🔅 یک لاتی بهم گفت: هی روشنفکر، شیشه چندتا بانک رو شکوندی؟. 📍 خاطره غلامحسین ساعدی از اوایل

🔅 یک لاتی بهم گفت: هی روشنفکر، شیشه چندتا بانک رو شکوندی؟
📍 خاطره غلامحسین ساعدی از اوایل #انقلاب

«...بعد از انقلاب بود. داشتم از جلوی دانشگاه رد میشدم. که یکی گفت: وایسا ببینم. برگشتم دیدم یک لات، یک زنجیر هم دستش بود. گفت: روشنفکر. او که من را نمی شناخت، اصلا من تاریکفکرم یا روشنفکرم به او مربوط نیست. لامپی هم توی کله ام نبود. گفت: عینکی روشنفکر وایسا ببینم. منهم ایستادم. گفت: ببینم اون چیه زیربغلت؟ گفتم: کتاب. گفت: بینداز دور. گفتم برای چی؟ گفت: انقلاب را ما کردیم شماها میخواهید بیایید سر کار؟ گفتم: ما کاری نداریم، کدام کار؟ گفت: نه، من زمان انقلاب شیشه پنجاه تا بانک را شکستم، تو چندتا را شکستی؟ دیدم اگر بگویم که من نشکستم یا چهل و نه تا بگویم، مرا میزند. گفتم: من پنجاه و یکی شکستم. گفت: پس برو و مرا نزد.»

(منبع: ساعدی، از او و درباره او/ باقر مرتضوی/ چاپ اول/ کلن المان/1385/صفحه37)
از کانال مستندنگاری

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology