک کاوی: بازی نکنی باختی. طیبه رسول‌زاده | بی قانون

روزا بچه‌ها از لحظه‌ای که چشم باز می‌کردن تو کوچه مشغول بازی بودن تا لحظه‌ای که شغالا از لونه‌هاشون بیرون میومدن. حتی گاهی می‌موندن تو کوچه تا به شغالا روپایی زدن یاد بدن بعد برن. بازی‌های اون دوره هم همه فیزیکی بود. این‌رو از اسمشون میتونستی بفهمی خردمپایی، خرپشتک، خرغلت. تنها بازی فکری موجود مار و پله بود که آخرش هم با کتک کاری تموم می‌شد و هر وقت می‌رفتی تو کوچه رفتنت با خودت بود ولی برگشتنت با خدا. اگر هم زنده می‌رسیدی درِ خونه حتما یه درجه‌ای از مصدومیت رو داشتی. طرف تو ۱۲ سالگی سه سانت از بیرانوند بلندتر بود، دولا می‌شد که همه به نوبت از روش بپرن. اگر هم از یکی بدش میومد یهو جا خالی می‌داد تا با مغز پخش آسفالت بشه. یا مثلا یه بازی داشتیم به اسم لگدپرونی که هر کی لگد محکم‌تری به اون یکی می‌زد برنده بود و بازی تا اونجا ادامه داشت که قطع نخاع بشی. ...
  • گزارش تخلف

✅ روباهِ خوش گفتار. رضا حسین‌پور | بی قانون.. بود و یکی نبود

روز و روزگارِ خوشی بود آن روزگار. مردم، خوش احوال بودند و ساده دل و همه عاشقِ هم. قِصه‌هاشان، غُصه نداشت، هر چه بود، حکمتی داشت و درسی بود برای آن‌هایی که می‌خواستند در تمامی عمر آدم بمانند و همدیگر را دوست بدارند. از احوالِ خوش و ناخوش یک دیگر باخبر بودند و آگاه از چند و چون رسمِ زمانه. پندها و نصیحت‌ها سخنرانی و موعظه نبود، هر چه که بود، قصه بود و داستان. از زبانِ بابابزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایی که دوست‌شان داشتیم و یادشان مثل گل‌های شمعدانیِ لب حوضِ وسط حیاط‌شان، درخاطرمان ماندنی است. یک روز، روباهی گرسنه گرگ نادانی را بفریفت و او را به سُراغِ اسبِ یکی از روستاییان بُرد که در بیابانی دور از دِه، در خیالات خویش آسوده بود. روباه در لباسِ سَروَر و گرگ در کِسوتِ دوست، یارِ اسب شدند و از او خواستند برای رفعِ خستگی و بازیابی آرامشی دل‌نشین چند روزی در سفری خوش یارشان باشد. اسب پذیرفت و هم سفرشان شد. ...
  • گزارش تخلف

✅ می‌خندی؟ باید پسته بخوری!. افسانه جهرمیان | بی قانون

یک روز گرم و نه چندان زیبا و بدبو و آسفالت‌کُنِ تابستانی برای خرید اقلام ضروری راهی فروشگاه محل شدیم. همین‌طور که مشغول انداختن شیر کم‌چرب، مایونز رژیمی، آب میوه بدون مواد نگه‌دارنده و کره بادام‌زمینی در گاری بودیم، گفتیم بد نیست از این نان‌های جو سه کاره رژیمی هم برداریم که از آن کره بادام زمینی‌های‌مان رویش بمالیم و با این طرز خوردوخوراک‌مان با سلامتی وصلتی کرده باشیم. آخر ریا نباشد ما خیلی خانواده سالمی هستیم. این فروشگاه محل‌مان هم دوست پدرم است. آقای اصغری؛ رفت و آمد خانوادگی داریم. برای همین خوبیت ندارد زرتی در چشمانش نگاه کنیم و بگوییم: «یک پاکت وینستون اولترا رد کن بیاد!» باید ابتدا مقدمه‌چینی کنیم و با تاکتیک‌های خاصی جلو برویم سپس به صندوق که رسیدیم بگوییم «اِ واسه خان عمو سیگار هم بگیر». بعد من رو کنم به دوستم و بگویم: «اسم سیگارش چی بود؟» بعد او بگوید «نمیدونم بذار زنگ بزنم بپرسم». بعد من که دیگر حسابی بدن درد دارم بگویم «نه نمیخواد. من نگاه کنم به سیگارا شکلش یادم میاد». ...
  • گزارش تخلف

✅ واسه کوهنوردی سالم کسی هست؟. صفورا بیانی | بی قانون.. هفته خوب فروش کردم

یه آقایی مهمون مجلس بود که گویا میخواست بره توچال، کلی آب معدنی و لباس و کفش مارک خرید ازم. آخه جدیدا دیگه لیف نمیارم. الان نون تو جنس خارجیه. درسته دلار کشیده بالا ولی مشتری‌اش همیشه هست. این طرفا همه جنس خارجی میخرن. چند وقت پیش بچه خواهر سحر خانم زن همسایه رو فرستاده بودم سایت رو هک کنه. اونجوری کلی جنس وارد کردم. الان هم که دلار کمه و واردات خیلی چیزا ممنوع شده، میتونم هر چی که خواستم وارد کنم. بین چیزایی که خانوما نیاز دارن چند تا چیز رو انتخاب کردم، یکی‌اش فلاسک چای. ...
  • گزارش تخلف

✅ تاثیر گارسینیا کامبوجیا و مصطفی تاجزاده بر معیشت مردم. وحید میرزایی | بی قانون

شنیده‌ای تعدادی از بازاریان مخلص و متعهد به وضعیت اقتصادی که دولت آن را ایجاد کرده اعتراض کردند اما مدتی بعد عده‌ای معلوم الحال جو را متشنج کردند و دولت هم هیچ واکنشی نشان نداد؟. گفتم: دولت که سرش را زیر برف کرده و چوب حراج به سرمایه مملکت زده است. مردم هم کلا چیزی نمی‌دانند. فقط ما می‌دانیم و درست وقایع را پیش‌بینی می‌کنیم …گفت: چه عرض کنم؟! برخی مدعیان اصلاحات همچون مصطفی تاجزاده و پادوهای مطبوعاتی آنان می‌گویند این وضعیت نتایج سال‌ها سوءمدیریت است. اما به آن‌ها اعتمادی نیست و هر چه آنان می‌گویند دروغ است. گفتم: آن‌ها گنده‌گویی می‌کنند. دیروز می‌گفتند برجام آفتاب تابانی است که بر همه می‌تابد و رونق و آسایش می‌آفریند و امروز از این نوع حرف‌ها می‌زنند …گفت: اصلا این اصلاح‌طلبان و امثال تاجزاده چه از جان مردم می‌خواهند؟ مگر همین‌ها نبوده‌اند که در طول تاریخ از زمان مادها باعث فلاکت مردم شده‌اند و اخیرا نیز با حرف‌ها و اظهارنظرهای خود باعث گران شدن سکه و دلار شده‌اند؟. ...
  • گزارش تخلف

✅ سریال: ۵- در دل حادثه شانس را بیازمایید. امیرقباد | بی قانون.. برایم کامنت گذاشته: گازش رو نگیر

بله؟! مقصر منم که مسیر موفقیتم را مفت ریخته‌ام روی دایره. همین‌ها را در در یک سمینار شیک و مجلسی برای این دوست عزیز بلغور کرده بودم ۱۰۰هزار چوغ هم پیاده شده بود. اما من مثل این فوتبالیست‌های ملوسک نیستم که با دو تا کامنت اشکم در بیاید و مسیر زندگی‌ام عوض شود. گازش را گرفتم و ماشین را کوبیدم به ماشین همان آقای دراز موقشنگ خوشتیپ مک‌کوئین که جای من منتظر آن مازیار خائن ایستاده بود. شما هم حتما جایی از زندگی متوجه خیانت‌هایی شده‌اید. برخوردتان با آن آدم خائن چه بوده؟ من به شخصه خیلی مهربان برخورد می‌کنم. مثلا یک‌بار پسرخاله‌‌ام من را لو داد. ...
  • گزارش تخلف

✅ ولی دل کندن آسون نیست. علیرضا کاردار | بی قانون

نمیخواد هی بگم دهه فلانی‌ها اونجورن و دهه بهمانی‌ها این جور. ولی بعضی وقت‌ها واقعا آدم به شک میفته که نکنه بعضی خصلت‌ها مربوط میشه به دهه‌های تولد آدم؟ نمونه‌اش همین دل کندن‌های آسون این دهه جدیدی‌ها (اسم نمیارم که باز شر نشه). طرف دهه فلانیه، امروز با یکی دوسته، فرداش مثل پوست نارنگی دل میکنه و میره با یکی دیگه. بعد این‌رو با خودمون دهه بیساری‌ها مقایسه می‌کنم که یک ماه اول هر سال تحصیلی رو با آب چشم و دهن و دماغ آویزون می‌رفتیم مدرسه، چون همکلاسیمون یک نیمکت رفته بود اون طرف‌تر. یا چرا راه دور بریم، آخر دوره آموزشی سربازی، خیر سرمون رفته بودیم مرد بشیم ولی وقتی هرکی می‌خواست برگرده شهر خودش آنچنان تو بغل هم گریه می‌کردیم که هرکی نمیدونست فکر می‌کرد داره میره آمپول بزنه. این که چیزی نیست، ما حتی به ماهی‌های توی تنگ خونه‌مون هم دل می‌بندیم. وقتی میمیرن طی مراسم خاصی میندازیمشون جلوی گربه‌های کوچه که بهشون وابسته شدیم. حتی اون قمری‌هایی که هر روز میان پشت پنجره‌هامون هم اگه یه روز نیان، دلمون میشکنه که نکنه کاری کردیم که باهامون قهر کردن. ...
  • گزارش تخلف

✅ شهر عشق را خواهم ساخت. شهاب پاک‌نگر | بی قانون.. برای خودم یک شهر بسازم

شهری که در فرودگاه‌هایش مردم فقط بیایند ولی کسی نرود. یعنی اگر خواست برود، اجازه خروج نداشته باشد و ممنوع‌الخروج شود. می‌خواهم یک شهر بسازم که مردم اسیر تکنولوژی نباشند و تکنولوژی اسیر مردم باشد. در کوچه‌هایش مردم سرشان در موبایل‌های‌شان نباشد، حتی اگر لازم باشد موبایل‌ها را جمع کنم تا بروند به پدر و مادرشان سر بزنند. می‌خواهم یک شهر بزنم که در آن هیچ‌کس حق نداشته باشد با دو نفر مختلف به کافی‌شاپ‌هایش برود. اصلا کسی حق نداشته باشد به کافی‌شاپ‌هایش برود. کافی‌شاپ‌ها زود تعطیل کنند و بروند خانه‌شان. می‌خواهم یک شهر بزنم که آن شهر مصداق «تن آدمی شریف است به جان آدمیت» باشد و هیچ کس در قید و بند لباس زیبا نباشد. برای همین فروش هر نوع لباس زیر و رویی در آن ممنوع شود. ...
  • گزارش تخلف

✅ یک روز سخت و کمرشکن در صدا و سیما. علیرضا مصلحی | بی قانون.. رییس کجایی که خونه خراب شدیم

+ چی شده؟. - ‏بدبخت شدیم. + سازمان آتیش گرفته؟. - نه قربان بدتره. + زمین دهن باز کرده؟. - نه خیلی بدتر. + نکنه یکی از خانم‌های ایرانی تماشاگر فوتبال رو نشون دادین؟!. - نه خیلی خیلی بدتر. بهمون حمله شده. ...
  • گزارش تخلف

✅ سریال: ۴- برای یک شدن اعتمادت رو گاز بزن. امیرقباد | بی قانون

اول این بود که برنامه رو میریزن و نقشه رو میکشن. ولی من اشتباهی برنامه رو کشیده بودم. همه‌اش هم تحت تاثیر این سریال‌های بی‌مصرف. همین کمی مرا از کار اصلی دور کرد. اما باید این افکار منفی رو دور می‌ریختم. من تا آنجا رفته بودم که سرنوشت و سرشتم را از اسمم جدا کنم. آمده بودم که از چهار بودن خداحافظی کرده و یک بودن را با سه تا بوس از جناحین و سلام و درود و این‌ها وارد زندگی‌ام کنم. اما چه کنم که آقای جذاب خارج از تمام برنامه‌های کشیده شده من ماشین را درست جایی پارک کرده بود که بنا بود من بساطم را بچینم و ماجرای بزرگم را آغاز کنم. یک سال برای این صحنه نقشه کشیدم و یادم رفت صبح برای جا پارک زنبیل بذارم. ...
  • گزارش تخلف

✅ چگونه ازدواج کردم. طیبه رسول‌زاده | بی قانون.. مامان بابا رفتیم شمال، شب رسیدیم

صبح بیدار شدم، دیدم یکی رو‌به‌روم نشسته. مامان و بابام هم اون‌طرف اتاق دارن نگاهم میکنن. پرسیدم: «چیزی شده؟ مُردم؟ این فرشته مرگه؟» گفتن: «نه‌. این خواستگارته. خیلی میخوادت. واسه همین اصرار داشتیم شب با روسری و لباس کاملا پوشیده بخوابی که صبح غافلگیرت کنیم». پرسیدم: «حرف نمیتونه بزنه؟» گفتن: «نه خجالتیه. ...
  • گزارش تخلف