🔅 بحران معنا در انسان ایرانی؛ نگاهی به حوادث اخیر. 🖋 ابوذر ‌نژاد. دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی علامه

🔅 بحران معنا در انسان ایرانی؛ نگاهی به حوادث اخیر
🖋 ابوذر #قاسمی‌نژاد
دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی علامه

📍 امروزه بر کسی پوشیده نیست که جامعه ایرانی با بحران روبرو است. این بحران از نظر کم و کیف با سایر بحرانهای ناشی از بلایای طبیعی و یا جنگ، بحران اقتصادی و یا قطحی، متفاوت است. این بحران، بحرانی است که عینیت و ذهنیت ما را از هم شکافته و نظام معنایی ما را دچار تشویش کرده است. جامعه ایرانی در حال یک گذار آنومیک است و دهه هاست که تلاطمات این روند انسان ایرانی را درگیر خود ساخته است. این بحران به معنای ناتوانی درجواب دادن به پرسشهای اساسی زندگی است، از جمله: انسان چه هست؟ هدف از زندگی چیست؟ جهان چیست و بر چه استوار است؟ زندگی اجتماعی چگونه نظم می پذیرد یا اینکه چگونه متحول می شود؟ همه این موارد مستلزم پاسخ های مشخص، مدلل و نیز با جهان بینی و انسان شناسی خاصی همراه است که در صورتی افراد نتوانند به هر دلیلی در هر برهه ایی از زمان، پاسخ متقنی (حتی به صورت موقت) به آنها بدهند، با اضطراب هستی شناختی و فقدان معنا در زندگی روزمره روبرو می شوند. علم و عقلانیت، دین، ایدئولوژی، گذشته تاریخی و یا ... می توانند منبع هویت بخش و معنابخش افراد باشند. اما، زمانی فرا می رسد که این منابع از هم می پاشند و چیزی جایگزین آنها نیست تا ممتسک افراد در زندگی و مناسبات اجتماعی باشد.امروزه این منابع معنابخش وهویت بخش ما به دلایلی کمرنگ شده اند و مانند گذشته منبع متقن پاسخگویی به اضطراب های ما نیستند؛ این موضوع باعث میشود که همه چیز به نفع نیازهای فروخورده، عواطف خنثی و رنج های تلمبارشده تعلیق شود. نتیجه این فرایند شکلگیری افراد روان رنجور، روان پریشی و از خودبیگانه ایی است که فقط تحت تاثیر لحظه ها هستند. انسان از خود بیگانه فقط تولید خشونت و آشوب می کند.

کمیت خشونت های اجتماعی در جامعه ما نشان می دهد (به دلایل مختلف از جمله مهنترین آنها بحران معنا) که کیفیت مناسبات اجتماعی ما روبه زوال است. این حوادث مکرر نشان می دهد که انسان ایرانی به سهولت با زیست جهان خود ارتباط برقرار نمی کند و معنایی هم کسب نمی کند، بنابراین در هنگام فشار و اضظراب به خشونت (از جسمی تا عاطفی) متوسل می شود. تضاد منابع هویتی ما که ناشی از فروپاشی منابع معنابخش ماست، قدرت انتخاب و گزینش درست را از ما سلب کرده است. این روند باعث شکلگیری جامعه ای توده ایی، نامنسجم و روان پریش شده که برای هر چیزی دنبال فلسفه می گردد، حتی برای دوست داشتن، عشق ورزیدن و مناسبات ساده زندگی فردی و اجتماعی خویش.

بنابراین، زمانی که هویت و معنا زیر سوال باشد، زندگی فردی و اجتماعی فرو می پاشد، در نتیجه این پرسش ابتدایی ما که: زندگی اجتماعی چگونه نظم و سامان می پذیرد یا اینکه چگونه متحول می شود؟ با پاسخی درخور مواجه نمی شود و افراد و گروه‏ها‏ در روابط اجتمـاعی خود از تفرد آنومیک و تنهایی رنج می برند و لاجرم برای غلبه بر آن بی معنایی، در بهترین حالت و در صورتی که شرایط مناسب باشد به معناسازی دست میزنند و در بدترین حالت به خشونت متوسل میشوند. سخن این است که، عناصر فلسفی ما با بحران روبرو است، بنابراین عناصر زیستی و روابط اجتماعی ما هم ناموزون و تکه پاره شده است. در واقع، ارتباط بین فرد و جامعه مقطع و ابزاری شده است.

📌 برای مطالعه ادامه نوشته، دکمه Instant View را فشار دهید و یا در صورت استفاده از تلگرام کامپیوتر، فیلترشکن خود را روشن کنید.
📌 goo.gl/v23CqC

#جامعه
#نویسنده_مهمان

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxbY7Ab5PtgsmQ