🔰 من از این سرزمین چه خواستم. جدا از تکه‌ای نان. گوشه‌ای سرشار از اطمینان

🔰 من از این سرزمین چه خواستم
جدا از تکه‌ای نان
گوشه‌ای سرشار از اطمینان
جیبی سیر و
مُشتی آفتابِ آرام...
بارانی از دوست داشتن و
پنجره‌ای باز به سوی آزادی و عشق.

من بیش از این چه خواستم
که هرگز نبود.

تا که نیمه‌شبی
دروازه‌ای را شکستم
رفتم
...برای همیشه رفتم.

شیرکو بیکس|ترجمه:علی رسولی

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology