آمریکا را بدون حب و بغض بشناسیم. بحران امروز ایران نتیجه نگاه افراطی و تفریطی به آمریکاست ✍اسفندیار خدایی دکترای مطالعات آمریکا، دانشگاه تهران @AmericanStudies :ارتباط america.blog.ir :وبلاگ تبلیغات مرتبط با مسائل سیاسی و علوم انسانی پذیرفته میشود
🌎 سیاه نمایی از ایران؛ ابزار کاسبی
🌎 سیاه نمایی از ایران؛ ابزار کاسبی
🌿 یکشنبه گذشته اختتامیهی نمایشگاه «مد و لباس معاصر اسلامی» در موزهی دییانگ سانفرانسیسکو. در این نمایشگاه که از اول پاییز برپاست، قرار است طراحان مد از کشورهای مختلف اسلامی آثارشان را به نمایش بگذارند. در بین شرکتکنندگان نمایشگاه نام بسیاری از کشورهای اسلامی دیده میشود: ترکیه، قطر، امارات، اندونزی، عربستان، مالزی، و البته ایران.
🌿 در بیانیهی نمایشگاه حتی یک جملهی سیاسی هم دیده نمیشود، هرچه هست مربوط است به هویت زنان مسلمان و این واقعیت ساده (و احتمالا غریب برای مخاطب غربی) که زنان مسلمان هم حسابی به خودشان میرسند.
🌿 نمایشگاه به شدت شلوغ است و لباسهای پرزرقوبرق طراحان مد بر تن مانکنها خودنمایی میکنند. با این حال هر چه سرمیگردانی نه لباس آشنایی میبینی که ربطی به طراحان ایرانی داشته باشد و نه یک اسم ایرانی بین هنرمندها. هرچه هست یا ترکی است، یا عربی و یا مالزیایی. تکوتوکی هم از امارات و این طرف و آن طرف. در انتهای یکی از راهروها چشمت میافتد به نمایشگر کوچکی که دارد «دختر خیابان انقلاب» را در حال تکان دادن روسری سفید نشان میدهد. کنارش هم دو تا عکس از اوایل انقلاب (اما این که قرار نبود نمایشگاه عکاسی باشد؟). از کنار مخاطبان غربی که نچنچکنان نمایشگر را نگاه میکنند رد میشوی و میروی توی راهروی بعدی. تا چشم کار میکند مانکن است و لباسهای گلدرشت کشورهای حوزهی خلیج فارس. البته نمایشگاه هم قرار نبوده چیزی جز همین باشد: لباسهایی بر تن مانکنهایی.
🌿 اما ته سالن دوباره چشمت میافتد به چیزی که ربطی به بقیهی نمایشگاه ندارد، و حدس میزنی باید کار هنرمندان ایرانی باشد. وقتی توضیح اثر را میخوانی میفهمی که حدست درست است: شیرین نشاط. پروژکتور دو تصویر را انداخته روی دو دیوار روبهروی هم: یکی خوانندهی مردی که دارد «تا با غم عشق تو مرا کار افتاد» شهرام ناظری را میخواند، و دیوار روبهرویش هم پرهیب زنی که با پوششی بسیار اغراقشده (شبیه برقع) در سکوت نظارهگر است (اما مگر این نمایشگاه مد و لباس معاصر نبود؟). باز هم از میان مخاطبان غربی که سری به افسوس تکان میدهند رد میشوی و میروی توی یک راهروی دیگر. صادقانه و عمیقا مشتاقی لباسی بر تن مانکنی ببینی که تو را یاد ایران بیندازد، ولی نمایشگاه تمام میشود و حتی یک اثر مد و لباس ایرانی نمیبینی.
🌿 واقعیت تلخی است: در کل نمایشگاهی که قرار نبوده چیزی جز مد و لباس را در غیرسیاسیترین زمینهی ممکن به نمایش بگذارد، فقط دو اثر بیربط وجود دارد که هر دو ایرانیاند. فقط دو اثر سیاسی وجود دارد که هر دو ایرانیاند. و فقط دو اثر آشکارا ضعیف وجود دارد که هر دو ایرانیاند. هنرمندان میانمایهی ایرانی سوراخ دعای نمایشگاههای غربی را پیدا کردهاند و به جای ارتقای هنر و بیانشان، میدانند که کافی است اثرشان فحشی به ایران بدهد تا حسابی قدر ببیند و بر صدر بنشیند.
🌿 صنعت فروش بدبختیِ ایران در سالهای اخیر گردش مالی خوبی پیدا کرده که جز شومنهای بیسواد و بیمایهای مثل مسیح علینژاد، هنرمندان ایرانی هم حسابی از آن نفع بردهاند. کسی منکر وجود حجاب اجباری و محدودیتهای دیگر در ایران نیست، اما مگر عربستان مهد آزادی است که طراحان لباسش به جای بیانیهی سیاسی، طراحی لباسشان را به نمایش میگذارند؟ کاش اگر خوانندهایم و آهنگ خوبی نداریم، به جایش عکسهایمان در خیریهها را منتشر نکنیم و اگر هنرمندیم و هنرمان مفت نمیارزد، به جایش بیانیهی سیاسی ندهیم.
🌿 این داستان ایرانیهایی است که با فروش بدبختی ایران یا ترویج اسلامهراسی امرار معاش میکنند. این آدمها این واقعیت بسیار ساده را متوجه نمیشوند که پراکندن تخم نفرت از ایران یا اسلام، خود آنها را در برابر پیامدهای آن ایمن نمیکند؛ چون ایران/اسلامهراسها اول میبُرند و بعد میشمرند.
t.me/EsfandiarKhodaee