دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۳۸ ۱۳۹۵/۱۲/۱۲ آغوش من دروازههای تخت جمشید است-رویا ابراهیمی-دکلمه رضا پیربادیان aghoshe man-reza.mp3 (01:50, 2.6 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان.
دکلمه های رضا پیربادیان ۰۷:۳۷ ۱۳۹۵/۱۲/۱۲ در خلوت بیمار خویش نشسته ام-فریبا سعادت-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان dar khalvat-reza.mp3 (01:28, 4.1 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۰۸:۴۶ ۱۳۹۵/۱۲/۱۱ به نام خداوند جان و خرد-فردوسی-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان 1-reza.mp3 (01:15, 3 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۰۹:۰۲ ۱۳۹۵/۱۲/۱۰ چون درختی در زمستانم-اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان dar samime-reza.mp3 (01:40, 3.4 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۲:۳۵ ۱۳۹۵/۱۲/۰۹ ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان ma nagoim-reza.mp3 (01:51, 1.7 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۹:۱۱ ۱۳۹۵/۱۲/۰۸ عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش- بهروز یاسمی-دکلمه رضا پیربادیان ey negahat-reza.mp3 (01:30, 2.3 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان.
داستانهای بیقانون ۱۵:۰۲ ۱۳۹۵/۱۲/۰۸ مریم آقایی/ بیقانون. چهل و هشتم سایه روایت میکند:. فکر میکردم راضی کردن یک نخبه که حجم زیادی از کلهاش مغز و مو است، کار خیلی سختی باشد. اما طفلک را آنقدر در آن خراب شده چیزخور کرده بودند که با شنیدن نقشه ابلهانه من چشمانش گشاد شد. بشکنی زد و گفت: «خودشه! تو خیلی باهوشیا!» باهوش؟ نه من باهوش نبودم. همیشه نمره ریاضیاتم کم میشد و بابت فیزیک و شیمی باید والدینم به معلمهایم جواب پس میدادند. با این حال دلم نیامد توی ذوقش بزنم. به خاطر همین روبهرویش نشستم و ظرف ماکارونی را از جلویش برداشتم. ...
داستانهای بیقانون ۰۰:۱۶ ۱۳۹۵/۱۲/۰۸ حسن غلامعلیفرد/ بیقانون. چهل و هفتم از روزی که سایه را دیدم یکسری از غدد بدنم که هیچوقت بهشان توجه نمیکردم، یکهو خودنمایی کردند. احساساتی که گمان میکردم زیر خروارها فرمول و عطش علمپژوهی دفن شده، همچون آتشفشانی که عمری خاموش بوده به ناگاه فوران کرده و درون رگ و پی و قلبم جاری شد. هر چند من مرد علم بودم، آنقدر فرمول و نظریه را از بر بودم که میتوانستم ساعتها خودم را درگیر آنها کنم تا به احساساتی که سالها در من تهنشین شده بودند، افسار بزنم. اما تا سایه را میدیدم، احساساتم افسار پاره میکردند و همچون یابویی سرکش سوی قلبم جفتک میپراندند. نمیدانم چه بامبولی سوار کرد و چه نقشهای کشید که توانست خودش را درون آشپزخانه جا کند. عقلم میخواست به او مشکوک باشم اما دلم چیز دیگری میخواست. برقی در چشمان سایه بود که تمام شکیات مرا میشست و با خود میبرد. وقتی با یک بشقاب ماکارونی سراغم آمد، انگار روی زمین نبودم. حس کردم میتوانستم به درازای همه ماکارونیهای درون بشقاب عاشقش شوم. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۵:۵۸ ۱۳۹۵/۱۲/۰۷ موزیک لایت این دکلمه 03 When Darkness Falls.mp3 (01:27, 2.6 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۵:۵۳ ۱۳۹۵/۱۲/۰۷ آمد درست زیر شبستان گل نشست-محمد حسین بهرامیان-دکلمه رضا پیربادیان sara salam-reza.mp3 (01:23, 4 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان.
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۲:۴۰ ۱۳۹۵/۱۲/۰۷ کاری به کار عشق ندارم -قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان hichkasi ra dos nadaram-reza.mp3 (01:32, 1.4 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۸:۳۰ ۱۳۹۵/۱۲/۰۶ در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند-ابتهاج-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان dar in saraye-rezaa3.mp3 (01:54, 1.7 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۴:۳۷ ۱۳۹۵/۱۲/۰۵ حرف بسیار است اما اهل گفتن نیستم! -لیلا مهذب-دکلمه رضا پیربادیان man nistam-reza.mp3 (01:31, 1.4 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان.
داستانهای بیقانون ۱۶:۵۶ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ فرزاد کفتر. مرتضی قدیمی | بى قانون و قدیمیها اگر میخواستند کسی را نفرین کنند، میگفتند انشاءا … به چه کنم چه کنم بیفتی. هنوز هم میگویند آنهایی که کم از مهربانی دارند تا زبانشان به نفرین برود. ما که هنوز وارد زندگی نشده بودیم، نمیدانستیم یعنی چه اینکه میگویند. گرچه بعدها فهمیدیم و بارها در پیچ و خم زندگی این جمله را تکرار کردیم؛ حالا چه کنم؟. اما به نظرم بدتر از به چه کنم چه کنم افتادن، وابستگی است. شاید بدترین نفرین این باشد که به کسی بگویی الهی یکی پیدا بشه دلت رو ببره و بعد، روزگار، او را ازت بگیره. فرزاد سرباز انبار پادگان بود و نه با کسی کاری داشت نه کسی با او کار. بعد از ظهرها که آزاد میشدیم میرفت روی تختش دراز میکشید تا شامگاه و بعد هم خاموشی. انگار که وجود خارجی نداشت تا کسی نفرینش کرد، اگر وابستگی نفرین باشد. ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۵۴ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ ✅ «مادر خوانده». مونا زارع | بى قانون. «قسمت نهم» …. بابا روبهروی گلرخ نشسته بود و من و هومن بینشان. درست مثل روزی که قرار بود ازدواج کنیم. اصلا همه چیز از همان روز شروع شد و نمیدانم چرا به مغز هومن نرسید مثل باقی پسرها اول قول و قرار بگذارد و زبان بریزد و بعدش من را بپیچاند و بزند زیر همه چیز و برود! وجدان و مسئولیتپذیری و تعهد چیزهای خوبی هستند که وقتی در هومن تجلی پیدا میکنند همین دردسر پیش میآید که من الان زنش هستم و گلرخ مادرشوهرم. یک روز جمع ۱۵ نفرهای از فامیلشان را آورد خانهمان تا من را ببینند. هر کدامشان هم مسئول بازرسی از یک بخش بودند. یک نفرشان شاقول میگذاشت تا میزان کجی شانههایم را بسنجد و یکی دیگر اندازه میگرفت چند بند انگشت گوشت توی دستهایش جا میگیرد و آن وسط پیرترینشان داد زد «این بچهاش نمیشه!» گفتیم چرا و گفت پشت پلکم افتاده! توی بهت و حیرت از تشخیص منطقی پزشکی خشک شده بودم که همهشان دست زدند و حرفش را تایید کردند. ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۵۳ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ ✅ زندگی چند سرباز از جنگ برنگشته. پدرام سلیمانی | بی قانون. اول: امروز هم مثل بیست روز گذشته روز سردی است. پوست لبهایمان خشک شده است و با هر لبخند ترک میخورد. حالا دیگر هیچ یک از سربازان لبخند نمیزنند. هیچ لطیفهای شنیده نمیشود. هیچ شوخیای انجام نمیشود. و هیچ کرم مرطوبکنندهای وجود ندارد. طی یک هفته گذشته بارها درخواست کردیم که برایمان کرم مرطوبکننده بفرستند. بعد از خواندن درخواستمان با صدای بلند میخندند و فکر میکنند که درخواستمان یک شوخی است. وقتی میخندند، پوست لبشان ترک نمیخورد. ...
داستانهای بیقانون ۱۶:۵۱ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ ✅ همین دور و بر. مهرداد صدفى | بى قانون. قسمت: استاد مشاور … بابا طبق معمول دارد برایم از فواید ازدواج زودهنگام میگوید و اینکه چون الان آس و پاسم توقع خانواده طرف مقابل پایین است. خوشبختانه یکی از دوستانم زنگ میزند و نجات پیدا میکنم. دوستم قرار است از پایاننامهاش دفاع کند. بابا که ماجرا را میفهمد، میگوید: هر وقت خواستی بری بگو منم میام تا ببینم روز دفاعت باید چیکار کنیم …چون خود بابا دوست دارد بیاید، مخالفت نمیکنم اما چیزی گفت که پشتم لرزید: ضمنا شاید تو دانشگاهتون رفتم از دفتر بپرسم درس مَرسات چطوره. بابا اونجا که مدرسه نیست. دانشگاه اصلا دفتر نداره. پس استادات زنگ تفریح کجا دور هم چای میخورن؟. اولین باری است که بابا به دانشگاهمان میآید. مثل عروسی رفتن خانمها از چند ساعت پیش دارد به خودش میرسد. ...
داستانهای بیقانون ۱۴:۵۱ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ جابر حسین زاده/ بیقانون. چهل و ششم خب، این دختر من را دوست داشت و همین یک پدیده غریب بود برای من و برای کل عالم هستی. از آنجا که غیر از مادرم کسی من را دوست نداشته هیچوقت و تازه توی همین هم همیشه شک داشتهام که رفتارش با من از روی ترحم است یا دوست داشتن؛ عقل سلیم میگوید این یکی هم به احتمال زیاد باید زاده توهماتم بوده باشد. هستند آدمهایی که دیگران تظاهر میکنند دوستشان دارند به خاطر موقعیتشان یا پول یا هر چیز دیگر. خیلیها هم کلا آدمهای دوستداشتنیای هستند. من اما امتیاز ویژهام این است که توی هیچکدام از این دو گروه دستهبندی نمیشوم. دیگران میتوانند هیچ حسی بهم نداشته باشند انگار که یکی از سرامیکهای کف زمین هستم زیر پایشان. حالت محتملتر البته این است که بدشان بیاید ازم. اگر روابطم با آدمها از این دو حالت خارج بشود، معنیاش این است که احتمالا محل قطبهای مغناطیسی کره زمین با هم عوض شده، فاصله زمین از خورشید تغییر کرده یا نیرویی کیهانی زده سیر و سلوک گردش الکترونها دور هسته اتم را حالی به حالی کرده است. نمیشد، نمیشود. ...
داستانهای بیقانون ۱۴:۵۱ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ لینبار از زمان اسارتم در تیمارستان، خوشحال بودم. چرا پرسید چه غذایی دوست دارم؟ نقشهاش چه بود؟ یعنی میخواست آشپز تیمارستان بشود؟. ادامه دارد. روزنامه طنز بیقانون.
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۱:۱۳ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ ایوان و غروب و قمر و فاخته باشد-شهراد میدری-دکلمه رضا پیربادیان. لینک کانال دکلمههای رضا پیربادیان ivan o ghamaro-reza2.mp3 (01:18, 2.1 MB) دانلود و مشاهده در تلگرام