🎞 نقد فیلم کوتاه طبقه‌ی بعد. 🖋 علیرضا احمدپور خرمی

🎞 نقد فیلم کوتاه طبقه‌ی بعد
🖋 علیرضا احمدپور خرّمی

دوربین ابتدا به سمت پشت بام حرکت می‌کند و شما را دعوت می‌کند به یک نگاه از بالا به موضوعی که فیلمِ "طبقه‌ی بعد" بیان خواهد کرد. نام فیلم جهت حرکت را مشخص نمی‌کند؛ صعود یا سقوط؟
فیلم با زوم کردن در چشمی مرموز شروع می‌شود. چشمانی با نگاهی که ته دل را خالی می کند. مردی که نیمی از چهره اش در تاریکیست و این به رازگونه‌گی نگاه می‌افزاید. دوربین روی میزی می‌چرخد که پر است از غذاهای رنگارنگ و یازده (؟)نفر در اطراف میز که هر کدام نماینده‌ی یک طبقه یا گروه اجتماعی می‌تواند باشد. نظامی، تاجر، دانشمند، لمپن، باکلاس، بی کلاس، زن، مرد، پیر، جوان، توانگر، ناتوان و...
شاید طبقه‌ی اول دوره‌ی شروع مدرنیته را نشان می‌دهد که بشر شروع به دستبرد به ذخایر زمین, اعم از معادن، نفت و گاز، آب و ... کرد( و یا ابتدای هر حکومتی را). فعلا همه چیز تمیز، مرتب، دلچسب و روشن به نظر می‌رسد و کسی احساس خطر نمی‌کند. بعضی در حال خدمت رسانی هستند البته ظاهرا( شاید کارگزاران حکومتها) و بعضی در حال نواختن موسیقی و مشغول کردن حضار و غافل نمودن آنها از صدای ترکی که در سقف ایجاد می‌شود(رسانه ها).همه در حال غارت هستند و استخوان‌هایی در لنز دوربین فرو می‌رود که دیگر گوشتی بر آن نمانده است. پخته و نپخته( حساب‌شده و نشده)خورده می‌شود.
وجود سر تمساح، شیر دریایی(یا سگ) و خرس قطبی روی میز، یعنی این‌که استثنایی در کار نیست و همه چیز توسط انسان در حال نابودیست. انسانها حتی از جنین حیوانات نیز نخواهند گذشت. روی میز همه چیز مرتب است و غذا برای همه موجود؛ اما وقتی دوربین زیر میز(ذات قضیه) را نشان می دهد( اطراف پای خانمی که ظاهرا از همه آدابدان تر است و با کارد و چنگال در دست به دیگران نگاه عاقل اندر سفیه می‌کند)؛ کثافت و آشغال است که ریخته شده.
بعضی که صدای شکستن سقف را می‌شنوند خود را به تجاهل زده و لقمه‌ی بعد را می‌گیرند.
بالاخره سقف فرو می‌ریزد و افراد به طبقه‌ی بعد سقوط می‌کنند. از نگاه مرد مرموزِ اولِ داستان همه چیز حساب شده است؛ نتیجه را سریع یادداشت کرده و دستور طبقه‌ی بعد را صادر می‌کند.
به عقیده ی من بشر الان در این مرحله است. سقف اول فرو ریخته و کمی ترس در جانها افتاده است. اما غارت همچنان ادامه دارد( وضعیت معادن، هوا، زمین و خصوصا آب را در کشور خودمان ملاحظه کنید). انسان‌ها به‌جای اینکه به فکر راه چاره باشند به یغمای زمین و منابع‌اش ادامه داده و سعی در حفظ ظاهر قضیه دارند(پاک کردن گرد روی انگشتر و لباسها بعد از سقوط اول، هرچند چهره‌ها همچنان ماسکی از خاکستر را تحمل می‌کنند).
آنها با هر سقوطی سعی می‌کنند گرد و خاک را پاک و روشنایی را منتقل کنند و باز مشغول بلعیدن شوند؛ اما این خودفریبیی بیش نیست؛ چون شرایطِ از دست رفته قابل بازگشت نیست.
غذاهای بیشتر و بیشتر و در حجمی وسیعتر (گوزن و حتی کرگدن)، پرنده و خزنده و چرنده با تمام توان بلعیده می‌شوند و باز صدای ترک برداشتن سقف موسیقی زمینه را قطع می‌کند اما کسی از خوردن دست نمی‌کشد ( شبیه دزد قصر شاه قاجار در فیلم کمال‌الملک که قبل از اعدام، طبقی پر از برنج و گوشت را جلویش گذاشتند و او با تمام ولع، دو دستی می‌خورد). سقوطی سریعتر از بار قبل و باز هم بیان طبقه‌ی بعدها که به هم نزدیکتر می‌شود؛ گویی قطاریست که در یک سراشیبی ترمز بریده باشد. اما آنها همچنان چسبیده به صندلی‌ها در حال خوردنند.
مرد مرموز حتی محدوده‌ی سقوط را می‌داند و در طبقه‌ی بعد به مهمان‌ها نزدیک نیز نمی‌شود و چون سقوط را قطعی می‌داند؛ دستور طبقه‌ی بعد را صادر می‌کند.
همه می‌دانند که دیگر آخر قصه نزدیک است اما باز هم با حرص و ولع می‌بلعند. حتی خانمی که تا حالا کلاس خود را حفظ کرده بود؛ دست در بشقاب بغل دستی خود می‌کند؛ بالاخره کفگیرها به ته دیگ خواهد خورد. مردِ ریشی که از دور خیلی با وقار و آرام جلوه می‌کرد نیز مشخص می‌شود دلیل رفتارش ناتوانی او بوده نه متانتش. او نیز در حد توانش با شلنگی در دهان مشغول است و در نهایت سقوط با سرعت هرچه تمام تر به سوی نابودی و سیاهی. سیاه چاله‌ای که انسانها و حتی نور و روشنایی را خواهد بلعید. گیجی و ناباوری خدمه و لبخند رضایت بر لبان مرد مرموز که گویا ته قصه را به خوبی می‌دانست و شاید بلیط سفرش به کرات دیگر رزرو شده باشد.
و باز نشستن دوربین در جایی که از آنجا بیرون آمده بود؛ چشمانِ مردِ مرموز. گویا برای دانستن تمام حقایق فقط از دریچه‌ی چشمان او باید نگریست.
البته شاید بشود منظور فیلم را به یک حکومت و کاسه لیسانش فرو کاست اما من این برداشت را بیشتر می‌پسندم.

#نویسنده_مهمان

🌐جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology