🔸 سلطه وارونه: چه خواهد شد یا چه باید کرد؟. 🖋 ابوذر قاسمی نژاد

🔸 سلطه وارونه: چه خواهد شد یا چه باید کرد؟
🖋 ابوذر قاسمی نژاد

زمانی که یک زیست جهان در وضعیت الینگی و انومیک قرار میگیرد، پرسش های افراد از خویشتن، دیگران و زیست جهانشان مهم خواهد بود. معمولاً در این وضعیت بین افراد جامعه دو نوع پرسش حاکم خواهد شد: «چه خواهد شد؟» و یا «چه باید کرد»؟ این دو سوال اساساً بار معنایی متفاوتی دارند و نشان دهنده قدرت و یا ضعف ربط (یافتن معنا) و ارتباط (برقراری کنش های اجتماعی) در جامعه هستند. این دو پرسش، شاید اندکی مشابه باشند، اما خاستگاه و نتایج مفاوتی دارند. با غلبه هر کدام از این پرسش‌ها، می توان با سهولت فهمید که آیا آن زیست جهان (در معنای ارگانیک اجتماع گونه، نه سیاسی) قادر به بازتولید معنایی (ربط) خویش است که در سایه ان بتواند امنیت وجودی خویش را در قالب کنش های اجتماعی مثبت بازیاید یا نه؟

اگر زمانی یک زیست جهان، گروه و یا یک فرد در برابر مشکلات با سوال اول روبرو شود، تحقیقاً آن سیستم با انسداد و محدودیت اساسی روبرو است و نشان میدهد نوعی جبر بر ذهن ها و سیاستهای اقتصادی/اجتماعی حاکم است. پرسش چه خواهد شد از فقدان هایی حکایت می کند که قدرت فهم و اثربخشی را از زیست جهان گرفته اند و دست تقدیر است که آن را می گرداند. فقدان برنامه و راهبرد، فقدان تفکر استراتژیک، فقدان سیاست های پایدار، فقدان نگرش مثبت، فقدان قدرت گفتگو و فقدان خلاقیت مشخصه سلطه این پرسش است.این پرسش که امروزه براذهان ما حکمرانی میکند از اخباری گری و سلطه نقل بر عقل حکایت می کند، بر دریوزگی در برابر وضعیت الینه وآنومیک. برای مثال، اینکه در 45 دقیقه چندهزار پراید به فروش میشود دقیقا پاسخی ناخودآگاه به این وضعیت نکبت بار است؛ وضعیتی که در فقدان برنامه و عقلانیت فقط درصدد انباشت دارایی خود به منظور رویارویی با ایندة مبهم است. اتحاد ساختار (دولت)، شخصت و فرهنگ در این وضعیت به اوج می رسد، اما این اتحاد نامیمون و منفی است. شخصیت سکه، برنج و رب گوجه دلالی می کند، دولت آن را به سلطان تبدیل می کند (چون توان مقابله با آن را ندارد و برای فرار از ناکارامدی آن را بزرگ جلوه می دهد که خود را توجیه کند) و فرهنگ حاکم نیز با تایید و تشویق (مثلا فلانی زرنگ است که توانسته احتکار کند، انبار کند، چپاول کند) نیز مهر تایید را بر این وضعیت می نهد، زیرا این نوع کنش های اقتصادی که اساسا ریشه اقتصادی ندارند را به دوراندیشی و به اصطلاح "زرنگی" فرد می گذارد که فردا با قیمت چندبرابر می فروشد و سود می کند! نقطه مشترک این تثلیث در حالت اول همدردی است: فروپاشی مقبولیت دولت، فروپاشی نظام معنایی شخصیت و اضمحلال فرهنگی در برابر حملات رکود تورمی. دقت کنید که این سه فقط همدرد هستند نه همراه.

در پرسش دوم، جنس سوال متفاوت است و از نوعی رسش ذهنی و سلامت اجتماعی سخن می گوید. پرسش چه باید کرد از صیرورت و حرکت خبر میدهد که نشان می دهد می توان الینگی را برساخت کرد و به زیرکشید، زیرا شخصیت در زیست جهان مفروض، میداند که با تفکر مولد خود می تواند هم ربط (فلسفی) پیدا کند و هم ارتباط (جامعه شناختی) برقرار کند. در چه باید کرد افراد ربط خود را با هستی شان از دست نداده اند، یعنی انسان میداندکه زیست جهان‌اش آوردگاه صرف چپاول و اکنونیت ذلیل نیست، در دست روابط قدرت صرف هم نیست، بلکه مکانی برای معنایابی، معناسازی، ایجاد یک هویت اثربخش و نظم نمادین نیز هست که ساختار بازی در آن یک بازی مجموع متغیر یا متحول است نه مجموع صفر. برای مثال، در بحبوحه فشار اقتصادی، ساختار بر بازنگری سیاست های معیوب خود صحه میگذارد، شخصیت سوداانگاری اکنونیت هرزشده و بی‌هویت را تحریم می کند و فرهنگ نیز هر‌ کنش که بر علیه منافع جمعی باشد و هرگونه سواری مجانی را محکوم و تهدید میکند. وضعیت دوم دیگر وضع طبیعی و جنگ دائمی نیست که رابطه سوژه و ابژه برقرار شود، بلکه تثلیث شخصیت، فرهنگ و ساختار باید بخشی از بی‌مهاری غریزی خود را فروگذارند تا دیگر هیجانی با هم رفتار نکنیم. در اینجا علاوه بر همدردی همراهی آنها است که کارساز است.

💡#رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology