✅ برابری و آزادی، پدر سیاست اجتماعی. 🖋 حسین هوشمند. دکترای فلسفه اخلاق

✅ برابری و آزادی، پدر سیاست اجتماعی
🖋 حسين هوشمند
دکترای فلسفه اخلاق

📍 #آزادی و #برابری دو ارزش و فضیلت غایی هستند که نمی‌توان و نباید آنها را در مقابل یکدیگر قرار داد. رونالد دورکین (Ronald Dworkin)ـ فیلسوف و حقوقدان مشهور ـ می‌گوید که نظریه‌های سیاسی معاصر بر پایه ارزش‌های غایی متعارض شکل نگرفته‌اند. او بر این باور است که تمام نظریه‌های معقول سیاسی بر ارزش بنیادی واحدی، یعنی اصل برابری بنا شده‌اند. به این اعتبار، می‌توان عموم آنها را برابری‌خواه نامید. البته مقصود از برابری‌خواه بودن نظریه‌های سیاسی معاصر این نیست که تمام آنها از برابری در توزیع ثروت و درآمد دفاع می‌کنند. در اینجا، مفهوم بنیادی‌تری از انگاره برابری، یعنی «رفتار با مردم مانند افراد برابر» (treating people as equals) مدنظر است. از این‌رو، یک نظریه برابری‌خواه، نظریه‌ای است که می‌گوید منافع و علایق یکایک اعضای جامعه باید به نحو برابر در نظر گرفته شود. به بیان دیگر، یک نظریه برابری‌خواه متضمن آن است که هر نظام سیاسی نسبت به شهروندانش با ملاحظات برابر رفتار کند؛ تمام شهروندان واجد حرمت و حقوق برابر هستند. بنابراین، می‌توان گفت شرط معقولیت یک نظریه سیاسی این است که بر اساس انگاره «همه افراد دارای ارج و منزلت برابر هستند» صورتبندی شده باشد.در جهان جدید، نحله‌های فکری متفاوتی برای دفاع از اصل بنیادین برابری پدید آمده‌اند. مفهوم بنیادین برابری هم در کمونیسم کارل مارکس حضور دارد، هم در آزادانگاری رابرت نوزیک؛ در حالی که سوسیالیسم و لیبرالیسم برابری‌خواه بر این باور است که برابری در توزیع ثروت و درآمد پیش‌شرط رفتار با مردم مانند افراد برابر است. لیبرالیسم آزادی‌انگار معتقد است تضمین حقوق برابر اشخاص در زمینه مالکیت خصوصی پیش‌شرط اصل برابری است. در بین نظریه‌های سیاسی معاصر، به نظر می‌رسد نظریه عدالت جان رالز به بهترین نحو ممکن از عهده الزامات و دلالت‌های شرط برابری برآمده است. در کتاب «نظریه‌ای درباره عدالت»، رالز می‌کوشد تا میان سنت سوسیالیسم اروپایی و لیبرالیسم کلاسیک آشتی برقرار سازد. از آراء نظریه‌پردازانی که در دو قرن اخیر درباره نسبت آزادی و برابری سخن گفته‌اند چنین برمی‌آید که گویی تضاد بین این دو مفهوم لاینحل است. از یک سو، برابری‌خواهان (egalitarians)، لیبرال‌های کلاسیک مانند جان لاک و آدام اسمیت را به دلیل اینکه صرفا بر حقوق و آزادی‌های قضایی تاکید داشتند و نسبت به سرنوشت مردم کوچه و بازار بی‌اعتنا بودند محکوم می‌کردند. آنها بر لیبرالیسم کلاسیک خرده می‌گرفتند که چرا تنها به برابری در مقابل قانون حساس بودند اما نسبت به نابرابری‌های اجتماعی-اقتصادی ریشه‌دار و ستمگرانه در بطن جامعه چشم فرو بسته، بلکه به دیده قبول می‌نگریستند. از سوی دیگر، لیبرال‌های کلاسیک، برابری‌خواهان را به خاطر قربانی کردن آزادی‌های فردی در پای اتوپیای موهوم و ناشناخته (مانند جامعه بی‌طبقه) در خور سرزنش می‌دانستند.
🔸برای مطالعه ادامه نوشته، Instant View را فشار دهید 🔻
📎 goo.gl/BbWeJ2

🌐جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology