✅ طعم شکلاتی که بعدها تلخ شد!. ✍🏻 محمدرضا

✅ طعم شکلاتی که بعدها تلخ شد!
✍🏻 محمدرضا #پویافر

سال دوم دبیرستان که بودم، فرصت شرکت در اولین انتخابات زندگی‌ام را به دست آوردم. آن موقع 15 ساله‌ها هم می‌توانستند رأی بدهند و من 16 سال داشتم. 4 کاندیدا در میدان بودند؛ ناطق نوری، محمدی ری شهری، زواره‌ای و خاتمی. از آنجا که اولین انتخابم بود، با دقت و وسواس تمام، برنامه‌ها و سوابق هر چهار نفر را از بروشورها و برگه‌های تبلیغاتی‌شان می‌خواندم. آن موقع نه خبری از تلگرام و اینستاگرام بود و نه حتی ضریب نفوذ اینترنت آنچنان بود که از سایتهای اینترنتی استفاده وسیعی بشود. با همه آن وسواس، رأیم را در دوم خرداد 76 دادم. تمام چهار سال بعد را که در حساس‌ترین سالهای جوانی‌ام، در پیچ ورودم از مدرسه به دانشگاه بود، با تمام حسّم، تغییراتِ بزرگ را درک کردم. با تمام وجودم، انرژی و هوایِ تازه آن روزها را بلیعدم و شبانه روزم را صرف فعالیتهای اجتماعی مختلف برای تأثیرگذاری در جامعه کردم. از انجمن علمی دانشگاه تا تأسیس و فعالیت در یک سازمان مردم نهاد جوانان.
سال 80 که شد، دانشجوی سال دوم دوره کارشناسی بودم. انتخابات ریاست جمهوری باید در 18 خرداد، در همان حال و هوای امتحانات پایان‌ترم دانشگاه‌ها، برگزار می‌شد. آن تنها انتخاباتی بود که حضور فعال سیاسی در ستاد انتخاباتی یک کاندیدا پیدا کردم. انگار هنوز خاطرات آن روزها در ذهنم زنده است. خاطرات بغض آلوده‌ی با طعم شکلاتی که بعدها تلخ شد.
حالا که به پشت سرم نگاه می‌کنم، می‌بینم چه تقارنی نصیب من و هم نسلانِ دهه شصتی من شد که تمام بهترین سالهای جوانی‌مان، به حق، «بهترین سالهای جوانی‌مان» شد. جوانی کردیم، برای جوانان و بزرگترهای جامعه‌مان از انرژیِ داوطلبانگیِ خودمان هزینه کردیم، بزرگ شدیم و محیطمان را هم بزرگ کردیم. هوای خوبی که ما در آن تنفس میکردیم، هوای فرهنگِ کرامتِ فعالیتِ مستقلِ مردمی بود و هوای عزت و افتخار از بردن نام ایران پیش غریبه‌ها.
یادم می‌آید که با بیست سال سن، جرأت و جسارت ایستادن و مطالبه حق از مدیران دولتی می‌کردیم و آنهم هم با همه غرور اداری‌شان، ما را تحمل می‌کردند. حتی آدمهای همیشه عصبانی هم آن روزها راحت حرف می‌زدند، می‌نوشتند و –تقریباً – هر چه می‌خواستند، می‌گفتند. یادم می‌آید که حتی بعضی از هم سن و سالهای من در همان روزهای پاییزیِ چند ماه مانده به انتخابات سال 84، بدترین حرف‌ها را به رییس جمهور زدند. ولی به قول آن سرمقاله نویس خوش قلم معلوم نبود، رییس جمهوری بعدی کسی باشد که اصلاً بشود با او اینطور با تندی حرف زد.
حالا 20 سال بعد از اولین انتخابات زندگی‌ام در 36 سالگی، در جایی که خیلی از آن قلم زدن‌های آرمانگرایانه زیر خاک رفته، در جایی که واقع گرایی های آمیخته با ژست‌های دانشگاهی، گاهی خودم را هم کلافه می‌کند و در جایی که دیگر از خجالتِ همین ژست‌ها، خجالت می‌کشم برای آن شکلات بغض کنم، تلخی 84 تا 92 را به یاد می‌آورم؛ تلخی رشد آدم‌های کوچک با اعتماد به «سقف‌های کاذب».
اما با این وجود، به عنوان پدر برای امیرحسین 8 ساله خوشحالم که آن سالها را درک نکرد. او حالا فرصت آن را دارد که در فضای فرهنگی‌ای نفس بکشد که واژه‌هایی مثل «مردم»، «دین»، «کرامت» و «محرومان» کمتر دست‌مالی شده و بیشتر حرمت داشته باشد. او این فرصت را دارد که از انتهای اردیبهشت 96 تا هر سنی که خودش بتواند به وظیفه‌اش عمل کند، تلخیِ وجودِ آدمهای کوتوله را در اطرافش حس نکند. او این فرصت را دارد که از شرایط امن و آسان برای راه انداختن هر نوع فعالیت مفیدِ مستقل، بهره ببرد و به فرهنگ و جامعه‌اش خدمت کند.
برای دادن این فرصت به او، حداقل کارِ من رأی دادن، حرف زدن و نوشتن از مقایسه‌های ناجوری است که می‌خواهند دستاویزی جور کنند تا به آن تلخی‌ها برگردیم.

#انتخابات
#ریاست_جمهوری

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxbY7Ab5PtgsmQ