شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
🔸دیرگاهی است که من رمان بیگانه را در یک جمله، که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد خلاصه کردهام:
🔸دیرگاهی است که من رمان بیگانه را در یک جمله، که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد خلاصه کردهام:
«در جامعهی ما هر کس که در تدفین مادر نگرید خطر اعدام تهدیدش میکند.» منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعهی خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذتهای تن سرگردان. از این رو خوانندگان او را خودباختهای یافتهاند دستخوش امواج.
با این حال اگر از خود بپرسند که چرا قهرمان داستان در بازی شرکت نمیکند به جوابی خواهند رسید متضمن اندیشهای درستتر، یا دستکم، اندیشهای نزدیکتر به فکر نویسنده. جواب ساده است: مورسو نمیخواهد دروغ بگوید. دروغ گفتن تنها آن نیست که چیزی را که نیست بگوییم هست. دروغگویی به خصوص این است که چیزی را که هست زیاده وانمود کنیم، و آنجا که به دل مربوط میشود، به بیش از آنچه احساس میکنیم تظاهر کنیم. و این کاری است که همهی ما همهروزه میکنیم تا زندگی را ساده کنیم.
مورسو، برعکس آنچه ظاهر مینمایاند، نمیخواهد زندگی را ساده کند. آنچانکه هست، همانگونه مینماید و همانگونه سخن میگوید. نمیخواهد بر احساساتش سرپوش بگذارد، و جامعه، بیتأمل احساس خطر میکند. مثلاً از او میخواهند که از جنایشتش طبق معمول اظهار ندامت کند. مورسو جواب میدهد که در اینباره بیشتر احساس ملال میکند تا ندامت واقعی. و همین تفاوت جزئی کارش را به محکومیت اعدام میکشاند.
✍آلبر کامو
📍كتاب تعهد اهل قلم
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی علامه
@Atu_Sociology