شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
✅مفهوم «انفعال» (Passivität) نزد والتر بنیامین واجد تکانهای انقلابی است
✅مفهوم «انفعال» (Passivität) نزد والتر بنیامین واجد تکانهای انقلابی است. ازهمینرو بر اهمیت مضامینی چون «پرسهزن»، «فاحشه»، «حشیش»، «نومیدی»، «ملال»، «سکوت»، «خاطره» و ... تأکید میکند. آنچه «دیالکتیک در سکون» (Dialektik im Stillstand) مینامد روایتی دیگر و وارونه از دیالکتیک مارکس است. برای این منظور استعارهای را عکس میکند که مارکس از کیرکهگور برگرفته بود: «انقلابها لوکوموتیوهای تاریخ جهانیاند.» حدود یک قرن بعد بنیامین این گفتهی مارکس را چنین تصحیح میکند: «شاید برعکس است. شاید انقلابها تلاش مسافران این قطار برای کشیدن ترمز اضطراری است.» مضامین دیگری نیز در آثارش میتوان یافت: نزدیکشدن بهواسطهی دورشدن، پرکردن بهواسطهی خالیکردن، عملکردن بهواسطهی عقبنشستن، بهیادآوردن به واسطهی فراموشکردن، ... . چنین روابطی را درکل بالقوهگی بهواسطهی انفعال میتوان خواند. در حوزهی زبان این «سکوت» است که لحظهی دیالکتیکی و میانجیِ فعلْ بهواسطهی انفعال است. در سکوت زبان به خود ارجاع دارد، به ناگفته، یعنی به آن زبان نابی که در پس همهی زبانها پنهان است. سکوت بهمثابهی انفعالِ رادیکالِ زبان «هیچی» در دل زبان نیست، بلکه جهشی است به سمت دیگر آن. این نسبت را بنیامین بهطور شگفتی در سیاست نیز برقرار میکند. همانطور که در سکوت سخن-نگفتن نشانگر زبان ناب است، در «اعتصاب» نیز کار-نکردن یا خشونت-نکردن نشانگر خشونت ناب است. زیرا اعتصاب آن رخداد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که در آن عملن کاری انجام نمیشود، تولیدی صورت نمیپذیرد، هدفی معین نمیگردد و چیزی بیان نمیشود (هاماخر). در مقالهی نقد خشونت تعاریف موجود از ساختارهای قانونی را تعاریفی ایجابی و مبتنی بر رابطهی هدف-وسیله میبیند که در نسبت با وسیله دو فرم متضاد خشونت را پیش میکشند: خشونت سازندهی قانون و خشونت حافظ قانون. شالودهی هر دو فرم درنهایت بر خشونتی استوار است که سازنده است و مدام باید با خشونت دیگر سرکوب کرد تا تداوم یابد. برای بنیامین این چهرهی دوگانهی خشونت در متن قانون بهمعنای زوال نظم قانونی است و تاریخ این نظم نیز چیزی جز یک جابهجایی دیالکتیکی ساده میان این دو شکل از خشونت نبوده است. در برابر این رابطهی منطقی و این دیالکتیک سترون بنیامین نوع دیگری از خشونت را تعریف میکند: خشونت ناب یا خشونت الهی، که برخلاف دو نمونهی قبل سازنده نیست بلکه لغوکننده است. در این مفهوم از خشونت، اعتصاب وسیلهای در خدمت «ایجاد» (Setzung) یک ساختار قانونی نیست بلکه چیز نابی برای «فسخ» (Entsetzung) یا «مصادره»ی آن است. اعتصاب دراینجا به معنای دستازکارکشیدن نیست بلکه منفعلکردنِ کار بهمنظور رهایی از مقاصد است. این خشونت ناب و الغاگر در «اعتصاب کارگری» است که بهبهترین وجه ممکن تجلی مییابد. در رابطه با این نوع از خشونت نیز بنیامین تمایزی قائل است: خشونت منفعل و خشونت فعال. در خشونت منفعل شاهد گسست از روابط موجود هستیم بیآنکه مطالبهای مطرح شود یا هدفی معین گردد. این شکل از خشونت، خشونتی بدون توسل به خشونت، و درعینحال الغاگر است. درعوض خشونت فعال در معنایی منفی خشونت است، زیرا کار-نکردن دراینجا باز بهعنوان وسیله در خدمت اهدافی معین است، یعنی عملن چیزی را ملغی نمیکند. درحالیکه در فرم منفعل اعتصابْ برنامه، اتوپیا، قانون یا هدفی معین نمیگردد بلکه بیهیچ قصد و نیتی به الغای قدرت حاکم و خاتمهی کار در اشکال کنونی آن میپردازد. برشت نیز اعتصابات سراسری را در پرتوی همین «سیاست انفعال» میدید: «با انفعال پیروزی، با رنج و درد قدرت».
✍🏻شاهد عبادپور
🌐شبکه جامعه شناسی علامه
@Atu_sociology