✅سیاسی بودن و دل‌مشغولی به سیاست.. ✍🏻جواد کاشی

✅سیاسی بودن و دل‌مشغولی به سیاست

✍🏻جواد کاشی

سیاست، صبح تا شام ما را اشغال کرده است و همگان مرتب دل‌مشغول اخبار سیاسی هستیم. شاید بیش از همه مردم عالم. اما ما به هیچ‌روی سیاسی نیستیم. دل‌مشغول سیاست بودن با سیاسی بودن یکی نیست. حتی گاهی دل‌مشغول سیاست بودن مانع از سیاسی بودن است.
ما به این جهت، دل مشغول مستمر سیاست هستیم که همه چیز را به سیاست و چند و چون تصمیمات سیاسی بسته‌اند. برای تعیین تکلیف شغل آینده باید مطمئن شویم از فروش نفت ایران و بسط روابط سیاسی کشور. برای تسهیل ازدواج یک دختر و پسر، بالاخره باید معلوم شود مساله سوریه به کجا می‌رسد و سرنوشت برجام چه خواهد شد. امیدواریمان به احراز یک موقعیت شغلی مشروط است به این که رئیس‌جمهور بعدی کیست. برای التیام اعصابمان در زندگی روزمره، باید خوار و ذلیل شدن فلان مسئول یا سربلند کردن مسئول دیگر را ببینیم.
سیاست با همه بازیگران و نهادهایش، مثل آب در تمام نسوج زندگی‌مان و همه بافت‌های خانه و حیاتمان رسوخ کرده است.
دقیقا به دلیل این همه دل مشغولی به سیاست، غیرسیاسی هستیم. در زمره بسیاری دیگر از مردمان غیرسیاسی جهان. سیاسی بودن، چیزی‌ست بیرون از دل‌مشغولی‌های روزمره، قطع نظر از کار و شغل، بیرون از حب و بغض‌های شخصی، مستقل از آنچه زندگی شخصی من را بهبود می‌بخشد. سیاسی بودن یعنی، دل‌مشغول سرنوشت گروهی باشم که به آن تعلق دارم. به سرنوشت ملتم و از همه مهم‌تر به سرنوشت و مصالح کل بشریت بیاندیشم. سیاست به جوهره کمال‌یافته شخصیت فردی ارجاع می‌شود. سیاسی بودن با عشق به دیگری، دوست داشتن مردم و نوع دوستی آدمی نسبتی وثیق دارد. به همین معنا انسان به قول ارسطو، حیوانی سیاسی‌ست. از نظر او، انسان به دلیل توانایی‌اش برای فرارفتن از خود، از حیوانات متمایز می‌شود. ما می‌توانیم انسانی سیاسی باشیم، فقط به این جهت که می‌توانیم از مطامع و غرایز شخصی خود تا حدودی گذر کنیم. صرفا به همین دلیل تنها جانوری هستیم که قادر به تشکیل جامعه سیاسی می‌باشیم. فقط به شرط وجود این فرم از زندگی است که اجتماع سیاسی معنادار می‌شود. فرد، شخصیتی اخلاقی پیدا می‌کند. قوانین محترم می‌شوند. آزادی و عدالت امکان‌پذیر می‌شود و امنیت عمیق بر حیات عمومی مستولی خواهد شد.
فرد سیاسی، دوستدار همه انسان‌هاست و در پرتو این انسان‌دوستی، دوستدار ملت و گروه خاصی از مردم هم هست. دوستی نوع، مثل خورشیدی تابان دیگر دوستی ها را گرما می‌بخشد. فرد سیاسی بیش از دیگران می تواند دوست خوبی برای دیگری باشد و عاشقی وفادار به معشوقش. به این معنا، یک فرد سیاسی بیشتر محتمل است خداپرست نیز باشد و در پرتو ایمان به خدا یک دیندار واقعی.
این روزها می‌گویند تخم دوستی و عشق را در روابط شخصی ملخ خورده است. فضای عمومی زندگی گرمای پیشین را ندارد، می‌گویند بیش از گذشته خودخواه و فردگرا شده‌ایم. می گویند احساس اعتماد و امنیت کاهش یافته است. اخلاق از عرصه عمومی رخت بربسته است. این‌ها همه موجب دل مشغولی وافر به سیاست است و سیاست بي مهار و مبتذل امروزی، عامل آن همه احساس بحران در زندگی شخصی است. تنها درمان دل مشغولی مستمر به سیاست، سیاسی بودن است.
هیچ گاه جهت گیری‌های سیاسی در کشور ما، نوع‌دوستی و عشق عمومی به انسان‌ها را سرلوحه خود قرار نداد. خیلی که به دور می‌رفت قلمرو مسلمانان را در نظر داشت. همین فقدان نوع‌دوستی، آن را در چاله انداخت. پس از چندی بیشتر به شیعیان گرایش پیدا کرد، اما در میان شیعیان هم شکاف انداخت و گروهی از شیعیان را به گروه های دیگر مرجح دانست. فرجام خاص‌گرایی، فردگرایی منفی و خودخواهانه است. البته در این مسابقه خاص‌اندیشی، آن‌ها که بالاتر نشسته‌اند برخوردار و برخوردارتر شدند و آن‌ها که دستشان به جایی نمی‌رسد حسرت می‌خورند و نفرین می‌کنند؛ به همه، به همسایه، به دوست و به حاکمان.
🌐شبکه جامعه شناسی علامه
@Atu_sociology