دیالوگ های ماندگار ۱۱:۳۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۹ ▫️پدر: علی پسرم کار میکنم که پول در بیارم، اون وقت میتونیم خونه بخریم، ماشین بخریم … ▪️علی: بابا واسه زهرا هم کفش میخری؟. 💬دیالوگ فیلم
دیالوگ های ماندگار ۰۷:۵۶ ۱۳۹۴/۰۸/۰۹ ▫️صبوحی (مهران مدیری): میدونی لمس کردن بدن شیر چه حسی داشت؟. ▪️امیر (بهرام رادان): نه!!! ▫️صبوحی: فهمیدم که قدرت شیر توی عضلاتش نیست …توی وجودشه …. وقتی میخواد چیزی رو بدست بیاره, با تمام وجود بلند میشه, با تمام وجود دنبالش میکنه , و با تمام وجود بدستش میاره …. رویاتو بدست بیار …. 💬دیالو فیلم از ...
دیالوگ های ماندگار ۰۶:۴۶ ۱۳۹۴/۰۸/۰۹ ▫️متصدی بار: خب دیگه چی میخوای؟. ▪️جان: چیزی که همه میخوان. ▫️متصدی بار: عشق؟ ▪️جان: گور بابای عشق، یه هدف. --.
دیالوگ های ماندگار ۱۹:۱۳ ۱۳۹۴/۰۸/۰۸ ▫️پرویس: چه باعث میشه شما تو شبها بیدار بمونید آقای دلینجر. ▪️دلینجر: قهوه.. ----
دیالوگ های ماندگار ۱۳:۵۲ ۱۳۹۴/۰۸/۰۸ ▫️تف به این شانس … چرا هرکاری که ما توش خبرهایم غیرقانونیه؟!.. ---
دیالوگ های ماندگار ۱۹:۱۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۷ ▫️: در دنیا، مردم با همدیگه بر سر منابعی مثل نفت یا زمین در حال جنگن ولی وقتی آدم به وسعت فضا دسترسی داشته باشه متوجه میشه که فقط زمان باارزشترین عنصر جهانه.
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۷:۳۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۷ دکلمههای رضا پیربادیان, [۲۹٫۱۰٫۱۵ ۲۱:۰۴]. حالا حوالی همین روزهای مثل هم برای دور افتادهترین دختر دریاها. از نشانی مه آلود مسافری بنویس. که روزی از سمت سرشارترین بوسهها خواهد آمد. دستش را خواهد گرفت. و او با زورق پریان پرده پوش. به خواب بی پایان گل سرخ و پروانه خواهد برد …یعنی جواب آن همه علاقه آیا. همین تو دور و. من دور و. گریه هامان که بی گفت و گو …!؟ ...
دیالوگ های ماندگار ۱۱:۳۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۷ ▫️: یک روز برادرم بهم گفت که تمام جملات قبل از «اما» در واقع حساب نیست!.. ----
دیالوگ های ماندگار ۰۹:۲۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۷ ▫️نادر: ایشون یه دلیل برا من بیاره چرا باید تو این موقعیت پاشیم بریم خارج؟ ▪️سیمین: تو یه دلیل بیار چرا باید بمونیم؟. ▫️نادر: من هزار تا دلیل برات میارم. ▪️سیمین: یکیشو بگو. ▫️نادر: یکیش پدرم، من پدرمو نمیتونم ول کنم، بازم بگم؛. ▪️سیمین: ولی زنتو میتونی ول کنی!. ▫️نادر: من کی تورو ول کردم؟ تو منو کشوندی دادگاه، تو برای من دادخواست طلاق فرستادی!. ▪️سیمین: اون میفهمه که تو پسرشی؟. ▫️نادر: من که میفهمم اون پدرمه …. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۶:۵۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۶ ▫️تامی: به زنم گفتم برای سالروز ازدواجمون کجا دوس داری بری. اون گفت یه جایی که تا حالا نبودم منم گفتم آشپزخونه رو امتحان کن!.
دیالوگ های ماندگار ۱۳:۱۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۶ احمد: یه لیوان از تو اون کابینته بردار. الی: خب. احمد: پرتش کن زمین الی: خب. احمد: شکست؟. الی: آره. احمد: حالا ازش عذر خواهی کن. الی: ببخشید لیوان منظوری نداشتم. احمد: دوباره درست شد؟. الی: نه …. احمد: متوجه میشی؟.
دیالوگ های ماندگار ۱۲:۲۳ ۱۳۹۴/۰۸/۰۶ 🔹رضاخوشنویس: آب ازدست صیاد خوردن بهتره تا سلاخ. ▫️قهوه چی: سلاخ خلاص میکنه، صیاد گرفتار …
دیالوگ های ماندگار ۱۹:۴۲ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ دگا (داستین هافمن): یادته که مرغ به راسو چی گفت؟ پاپیون (مک کوئین): گفت که اگه راسو سالمی بودی فرصت گفتن هیچ چیزی رو نداشتم..
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۴۳ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود. اگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبود. اگر ذهن آیینه خالی نبود اگر عادت عابران بی خیالی نبود. اگر گوش سنگین این کوچهها. فقط یک نفس میتوانست. طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارد. اگر آسمان میتوانست، یکریز. شبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارد. اگر رد پای نگاه تو را باد و باران. از این کوچهها آب و جارو نمیکرد. اگر قلک کودکی لحظهها را پس انداز میکرد. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۲۰ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ بگذار بشنوند همه این که ننگ نیست:.. دیگر برای این دل دیوانه تنگ نیست بی روی ماه تو که به سر میرسد شبم. دیگر خیال پنجه و شوق پلنگ نیست. خورشید من در آینهی گرم چشمهات. جایی برای ثانیهای هم درنگ نبست. من هرچه سعی میکنم از آن دو بگذرم. حس میکنی که عاشقی من قشنگ نیست. شاید تو شیشه ایتر از آیینهها شدی؟!. در دست من که قدرت پرتاپ سنگ نیست!. می خواهم اعتراف کنم دیگر عاشقت. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۳:۲۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ چچن (به جوکر): پیشنهادت چیه؟. جوکر: ساده است، ما بتمن رو میکشیم مارونی: اگه انقدر سادست، چرا خودت تا حالا انجامش ندادی؟. جوکر: اگه توی کاری خوبی، مفت انجامش نده.
دیالوگ های ماندگار ۱۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ یه هیجانی دارن آدما تو فیلما. گریه میکنن، میخندن، گم میکنن همیدیگرو، پیدا میکنن همیدیگرو چه میدونم، زندگی میکنن. ما چی؟ صبح تا شب علافیم تو اون انبار مزخرف.. اثر