▫️ لایحه‌ی اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان خارجی. 🖋 ریحانه قبادی

▫️ لایحه‌ی اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان خارجی
🔻 تعلیق امر اجتماعی و خرید نسیه‌ای حقوق بشر
🖋 ریحانه قبادی
دانشجوی کارشناسی مددکاری‌اجتماعی

📍 هانس کریستین اندرسون، حکایت عمیقی را بیان میکند. پادشاهی در قصری باشکوه می زیسته و همواره ابهت و شکوه ثروت او زبانزد خاص و عام بوده است. روزی ۲ فرد، برنامه ای میریزند که به قصر پادشاه بروند و به پادشاه بگویند بهترین لباس را برای جشن سال تاجگذاری او آماده خواهند کرد. آنها به قصر راه پیدا میکنند و پادشاه اتاق مجهزی را در اختیار آنها قرار میدهد. یک روز که پادشاه برای بازرسی به اتاق این دو فرد میرود، درباره ی لباسی که میخواهند بدوزند از آنها سوال میکند و آنان میگویند : ما قصد داریم لباسی برای شما تهیه کنیم که تنها افرادی که حلال زاده هستند قادر به دیدن آن خواهند بود و سایر افراد نمیتوانند آنرا ببینند. پادشاه از شنیدن این سخن متعجب میشود اما در عین حال ایده ی آنان را می ستاید و خوشحال میشود. چند هفته ای از این ماجرا میگذرد که خیاطان به پادشاه پیام میدهند تا برای پرو لباس با همراهانش نزد آنان بیاید. پادشاه و همراهانش با شوق فراوان به اتاق میروند و در کمال تعجب، میبینند که هیچ لباسی نمی بینند، و به یاد حرف چند هفته قبل خیاطان می افتند که هر کس نتواند لباس را ببیند، حلال زاده نیست! پادشاه و همراهان بخاطر ترس از اینکه برچسب حرامزادگی را بخورند همگی از لباسی که آن را نمی بینند تعریف میکنند و آن را بهترین لباسی که در این سالها تهیه شده است میدانند و پادشاه را در حین پوشیدن خیالی آن می ستایند. پادشاه از خزانه ی خود مبلغ زیادی هزینه را به آن دو فرد خیاط میدهد و آنان پس از تحویل لباس خیالی، پول را به جیب میزنند و از قصر میروند. در روز تاجگذاری، همگان در میدان شهر حاضر شده اند تا بهترین لباس سال تاجگذاری را مشاهده کنند، اما به محض ورود پادشاه، آنها با پیکر عریان پادشان روبرو میشوند! پیش از این مردم شنیده بودند که هرکس نتواند لباس پادشاه را ببیند حلال زاده نیست و به همین خاطر، همگی با شادمانی و خوشحالی ورود پادشاه را جشن میگیرند تا به قولی رسوا نشوند. در این میان کودکی از میان جمعیت برمیخیزد و میگوید: چه زشت که پادشاه لخت است... این صدا در میان جمعیت میپیچد و همه به او میگویند ساکت شو! ساکت شو! اما او دوباره حرفش را تکرار میکند و اینبار صدایش به گوش پادشاه میرسد. پادشاه از همراهان خود میپرسد که آیا شما هم حرف این کودک را باور دارید؟ و سایرین ادعا میکنند که بله، ما هم از روز اول لباسی نمیدیدیم. و اینگونه میشود که پادشاه و همراهانش میفهمند آن دو مرد شیادانی بیش نبوده اند.

📍 این قصه، روایت امروز و اینجای ماست. لایحه ی اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی، دقیقا به همان اندازه دروغین و واهی ست که لباس پادشاه. در شرایط فعلی نه زیرساخت های مالی مقتضی این قانون وجود دارد و نه پژوهش میدانی دقیقی از ماهیت ازدواجهای این زنان؛ ابعاد جامعه شناختی قضیه دیده نشده‌اند(مانند اینکه دلایل این ازدواج ها چیست، اکثر این ازدواج‌ها با کدام مردان است و از کدام مناطق است و ...) اما فعالان اجتماعی حقوق زنان و کودکان هنوز ادعا میکنند که این لایحه بهترین لباس سال تاجگذاری است. شاید نمی دانند با قانون شدن این لایحه، موجی از نارضایتی ها را بدلیل عدم مهیا بودن زیرساختهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ملی کشور ما بدنبال دارد. جای ناامیدی ست که فعالان اجتماعی که با نادیدن واقعیت اجتماعی امروز، می‌خواهند وعده‌ی فردا بدهند. گویا همچنان در عرصه‌ی علوم اجتماعی قائل به تقدم بعد مادی و تاخر بعد معنوی هستیم و منتظریم بیاید و بعد بشود! و گویا نمیخواهیم علوم اجتماعی و فعالان اجتماعی را به کاوش در لحظه‌ی حال فرابخوانیم.

📍 در این میان شاید نیاز به حضور کودکی باشد که جسارت و شهامت این را داشته باشد تا از لختی پادشاه حیرت کند و حق مطلب را صادقانه ادا کند تا یکبار برای همیشه باور کنیم وعده‌ی فردا را دادن به هیچکار ما نمی آید. حقوق بشر را نمی توان نسیه‌ای بدست آورد.

💡#رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology