📝ما همه مقصریم؛ در نقد عاطفه گرایی افراطی برای کولبران. پویافر

📝ما همه مقصریم؛ در نقد عاطفه گرایی افراطی برای کولبران
@Atu_Sociology
✍🏻محمدرضا پویافر

🖋در میان عاطفه گرایی شدیدی که پیرامون «رنج کولبرها» شکل گرفته، روایتهای مستند و غیر مستندی مثل ویدیوهای کوتاه از برخورد عوامل مرزبانی با کولبران منتشر شده است. اما کولبر و مأمور مقابله با آن تنها بازیگرانِ کوچکی از این صحنه هستند. صحنه ای که باید در یک چارچوب دور از عاطفه گرایی صِرف و با تحلیلی ساختاری دیده شود تا بتوان درک بهتری از آن داشت.
1⃣کولبر آنی است که برای تأمین معیشت خود مجبور است بارهای سنگین را به دوش بکشد تا نانی سر سفره ببرد. او بار قاچاق را در گذر از پیچ و خمهای کوهستانهای برف گیر و صعب العبور و با وجود تمام تبعات منفی که برای اقتصاد داخلی دارد، بر دوش خود از آن سوی مرزها به این سوی مرز می‌آورند. آنها تعطیلی بنگاه‌های تولیدی داخلی را نمی‌خواهند، اما تعطیلی ممرّ معیشت خود را هم نمی‌خواهند؛ فقط نانی می ‌خواهند که سر سفره ببرند. و فعلاً در جامعه ای که خودشو همه اجزایش در ایجاد این ساختار «قاچاق زا»- دخالت دارند، این نان، «قاچاقی» سر سفره او می رود. کولبر معلول ساختار سیاسی اقتصادی ناکارآمدی است که نمی تواند/ نمی خواهد زمینه قاچاق را از بین ببرد. او همچنین معلولِ گروه‌های قاچاقچی است که سودهای کلان خود را در گروِ بودن، رنج بردن و به کول بردنِ او می‌دانند.
2⃣مأمور مرزبانی هم به عنوان یکی از میان همین جامعه، بیشتر معلولی کوچک در میانه‌ی اصطکاک و برخوردهای دردآور با کولبرها است تا علت آن. ساختارِ قاچاق‌زای جامعه، برای نشان دادن ژست مبارزه با قاچاق از او می خواهد که به شدیدترین شکل با جابجایی کالای قاچاق از مرز و عاملان آن برخورد کند. اخطار، تهدید و در صورت نیاز، شلیک گلوله به این عاملان، وظایفی است که برای مرزبانان تعریف شده است. اما همه می دانند که کسانی که این بارهای «گران» را بر کول خود می‌کشند، «عامل» نیستند، معلولِ عاملانی هستند که کمتر دیده می شوند. در عین حال، وظیفه ی تکلیف شده به یک مأمور مرزبانی از او میخواهد که بی چون وچرا به وظیفه اش عمل کند.
یادمان باشد، مأمور مرزبانی یعنی کسی که ماه‌های متمادی تحت آموزشهایی تکرارزده و بدون بروز‌آوری در شکل و محتوا، برای تأمین امنیت تربیت می شود. او در این نظام تربیتی، «تحقیر» را به صورتی غیر مستقیم و همراه با آموزش‌های رسمی خود می آموزد. او آموزشها را همراه با درک مفهوم تحقیر و البته تمسخر(به عنوان واکنش مقاومت‌گونه منفی در برابر شرایط موجود) طی می‌کند تا به محل خدمت برود. حال با تمام تجربه‌ای که از چنین مکانیزمی از اجتماعی‌شدن در مقابلِ یک «معلولِ» دیگر همچون خود قرار میگیرد؛ معلولی به نام کولبر که به جبرِ تأمین معیشت زن و بچه‌اش، ناگزیر از این است که خطرِ «گلوله، برف و یخ» را به جان بخرد و کالای قاچاق را از مرز عبور دهد.
3⃣ساختارهای جامعه نخهای ما انسانهای این صحنه را در دست دارند. از یک سو، ساختارها و رویه های کلان سیاسی و اقتصادی، مزیتها و انگیزشهای زیادی برای قاچاق و موانعی زیادی برای ایجاد و موفقیتِ کسب و کارهای مستقل فراهم می‌آورند. از سوی دیگر، در بستر چنین بیماریِ فراگیری، امکانات کسب و کارهای غیر دولتی و زمینه‌های تسهیل کارآفرینی در مناطق مرزی کمتر از مرکز و کلانشهرهاست. در عوض، عاملان قاچاق نیروهای وامانده از بازار کار را به بهایی اندک برای کولبری می‌خرند تا منفعتی گزاف به دست آورند.
4⃣نهاد نظم و امنیت برای ایفای تکلیف قانونی خود- در حالی که مجبور است قاچاقهای کلان و علنی و سوء استفاده‌های بزرگ را نبیند، به مأمورِ مرزبانیِ خود تکلیف می کند که برای نشان دادن تعهد عالیِ ساختارهای کلان به مبارزه با قاچاق، هر نوع جابجایی کالا را در مرزها، به ضرب تهدید، اخطار و در صورت لزوم، «گلوله» متوقف کند.
5⃣کولبری هم رنجِ کولبر، هم رنج آن مأمور مرزبانی و هم رنج آن صاحب واحد تولیدی داخلی است. کولبری رنج همه مایی است که در این ساختار به انتظار اصلاح از بالا نشسته ایم و خود حرکتی نمی کنیم، جز تحلیلهای عاطفه گرایانه و جابجایی ویدیوهایی برای منکوب کردن پلیس مرزبانی، یا یک مدیرِ جزء دولتی –بدون دیدن وجوه دیگر مسأله. در این رنج، قاچاقچی هم به اندازه آن مدیر دولتی، مدیر دولتی هم به اندازه آن واحد تولیدی داخلی که کالای بی کیفیت غیر قابل رقابت تولید می کند و او هم به اندازه مایی که کالای قاچاق می خریم مقصریم.

🔰از کانال محمدرضا #پویافر
#جامعه

https://goo.gl/Yyq8y9
🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxZ3dXAZ8P6lvw