🔸 مقایسه دو نسل روشنفکران ایران. 🖋 علی مرادی مراغه‌ای

🔸 مقایسه دو نسل روشنفکران ایران
🖋 علی مرادی مراغه ای

نسل روشنفکران دهه چهل و پنجاه، گویی نه تنها کوچکترین شباهتی به نسل روشنفکران انقلاب مشروطيت نداشتند، حتی عجیب اینکه در بسیاری موارد در تقابل با آنها بودند. به جای روشنگری روشنفکران صدر مشروطيت و نقد خرافات موهوم و به قول فرانسیس بیکن «بتهای ذهنی» مردم، عینک ايدئولوژيک بر چشم زده بودند و شيفته ی توده مردمی بودند که آنرا نمی شناختند. مردمی که جهل و خرافه ی آنان در بنای رفیع استبداد و استحکام آن نقش اصلی را بازی میکرد!
انقلاب مشروطیت، نوگرایی و تجدد و آری گفتن به زندگی بود، اهدافش نیز ملموس و محسوس و در نتیجه دست یافتنی بود و برخلاف دهه های چهل و پنجاه، اهدافشان آرمان شهری دور از دسترس در افق های دور و مه آلود نبود که به چنگ آوردنش نیز مستلزم گذشتن از دریای خون باشد. اینکه برخی نویسندگان، جریان‌های مسلحانه ی دهه هفتاد را ادامه انقلاب مشروطه و جزئی از پروژه دمکراسی خواهی ایرانیان برشمرده اند،(مانند این کتاب: A Guerrilla Odyssey.... Peyman Vahabzadeh. Syracuse University Press.2010.p246) به نظر درست نمی آید.
روشنفکران انقلاب مشروطيت از غرب مفاهیمی چون قانونگرائی، آزادیهای فردی، حقوق فردی، شهروندی، پارلمان، نوسازی و مدرنیزاسیون...را گرفته بودند، اما متاسفانه روشنفکران نسل دهه چهل و پنجاه همه ی آنها را مفاهيمي بورژوائی و ليبرالي و فراورده های منحوس امپرياليسم سرمایه داری تعبیر میکردند. در واقع، اگر روشنفکران انقلاب مشروطیت در پی بنای آزادی و صاحب اندیشه مترقی بودند، غالب روشنفکران دهه چهل و پنجاه ایران دقیقاً برضد آن بودند. پس نه تنها هیچ مشابهتی بین آخوندزاده، طالبوف، رسولزاده و مستشارالدوله با جزنی، احمدزاده یا آل احمد و شریعتی وجود نداشت، بلکه حتی بین شان تضاد بود. اگر درد گروه اول قانون بود، برعکس، گروه دوم آنرا از فراورده های پلید نظام سرمایه داری می شمردند، اگر درد گروه اول نوسازی و آوردن راه آهن سراسری و اصلاحات ارضی بود، اینان ضد نوسازی و ضد ماشین بودند. آل احمد به مانند دون کیشوت که با شمشیر چوبین به آسیاب حمله می بُرد، در کتاب غربزدگی که به مثابه همان «آقای چوخ بختیار» بهرنگی است، بر تراکتور حمله میبرد، خیش و تاپاله را به تراکتور و کود شیمیایی ترجیح می داد! و در «سنگی بر گوری» هرچه بر دهنش آمده، نثار دکتر زنان و زایمان کرده که می خواسته زنش سیمین خانم نازا را معاینه کند!
آنان متأثر از فضای «جنگ سرد» و «جهان دو قطبی» بودند، جهانی مشحون از دگماتیزم و ايدئولوژی جزمی که حقیقت را در انحصار خود میدانست، جهانی که شیفته دود و باروت بود و راه نجات و آزادی را تنها در لوله تفنگ مي جستند.
پارادایم ها و مفاهیم ساخته و تراشیده میشوند تا به وسیله ی آنها واقعیتهای بیرونی را دریابیم و به دام اندازیم، اما غافل از آنکه بسیاری مواقع، خود مفاهیم و پارادایم ها به شکل حقايقی ثابت، لايتغّیر و ازلی درمی آیند و چنان به عادت و قوالب مألوف بدل میگردند که به مانند تارهای عنکبوتی، بندی برای به دام انداختن خود ما میگردند و نه تنها ما را از درک واقعیتها باز می‌دارند، بلکه شک کردن و نقد کردن شان نیز گناهی نابخشودنی به شمار می آید.
در نتیجه، به جای اینکه دو بال پرواز ما برای عروج به افقهای دور و شناخت ناشناخته ها شوند به بندی گران بر پای ما مبدل میگردند.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology