✅ گفتمان خان.. ✍🏻محمد زینالی اناری.. 📍 ما امروز با یک نوع تحول فرهنگ از پایین به بالا همراه هستیم

✅ گفتمان خان

✍🏻محمد زینالی اُناری

📍 ما امروز با یک نوع تحول فرهنگ از پایین به بالا همراه هستیم. اغلب مردمی که در شهر زندگی می کنند، از قبیله ی فرودستی خاسته اند که تا صد سال پیش اسیر دست خان، ارباب، کدخدا و در نهایت شاه بودند. آن ها ( نه به طور مستقیم) مشروطه خواستند، نفت را برای خودشان کردند، شاه و اربابانش را محدود کردند، تا به طور سفیدی انقلاب کند و جلوی تفکر کمونیستی بایستد، انقلاب کردند و با جهاد سازندگی یادآور همیاری های بنه ی روستایی شدند. همه از روستاها به شهر آمده و از رعیت به کارمند و بازاری و کشاورز صاحب تراکتور و حقوق شهروندی تبدیل شدند. اما آیا آن ها توانستند گفتمانی که موجب اسارت و بردگی بود را بشکنند؟

گفتمان خان، آن چه که انسان ها را برای هم زیردست و نوکر می کند، برای هم به اشیائی قابل سلطه، اشیائی که فاقد گفتگو و اصالت باشند، بدل می کند. از این رو، آن ها اگر چه توانستند حقوق اندکی برای خود تدارک ببینند، اما از زبانی که با آن صحبت می کنند و به ویژه زبانی که در معماری و ساختن و پرداختن به زندگی و خانه دارند، آزاد نشدند. این اسارت، یک انقلاب دیگری می خواست، همان که به انقلاب فرهنگی یا انقلاب در ذهن یا اگر به زبان شیرین انقلاب اسلامی گفته شود، "جهاد اکبر" می توان فهمید. انقلابی در ذهن و مبارزه ای در فکر که بتواند انسان را از اسارت انسان در بیاورد.

اما گفتمان خان هنوز زنده است، جان دارد و با به کار گرفتن زبانی که هر روز "رعیت" آن را با «نوکرم»، «اراتمندم»، «درخواست »، «اجازه» و «اجاره» در ادبیات تعارف و امور اداری و اقتصادی به کار می بندد، تمرین می کند. «ش ه ر و ن د» امروزی، خانه های اشراف دوره ی قاجار را به صورت "میراث فرهنگی"، آن فرهنگی که رعیت هیچ دخالتی در داشتن آن نداشت، می پرستد و ارج می نهد. خانه ی اربابان قجری و مالکان فئودال را می آراید و محل رفت و آمد و تشرف مسافران بین المللی می کند. در ساختمان های مجللی که مالکان و شاهان برای خود دست و پا کرده بودند، می رود و به تاریخ اسارت خود می نگرد و اسارت را تمرین می کند. بشقاب و چنگال های نقره را تماشا می کند و مانند اشراف قدیمی طلا بر دست و گردن می آویزد.

هر شخصی دیگران را به دید شیء می نگرد و خود را اصالت می بخشد، همان چیزی که تا دیروز اجدادش آن را نداشتند و همان اصالت طبقات اشراف بود که اینان را سالها به پای شان می انداخت. اینک برای هم مبارزه ی رسم ده و اصالت قبیله ی خود را به رخ می کشد. دیگران را نمی بیند، صحبت نمی کند و نمی فهمد و بر این رفتار افتخار می کند که مانند گذشته به هیچ کسی چون رعیت زاده است و ذاتش بد، اعتماد نکند. شراکت نکند، تولید نکند و زیرک-فرد برنده ی بازار باشد. سعی کند خانه ی جدیدی به صورت رسم و رسوم اقتصادی بخرد و به دون پایه تر از خود یا اربابان دیروز که شکسته اند، اجاره دهد؛ زودتر به مرکز شهر برود تا ورّاثش از آسیبهای اجتماعی حاشیه ی شهر دور ماند.

آن وقت است که دوباره نوکر همین خان می شود، اندیشه اش را به اسارت می گذارد و در هر حالتی حتی وقتی کارمند دولت و استاد دانشگاه است، به جای مطالعه، اندیشه و خلاقیت، با سیطره بر امتیازات دولتی و شرکتی دو بار و سه بار کار می کند تا برای سینه خیز رفتن به مرکز شهر (و بازارهای خارجی) پول جمع کند. او افتخار می کند که با معاملات بانکی و «تسلط نسبی» بر قوانین و نفوذش بر آشنایان برای تحمیل خود بر نظام اداری و اقتصادی شهر بر بی سوادانی که خویش و قومش هستند، تشخص دارد. هر درس خوانده ای تلاش می کند تا صنفش در مجلس امتیاز بیشتری به رشته ی خود تخصیص بدهد تا از «وضعیت فقر» که اصالت آبا و اجدادی او است، فاصله بگیرد. او افتخار می کند که با غریبه ای صحبت نمی کند و می تواند در جشن نیکوکاری برای آن ها چه آشنا چه بیگانه، پول جمع کند. در به در دنبال زنی می گردد که شوهرش به خاطر عدم بیمه مریض شده است، مانند «کلفت» راه پله اش را بشوید و خانواده اش مانند اربابان به «آقا» و «خانوم» نامیده شوند!

ما از دست آدم هایی که تا دیروز خان بودند، آزاد شدیم و خود به اسیر و ملعبه ای تحت دستور زبان خان و ارباب تبدیل شدیم. اینک افتخار می کنیم کوچران ها و دهقان زاده هایی هستیم که توانستیم فرصت پیدا کرده و از کسانی که دیرتر به شهر آمده و خانه های شان دارای امتیاز مرکز شهری نیست، ثروتمندتریم، غافل از این که در ریسک مرکز شهر پایین شهر گرفتار آمده و از خرمایی که خر دجال برای ما پخش می کند بهره مند شده ایم. از لیبرالیسم اقتصادی و آزادی در بازار، به جای تولید و طراحی کردن، به اجاره دادن و پز شخصیت و در واقع به فئودالیسم خان و ارباب که باب پسند دوران قاجار بود، برسیم. اینک چه تفاخر و تشخصی باید داشته باشیم، ما که صد سال برعلیه خان انقلاب کردیم و دست آخر به نمونه های مسخره تری از خان ها تبدیل شده ایم؟

@Atu_Sociology