شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
🔅آیا روشنفکر باید غمگین باشد؟
🔅آیا روشنفکر باید غمگین باشد؟
🖋 محمدمهدی #اردبیلی
📍 عکس زیر را اخیرا در روزنامهها، وبلاگها و شبکههای مجازی زیاد دیدهایم. پیغام آن هم روشن است: هرچقدر یک فرد احمقتر باشد، خوشحالتر است؛ و البته روی دیگر آن، یعنی هرچقدر یک فرد «پرمغز»تر یا باهوشتر باشد غمگینتر است. میدانیم که این نگاه به تفکر تازه نیست و سالهاست، دستکم از مرگ هدایت به بعد، که این اسطوره بر فراز فضای روشنفکری ایرانی حرکت میکرده و در اذهان، چه روشنفکر چه غیرروشنفکر (اگر اصلا بتوان چنین تفکیک مسئلهداری را انجام داد) جای گرفته است. صادق هدایت که مناسبترین کاراکتر برای این نقش بود، رفته رفته بدل به نماد روشنفکری شد، بیش از همه، حتی یشتر از نثر قدرتمند یاحتی طنز گزندهاش، به این دلیل که هدایت دقیقا این اسطورهی «هرچه باهوشتر غمگینتر» را نمایندگی میکرد. نویسندهای افسرده که دست آخر با خودکشی تراژیکش خود را جاودان ساخت. البته شاید بتوان آثار یا مضامینی را از هدایت نشان داد که با رویکرد فوق منافات داشته باشند. اما لازم به ذکر است که درا ین یادداشت من تنها به جایگاه هدایت در اذهان (چه روشنفکران و چه بسا بیشتر در عرصه عمومی) نظر دارم، نه محتوای آثارش. در تحلیلهایی از این دست باید این تفکیک میان محتوا و جایگاه را بسیار جدی گرفت.
به نظر میرسد فضای روشنفکری ما هنوز اسیر روح هدایت است. ما هنوز هم «غم» را ارج مینهیم و شادی را نوعی «خیانت» به تمام کسانی تلقی میکنیم که رنج میکشند. زمانی که احساس شادی میکنیم، در خیابان، در خانه و یا حتی در مجالش عیش و طربمان، این شادی همواره با نوعی عذاب وجدان همراه است. گویی هرچه میزان دانش، دغدغهی سیاسی و مسئولیتپذیری فرد بالاتر باشد، این عذاب وجدان هم باید بیشتر باشد. افراطهای صورت گرفته، به ویژه در مجالس جشن و شادی، خود یکی از راهکارهای ما برای فراموش کردن این عذاب وجدان است. از دیگر نشانههای این اپیدمیِ «شادی-ستیزی» مواجههی ما با خودکشی افراد هم-طبقهمان است. ما هرچقدر هم که از شنیدن مرگ یک فرد ناراحت شویم، قابل مقایسه با ناراحتیمان از خبر خودکشی نیست. به ویژه اینکه خودکشیکننده از قشری روشنفکر باشد: نویسنده، شاعر، مترجم، نقاش، بازیگر، کارگردان و غیره. و دقیقاً در همان لحظهای که باید عمل این فرد، یعنی خودکشی را به نقد کشید، مقدسسازی و الگوبرداریها آغاز میشود.
حال سوال اینجاست که چرا فرد خودکشی کننده جایگاهی تا این حد والا پیدا میکند. پاسخهای زیادی وجود دارد که دستکم یکی از آنها که با بحث ما مرتبط است، همین اسطورهی روشنفکر غمگین است. شعار «هرچه باهوشتر، غمگینتر» به ناگاه به این گزاره تبدیل میشود که «فلانی که از همه ما غمگینتر بود، اونقدر که از فرط غم خودش رو کشت، پس لابد از همه ما باهوشتر و نابغهتر هم بوده است». به یکباره یک نویسندهی کمسواد، یک شاعر درجهی چندم یا یک مترجم بسیار ضعیف، پس از خودکشی به قهرمان و آرمان یک طبقه تبدیل میشوند و سیل عظیم عکسها و خاطرهها و نقل قولها و الگوبرداریها به راه میافتد.
نمونههایی از این دست را میتوان ادامه داد. اما آنچه رسالت روشنفکر امروز را رقم میزند، مفتضح ساختن این اسطوره است و نشان دادن این حقیقت است که هیچ تناسب مستقیمی بین غم و عقلانیت وجود ندارد. و اگر هم وجود داشته باشد اتفاقاً برعکس است. افسردگی فینفسه، نه ارزش، بلکه روی دیگر سکهی انفعال است و دقیقا بر ضد خلاقیت، هوشمندی و خردورزی است. اسپینوزا در کتاب اخلاق صراحتاً اثبات میکند که اندوه همان شر است که دقیقاً در تضاد با عقلانیت عمل میکند. یا به تعبیری هگلی، میتوان نشان داد که آگاهی ناشاد، دقیقاً برخلاف ژست «روشنفکر دانای غمگین»، افسردگی و ناشادیاش را به عنوان سلاحی برای عدم مواجهه با تعارضات خود و فرار از حقیقتاش برمیگزیند و برای مخفی کردن این مساله مجبور میشود این ناشادی را به صورتهای مختلف توجیه کند و ضعفش را فضیلت و افسردگیاش را دانایی جلوه دهد.
#فلسفه
🔰 از اعتماد
🌐جامعهشناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxbY7Ab5PtgsmQ