🔅گدا: تاریخی وجود ندارد.. امپراتور: پس اسکندر؟ سزار؟

🔅گدا : تاریخی وجود ندارد.
امپراتور : پس اسکندر؟ سزار؟ ناپلئون؟
گدا : قصه ! مرادت از ناپلئون کیست ؟امپراتور : آن که نیم دنیا را فتح کرد و فزونی تهور به نابودیش کشاند.
گدا : این را تنها دو کس باور دارند : خودش و دنیا. اشتباه است . حقیقت این است که ناپلئون مردی بود که در کشتئی پارو می زد و سری آنچنان بزرگ داشت که دیگران همه می گفتند : نمی توانیم پارو بزنیم چون جائی برای آرنجهایمان نیست. و آنگاه که کشتی غرق شد ، زیرا که پارو نمی زدند، ناپلئون سرش را از هوا پر کرد و زنده ماند: تنها، و چون سخت به نیمکتش زنجیر شده بود، می بایست همچنان پارو بزند، جهت را نمی دید، و همه غرق شد بودند. آنگاه سر به روی دنیا تکان داد، که چون سنگین بود، از تن جدا شد.

امپراتور : این ابلهانه ترین چیزی است که تا به حال شنیده ام. با این قصه مرا از خود نومید کردی. حکایتهای دیگر را لااقل سنجیده تعریف می کردی. در مورد امپراتور چه نظری داری ؟
گدا : امپراتوری وجود ندارد. فقط توده مردم خیال می کنند که هست و یک نفر هم می پندارد که امپراتور است. و آنگاه که ارابه های جنگی بسیاری ساخته شدند و طبالها به کفایت ورزیده گشتند، جنگی بر پا می کنند و به دنبال دشمن می گردند.
امپراتور : اما اینک امپراتور بر خصمش پیروز گردیده است.
گدا : امپراتور بر او پیروزی نیافته است، او را کشته. ابلهی ، ابلهی دیگر را !


🖊برتولت #برشت

🌐جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology