‌🔅 جدا، جدا. (چرا به درون خزیدیم؟). 🖋 مهدی سلیمانیه

‌🔅 جدا، جدا
(چرا به درون خزیدیم؟)
🖋 مهدی سلیمانیه

▪️می‌خواهم بسته‌ی کلوچه را باز کنم. چشمم به جمله‌ای که روی بسته‌اش نوشته می‌افتد: "زندگی، لحظه‌ی حال است، بخند". به یاد شعار شرکت ارتباطی تالیا می‌افتم: «بگو، بخند، زندگی کن». فقط این‌ها نیست اما. کلاس‌های شبه‌روان‌شناسی‌های زرد: چگونه در لحظه‌ی حال زندگی کنیم؟ کلاس‌ها و دوره‌های عرفان‌های جدید و NLP و شبه‌مدیریتی: همگی، باز زبان‌های مختلف بر یک نکته تأکید دارند: خودت را دریاب، لحظه‌ی حال را دریاب، لذت ببر. راحت بگیر. ... دوره‌ی این شعارها و کلاس‌ها و دوره‌هاست.

▪️بخش قابل توجهی از مورخان و جامعه‌شناسان تاریخی می‌گویند که یکی از دلایل اوج‌گیری و قدرت گرفتن جریان‌های صوفیه در ایران، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی حمله مغول بوده است. جامعه‌ای که در مواجهه با یک رشته بحران‌ها و فجایع، احساس ناامنی و ناتوانی می‌کند و به درون می‌خزد، گوشه‌گیر می‌شود: وقتی حس‌ می‌کنی نمی‌توانی جهان اطرافت را تغییر دهی، وقتی احساس می‌کنی توان غلبه بر شرایط نامناسب اطرافت را نداری، به درون می‌خزی. در این شرایط است که زمینه برای رشد جریانات و گرایش‌هایی که بر فردیت جدا از جامعه تأکید می‌کنند، مساعدتر می‌شود. گویی حالا که حس می‌کنی درمانده‌ای و نمی‌توانی جهان اطرافت را تغییر دهی، ساختارهای فاسد یا ناکارآ را بهبود ببخشی، مناسبات ظالمانه را دگرگون کنی، دنیایت را محدودتر می‌کنی. در حد مرزهای خودت. تن ت. ذهن ت.

▪️کلوچه را به دهان می‌گذارم. گویی اخوان است که می‌خواند:
"کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید،نتواند
که ره تاریک و لغزان است...
زمستان است"

▪️جامعه‌ام به درون خزیده‌است. درک‌ش می‌کنم. اما این درک کردن، تغییری در واقعیت ایجاد نمی‌کند. "کا‌ین درد مشترک، هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود..."

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology