شبکه جامعهشناسی علامه 📍 بررسی تحلیلی جامعهشناختی و سیاستگذاری اجتماعی پشتیبانی و ارتباط با ما⬇️ ☑️ @Atu_Sociologier اینستاگرام: 📸 Instagram.com/atu_sociology
🔅 همدستی شکاکیت و آنارشیسم. 🖋 محمدمهدی.. 📍 شکاکیت و از یک حیث به هم شبیهاند
🔅 همدستی شکاکیت و آنارشیسم
🖋 محمدمهدی #اردبیلی
📍 شکاکیت و #آنارشیسم از یک حیث به هم شبیهاند. یکی به دنبال ویرانی ساختارهای اندیشه است و دیگری به دنبال ویرانی ساختارهای قدرت. هر دو بصیرتهای بسیار درخشانی را به تمدن بشری افزودهاند: یکی نقدهای چندلایه و عمیق درباب شناخت و علم انسانی و دیگری کنشها و نقدهای ویرانگر علیه نهادهای مستقر. هر دو میکوشند تا خود را از هر آنچه ایجابی است مبرا سازند، هر دو موضعی مطلقاً نفیکننده اتخاذ میکنند. اما هر دو علیرغم این موضع نفیکننده ناخواسته به نوعی ایجابِ غیرانتقادی راه میبرند.
شکاک همه چیز را نفی میکند، اما برای انجام خود عملِ نفی، نیازمند مبانیای ایجابی است که یا باید خود آن مبانی را نفی کند و در نتیجه نمیتواند برای نفی بر آن تکیه کند و یا باید آنها را تصدیق کند ودر نتیجه از موضعِ مطلقاً منفی خارج و دستهایش آلوده میشوند. مسئله این است که شکاک نقد رادیکال را تا انتها، تا خودش پیش نمیبرد و در نتیجه خود را همواره برندۀ بازیای میداند که برندهای ندارد. او اگر «همه چیز» را نفی میکند، بناست با خودش چه کند؟
از سوی دیگر، آنارشیست نیز موضعی مشابه را در ساحت سیاست اتخاذ میکند. او در عین حال که با سایر گروهها و فعالان سیاسی و مدنی در نقد قدرت همراه است، اما قدرت را به «هر شکل» منکر میشود و در نتیجه موضعی مطلقاً نفیکننده اتخاذ میکند. به زعم او، نهاد قدرت ذاتاً نامشروع است. در نتیجه، او نیز در اوج لذت است. او همواره از هر اتهامی مبراست، زیرا مسئولیت هیچ اتفاقی را نمیپذیرد.او موضعی «همواره-اپوزیسیون»دارد چه در چپ(ایجابگریز) و چه حتی در راست (رهاسازی بیپروای بازار). اما به لحاظ ایجابی او چه می خواهد؟ اگر از او بپرسند بعد از فروپاشی کلیۀ نهادهای قدرت چه روی خواهد داد، او یا سکوت میکند یا داستانهای خیالی و کودکانه برایتان تعریف خواهد کرد. برایش فردای انقلاب مهم نیست، او عاشق خود «لحظۀ انقلاب» است و احتمالا فردای انقلاب، دوباره بر علیه دولت مستقرِ بعدی عمل خواهد کرد. اما مانند شکاک، اونیز دارای تناقضی کلیدی است: او چه بخواهد چه نخواهد، مجبور است در بازی قدرت مشارکت کند و در نتیجه خود بدل به نهاد میشود و کارکردی ایجابی مییابد. همچنین او به لحاظ نظری نیز برای نقد قدرت، باید با برداشتی از «آرمان»، «قدرت» و «نهاد» آغاز کند و در نتیجه خودش آلوده به همان مبانیای خواهد شد که نقد میکند. و از همه مهمتر، مشابه شکاک، اگر او با هرشکلی از نهاد قدرت مخالف است، با «نهاد قدرتِ خودش» چه می کند؟
اما نکتۀ کلیدی و حائز اهمیت که انتشار این یادداشت را در شرایط فعلی ضرورت میبخشد، خطر فزایندۀ این دو رویکرد برای وضعیت فعلی ماست. در وضعیتِ «ما» که هنوز عقلانیت و سوبژکتیویته شکل نگرفتهاند، شکاکیتِ ظاهراً رادیکال، علیرغم ژست پُستمدرنش، آب به آسیاب عقلستیزیِ پیشامدرن میریزد. از سوی دیگر، در وضعیتی که نهادهای دولت مدرن و ایدۀ قانون همچنان در تزلزل است و هنوز در نبردی میان تکنوکراسیِ فَشَلِ وارداتی و ساختار قبیلهای به سر میبریم، اگر فردی به جای نقد مشخص و معطوف به بهبودِ ساختار و بازسازیِ انتقادیِ نهادها، به نفی تامِ هر شکلی از نهادسازی بپردازد، بازهم علیرغم ژست پستمدرنش، عملاً آب به آسیاب دشمنان قبیلهگرای نهادستیز میریزد.
برای اجتناب از سوءتعبیر، که مُد این روزهای ماست، لازم است خاطر نشان کنم که هرگز نباید به این بهانه و به واسطۀ نقد روش شکاکان و آنارشیستها، از نقد اصول بنیادینِ عقل یا نهادهای قدرت اجتناب کرد، بلکه، از قضا، باید از یک سو، این نقدها را چنان رادیکال کرد که خود منتقدین را نیز با نتایج نظری و عملی موضعشان مواجه سازد؛ و از سوی دیگر، باید این نقدها را نه بیهدف یا خیالپردازانه، بلکه معطوف به رفع تناقضات و ارتقای عقل جهتدهی کرد. شاید این مهمترین تفاوت کانت و هیوم باشد.
هر شکلی از نقد، مسئولیتی بر عهدۀ منتقد میگذارد، نمیتوان با گرفتن ژستهای نیتگرایانه و پاکدستانه از این تعهد شانه خالی کرد. هر نقدی، نه برآمده از خلاء، بلکه عیناً ناشی از وضعیتِ انضمامی امروز ماست. هرشکلی از نقدِ غیرانضمامی و خیالپردازانه (که آنارشیسمِ شایع را نمونۀ اعلای آن میدانم)، چیزی جز نوعی خودارضایی ذهنی نیست که عمدتاً به لحاظ سیاسی-اجتماعی (به ویژه در وضعیت متزلزل ما) نتایجی عقلستیز، ضدمدنی و غیردموکراتیک به دنبال دارد. نقد (چه در ساحت نظری-فلسفی و چه در ساحت عملی-سیاسی) باید معطوف به رفع و ارتقای وضعیت فعلی باشد نه نابودی آن. هیچ اتصال کوتاهی به رستگاری وجود ندارد. نقطۀ آغاز هر نقدی باید وضعیت اکنون باشد نه وضعیتی خیالی در آینده. «امر نوی آرمانی» از اکنون برخواهد خواست و تازه پس از تن سپردن به انضمامیت و تنشها و مسائل وضعیت است که میتوان از آرمانهای رهاییبخش سخن گفت.
📍 @Atu_Sociology