🔸 صف‌ها را به هم بزنیم!. (اسطوره‌ی آزادی در فضای مجازی). 🖋 مهدی سلیمانیه

🔸 صف‌ها را به هم بزنیم!
(اسطوره‌ی آزادی در فضای مجازی)
🖋 مهدی سلیمانیه

▪️فرض کنیم هفته‌ی آینده، می‌خواهید در همایشی در مراکش یا نیویورک شرکت کنید. یا مثلاً برای دیدن دوستی به برزیل بروید. یا بازی بارسا را در نیوکمپ ببینید. آیا ممکن است؟ بله. اما نه به این آسانی‌ها: ویزا، پول، خرید بلیط، دعوتنامه‌ی معتبر، ... ظاهراً باید قیدش را بزنید. مرزها در دنیای واقعی فراوان‌اند. مرزهایی که روابط ما را محدود می‌کنند.

▪️اما در دنیای مجازی چطور؟ فرض کنیم می‌خواهید همان همایش را به صورت آنلاین شرکت کنید، یا با همان دوست‌تان در برزیل، از طریق اسکایپ صحبت کنید، یا بازی بارسا را به صورت زنده و آنلاین نگاه کنید. آزاد آزادیم. کافی است اراده کنید! این تصویر چقدر واقعی است؟ دنیای مجازی، تا چه حد بی‌مرز است؟ آیا مانعی وجود دارد؟

▪️به رابطه‌هایمان در فضای مجازی نگاه کنید: دوستانمان چه کسانی هستند؟ در تلگرام با چه کسانی در رابطه هستید؟ چه کانال‌هایی را در تلگرام می‌خوانید؟ فالوئر چه کسانی در اینستاگرام هستید؟ در فیس‌بوک‌تان، چه کسانی دوست (فرند) شما هستند؟ مطالب چه کسانی را می‌خوانید؟ واقعیت این است که ما در فضای مجازی هم بیشتر با همان کسانی در رابطه هستیم که در فضای واقعی، با آن‌ها رابطه داریم، یا قابلیت رابطه با آن‌ها را داشته‌ایم. بگذارید مثالی بزنم: چند درصد دوستان شما در فضای مجازی غیرفارسی‌زبان و غیرایرانی هستند؟ پنج درصد؟ ده درصد؟ چند درصد دوستان شما، گرایش سیاسی کاملاً متفاوتی از شما دارند؟ کانال‌هایی که دنیال می‌کنید، تا چه با گرایشات سیاسی و فرهنگی شما تفاوت دارد؟ می‌بینید؟

▪️چقدر احتمال دارد که یک خانم منتقد/ضد نظام سیاسی حاکم، عضو کانال‌های مدافع نظام باشد؟ چقدر احتمال دارد که یک جوان حزب‌اللهی، رفقای جنبش سبزی یا اصلاح‌طلب فعال را در تلگرام یا توئیتر دنبال کند؟ چقدر احتمال دارد که یک جوان ایرانی، یک استاد ژاپنی یا محقق عرب مصری را در اینستاگرام فالو کند؟ تقریباً چیزی نزدیک به صفر.

▪️دنیای مجازی، توهم یک آزادی بی‌حد و حصر می‌دهد. قابلیتش را هم دارد. اما ما انسان‌ها، در دل این دریای وسیع چند میلیارد نفری، جزیره‌های خودمان را می‌سازیم. با همان کسانی دوست می‌شویم که به آن‌ها حس بهتری داریم. در تمام عمر، کسانی را دنبال می‌کنیم که هم‌زبان ما هستند. مطالب کانال‌هایی را می‌خوانیم که در دنیای واقعی، می‌خواهیم که آن‌ها را بشنویم. از میان این جامعه‌ی بزرگ مجازی، "جامعه‌ک"ها (جامعه‌های کوچک) خودمان را می‌سازیم. ما در دنیای مجازی هم مرزهای خودمان را می‌کشیم. این دنیای جدید هم پر از دیوارهای بلند شیشه‌ای است.

▪️خب، که چه؟ فرض کنیم که اینطور باشد. چه ایرادی دارد؟ من فقط به یک نتیجه‌ی کم توجهی به این دیوارها و مرزهای دنیای مجازی و دراز کشیدن در سایه‌ی خنک توهم آزادی در جهان صفر و یک اشاره می‌کنم: برخی جامعه‌شناسان می‌گویند که "تصویر واقعی، در تقاطع نظرات است". تصویر واقعی در مشت هیچ‌کس نیست. جایی است بین ذهن‌ها و برداشت‌های ما. برای رسیدن به این تصویر واقعی، نیاز است که "حرف‌های دیگر" را هم بشنویم. از پشت پنجره‌های دیگر هم به دنیا نگاه کنیم. احساس‌های دیگری جز احساس خودمان را هم لمس کنیم. آن وقت است که درک بهتری از واقعیت بیرونی خواهیم داشت. اما در عمل، ما با این مرزهای غیرقابل عبوری که برای خودمان ساخته‌ایم، چنین اجازه‌ای به خودمان نمی‌دهیم. فقط تأیید بیشتری برای آنچه دوست داریم بشنویم و ببینیم پیدا می‌کنیم. در این فضا، دیگر حرف زدن از آگاهی‌بخشی، غیرممکن است. تنها هر روز رادیکال‌تر می‌شویم و بیشتر دندان‌هایمان را به هم فشار می‌دهیم. اینطور است که فضای مجازی، در عین قابلیت بی‌مرز بودن، به میدان مینی بدل می‌شود که تنها ما را از همدیگر متنفر می‌کند: من ایرانی را از اوی عرب، من حزب‌اللهی را از اوی ضدنظام، توی خارج‌نشین را از من ساکن ایران، من فقیر را از توی بالاشهری، من شهرستانی را از توی تهرانی، ...

▪️در این فضای صف و سنگر، گاهی صف‌ها را به هم بزنیم!


*تیتر مطلب را از عنوان یکی از سخنرانی‌های چند سال قبل سارا شریعتی وام گرفته‌ام.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology