شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
🔹 دو خطای بزرگ در سازمان روحانیت انقلابی. 🖋 رضا بابایی
🔹 دو خطای بزرگ در سازمان روحانیت انقلابی
🖋 رضا بابایی
از نوزده دیماه ۱۳۵۶، روحانیت توانست رهبری مبارزات ضد رژیم سلطنتی را در دست بگیرد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سلطنت دو هزار و پانصد ساله را در ایران با خاک یکسان کند. این پیروزی، فراتر از تصور و همۀ پیشبینیها در آن زمان بود. روحانیت انقلابی، از خرداد ۱۳۴۲ تا زمستان ۱۳۵۶، به دلیل مخالفت با اصلاحات ارضی و حق رأی زنان و تجدد، به حاشیه رفته بود؛ اما پس از آنکه برنامه شبهای گوته در تهران و مقالۀ شخصی به نام رشیدی مطلق در روزنامۀ اطلاعات و چند رخداد دیگر، آتش انقلاب را در ایران برافروخت، روحانیت توانست بهسرعت مهار انقلاب را در دست بگیرد و در کوتاهترین زمان، نهاد سلطنت را از صفحۀ روزگار براندازد.
پیروزی زودهنگام و بسیار مقتدرانۀ روحانیت، چند علت مهم داشت:
۱. در آن سالها تنها جریان مخالف رژیم که تشکیلات سراسری، نهادهای آموزشی(حوزه)، دفتر نمایندگی در هر کوی و برزنی(مسجد) و پشتوانۀ مالی مستقل(خمس و زکات) داشت، روحانیت بود؛ به طوری که صدای هیچ جریان دیگری در ایران به اندازۀ صدای روحانیت به گوشها نمیرسید و هیچ گروه دیگری یکهزارم امکانات مادی و معنوی روحانیان را در خواب هم نمیدید.
۲. روحانیت در دهۀ ۵۰ در اوج محبوبیت بود. اعتباری که در طی بیش از هزار سال، ذرهذره جمع شده بود و زهد و تقوای روحانیان بزرگ و نامدار شیعه که مردم همواره برای یکدیگر نقل میکردند، همه یکجا به حساب روحانیون انقلابی واریز شد.
۳. برای کشورهای غربی، پیروزی هر جریانی در ایران قابل تحمل بود جز نیروهای متمایل به شوروی سابق.
۴. شاه به دلایل شخصی، انگیزۀ مقاومت سخت و طولانی نداشت.
قصدم از این مقدمه، یادآوری این واقعیت تاریخی است که پیروزی روحانیت، هم بر سلطنت و هم بر رقبای انقلابیاش(ملیگرایان، چپها، مجاهدین خلق، سکولارهای مخالف شاه و طرفداران حکومت دموکراتیک)، بیش از آنکه پیروزی فرهنگی و گفتمانی باشد، پیروزی تنها تشکیلات سراسری و مقتدر و ریشهدار در ایران بر نیروهای پراکنده و تشکلهای کوچک حزبی بود. پهلوی اول، همۀ تشکلها را در ایران نابود یا ضعیف کرده بود و در دوران پهلوی دوم، تنها تشکلی که توانست خود را احیا و بازسازی کند و از پایتخت تا دورترین روستاهای ایران را درنوردد و مسجد و حسینه و مهدیه و تکیه و کانون(مانند کانون توحید در تهران) و مکتب(مانند مکتب امیرالمؤمنین) بسازد و در هر نقطهای از ایران مجلس وعظ و عزا برگزار کند و مردم را به گرد خود جمع کند، روحانیت بود.
غفلت از این نکتۀ مهم، روحانیت را در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به این گمان انداخت که میتواند پیروزیهای خود را در همۀ ساحتهای داخلی و بلکه در مناطق دیگر جهان با همان روش ادامه دهد؛ در حالی که تشکیلات روحانیت شیعه محدود به ایران و منحصر در امور دینی بود و با این مقدار سرمایه نمیتوانست در بیرون از مرزهای ایران کاری از پیش ببرد. همچنین در مرحلۀ بازسازی و ادارۀ کشور باید گروههای دیگر و رقیبان را نیز به کار میگرفت؛ اما اعتمادبهنفسی که پیروزی برقآسای انقلاب اسلامی به روحانیت داده بود، جایی برای فروتنی سیاسی و دوراندیشی اجتماعی نمیگذاشت.
پیروزیهای شتابان و ارزان در دهۀ ۵۰، روحانیت را به این نتیجه رساند که اولا به همان آسانی که سلطنت را سرنگون کرد، میتواند صدام را نیز از میان بردارد و اسرائیل را نابود کند و پایتخت نهضتهای انقلابی در جهان شود(خطای نخست) و ثانیا برای ادارۀ کشور به همکاری با گروههای رقیب و حتی تکنوکراتهای خنثا نیازی ندارد؛ چون کشورداری چیزی شبیه رانندگی است؛ یعنی فرمان و دنده و گاز و ترمز باید در اختیار یک جریان فکری باشد(خطای دوم). این دو خطا هم برای کشور زیانبار بود و هم برای اعتبار و آیندۀ سازمان روحانیت.
🌐 شبکه جامعهشناسی علامه
@Atu_Sociology