‍ ✅ در خبرها آمده است که قرآن مطلای صدکیلویی ساخته‌اند و در حضور اعاظم دین از آن رونمایی کرده‌اند

‍ ✅ در خبرها آمده است كه قرآن مطلای صدكیلویی ساخته اند و در حضور اعاظم دین از آن رونمایی كرده اند. اینجا نمی خواهم به تشریح این مساله بپردازم كه مثلا چرا خرید هواپیمایی كه می تواند برای خلقی ایمنی و رفاه به ارمغان بیاورد غوغایی را برمی انگیزاند كه :" هیهات! بیت المال تاراج رفت" اما قرآن مطلای صدكیلویی، چنین نمی كند. لابد تفسیر و تعبیر این است كه كلام خداست یا در آستانه میلاد امام علی این اتفاق افتاده و لابد می‌پندارند كه :"چه توجیهی اقناعی تر از این" اما نمی‌گویند اگر كلام آن خدایی است كه پیامبرانش پشمینه پوش و چوپان بودند، یا آن امامی كه خود را قرآن ناطق می نامید و بر خاك می‌خفت و ابوترابش می نامیدند، پس چرا اكنون این كلام آسمانی، درخشش خود را به جای تجلی در زندگی و رفتار آدمیان از طلای ٢٤ عیار وام می گیرد؟!
قرآن از جنس كلام و كاغذ است و این دو تقدسی ندارند، تقدس قرآن در آن مفهومی است كه تبلور خود را در معانی مجسم رفتار آدمیان نشان می دهد چنانكه قرآن در زمان امام علی بر استخوان و چرم نگاشته می شد اما این از تقدسش نمی كاست زیرا این تقدس در آن دستان پینه بسته امیرمومنانی درخشش یافته بود كه خائف از محاسبه ی قیامت و گریان از پرسش روز جواب بود.
مولوی تعبیر زیبایی دارد، او می گوید در زمان پیامبر و میان صحابه اینكه كسی حافظ قرآن باشد، به ندرت اتفاق می افتاد و حافظان قرآن كم بودند زیرا جان ها به قرآن آراسته بود، حفظ قرآن از اول و آخر و دنده عقب و از بالا به پایین، ساخت قرآن مطلا و نقره و مینیاتوری و عظم الجثه وقتی اتفاق افتاد كه خود قرآن به حاشیه رفت زیرا چیزی كه عمل می شود مورد استفاده است نه در طاقچه منقش و مجلد به طلا، مثال مولوی بسیار جالب است: " هرگاه پوست گردو پسته ضخیم شد، مغزشان كوچك شد و هر وقت حاشیه و قشر چیزی اهمیت یافت، جوهره اش فراموش":
در صحابه کم بدی حافظ کسی
گرچه شوقی بود جانشان را بسی
زانک چون مغزش در آگند و رسید
پوستها شد بس رقیق و واکفید
قشر جوز و فستق و بادام هم
مغز چون آگندشان شد پوست کم!
اسكار وایلد، داستان زیبایی دارد كه روایت پرنده ای است كه جواهرات تعبیه شده در صورت یك مجسمه تزئیینی میدان شهر را تكه تكه جدا می كند و به خانه فقرا می برد. این داستان حكایت ثروت های انباشت شده ای است كه مصرف صحیحی ندارند اما انسانهایی زیادی هستند كه بدان محتاج اند.
زمانی به شكل اتفاقی به پیرمرد لرزان دستفروشی در یكی از خیابانهای تهران برخوردم كه مهر( امضاء) می ساخت . زیر باران نشسته بود و برای اینكه وسایلش خیس نشود تابلوی بالای سرش را حایل كرده بود. روی تابلو آیه ای از قرآن بود :" تا آنجا كه برای شما میسر است قرآن بخوانید". نعمت قرآن و اشارات وحیانی و ذات باریتعالی برای او و در این لحظه منحصر به این تابلو شده بود تا از گزند باران در امان باشد اما در واقع تابلویی قرآنی كه حایل بر سر اندك مال پیرمرد دستفروش و لرزان در ام القرای جهان اسلام می شود، بیش از آنكه نشان از قوت ایمان ما باشد، تابلویی از جامعه ای است كه رابطه دین با او و تاثیر مثبتش در معنویت و معیشت مردمش منقطع شده است. قرآن از جنس " خواندن و عمل كردن" است و آنچه خواندنی است در طلا محبوس نیست. اگر مفروضمان این باشد كه می شود از كلامی آسمانی، تدبیری زمینی اندیشید باید چنان كرد كه خلق از این تدبیر و تفسیر منتفع شوند و معنویت و معیشتشان توامان در نظر گرفته شود و این همه، چنین كه می كنند، ممكن نیست. این ضخیم كردن قشر و پوسته است و تحلیل رفتن جوهر و هسته.
این به قول " سهراب سپهری"همان قراردادن اشیاء در " طاقچه" عادتی است كه " مفهوم ومعنا"یش را زائل می كن، مثل تفاوت بین كوزه شكسته اما مورد استفاده مردم در گذشته و كوزه های غیرمستعمل اما رنگ و لعاب داری كه این روزها صرفن برای اغوای چشمها در طاقچه فراموشی خانه ها و سفره خانه هاست.


✍️ سهند #ايرانمهر
#جامعه

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxZ3dXAZ8P6lvw