◼️ به بازار لوازم خانگی می‌روید تا یک پلوپز بخرید. فروشنده دو پلوپز از یک برند به شما نشان می‌دهد

◼️ به بازار لوازم خانگی می روید تا یک پلوپز بخرید. فروشنده دو پلوپز از یک برند به شما نشان می دهد. هر دو شبیه هم هستند، از نظر اندازه و مشخصات فنی و حتی شکل ظاهری.

🔘 اما یکی شان 500 هزار تومان قیمت خورده و دیگری 700 هزار تومان. داخل جعبه آن 700 هزار تومانی یک جفت دستکش ابری آشپرخانه نیز وجود دارد.
اینجاست که فوراً مقایسه آغاز می شود و با خود می گویید: آن دستکش حداکثر 50 هزار تومان می ارزد و به صرفه نیست 200 هزار تومان بیشتر خرج کنم، بنابراین آن 500 هزار تومانی را انتخاب می کنم.

🔘 اگر فروشنده فقط آن 500 هزار تومانی را به شما پیشنهاد می داد، احتمالاً در خریدتان تردید می کردید که آیا 500 هزار می ارزد یا خیر؟ ولی وقتی دو گزینه مشابه هم به شما می دهد ولی یکی گران تر، فوراً این حس در شما ایجاد می شود که بله! وقتی آن یکی فقط به خاطر یک دستکش 700 هزار تومان قیمت خورده، حتماً اولی 500 هزار می ارزد.

🔘 در اینجا نیز شرکت تولید کننده پلوپز، آن 700 هزار تومانی را نه برای فروش که به عنوان طعمه به فروشگاه ها داده است تا فروش پلوپز 500 هزار تومانی را بالا ببرد!

🔘 قاعده نسبیت گرایی فقط در بازار خود را نشان نمی دهد. فرض کنید شما به یک مصاحبه استخدامی دعوتید. اگر فرد قبل از شما، بسیار خوش صحبت باشد، امکان دارد توانمندی های شما در مقایسه با روابط عمومی بالای نفر قبلی، دیده نشود و شما شانس استخدام را از دست بدهید. مدیری که مصاحبه می کند نیز نسبیت گراست، چون انسان است.


📖 نابخردی های پیش بینی پذیر
👤 دن آریلی

در کانال آموزشی مدیریت منابع انسانی و تولید با ما همراه باشید 👇👇👇
@HRMCHANNEL