این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
تردید؛
تردید؛
✍ حسام محمدی
🔶 بنا به روایتِ برگمان تنها "مرگ" است که واقعیت دارد و هرآنچه غیر از او توهمی بیش نیست.. ما نیز مرگ را همچون رهگذری سیاهپوش در یک روزِ پاییزی ملاقات خواهیم کرد و حاصل بازیِ شطرنجِ ما با او نیز شکستی دیگر خواهد بود.. مرگ واقعیتر از آن است که به انکار درآیَد، او همواره پیروز است و در ملاقاتی واپسین، همه چیز را قبض خواهد کرد.. مرگ آنجا ایستاده است، همانجا..آن رقصندۀ سیاهپوش که در ضیافتاش با همگان میرقصد، صحنۀ رقص با مرگ آخرین سکانسِ این بازی خواهد بود..
آنتونیوس از مرگ میپرسد آیا خدایی هست؟ مرگ پاسخی ندارد.. و این آغاز تردیدِ بزرگیست که دامان ما را خواهد گرفت.. آن مرگِ سیاه میآید، اما تلخیِ "تردید" به مراتب سنگینتر از مرگ خواهد بود.. برگمان، بیآنکه پاسخی به پرسشهای شوالیه داده باشد او را به کامِ مرگ میکشانَد و این قطعیترین سرنوشتِ انسانِ سرگشتهایست که در ایمانش دچار تردید شده باشد..
آنتونیوس ایمانش را از کف داده، ایمان به خدایی که با سکوتی آزاردهنده هر دم بر این وحشت میافزاید.. وحشتی مداوم از اینکه مبادا خدا مُرده باشد.. مبادا قرنها در تاریکی سخن گفته باشیم، بیآنکه بدانیم در تاریکی یکه و تنهاییم.. در کجایِ این جهان "یقین" را بجوییم! آن حقیقتِ راستین کجاست! چه کسی خدایِ کلیسا را دیده!
اینجا تردید در ایمانِ کییرکگاردی رخنه کرده، یقین به دورترین نقطه پرتاب شده و پرسش بر باورِ آنتونیوس، سایه افکنده.. اما فرشتۀ مرگ، همان راهبۀ سیاهپوش، هیچ پاسخی برای پرسشهای آنتونیوس ندارد..
لحظۀ مرگِ شوالیه، نقطۀ آغازِ رنجی عظیم است، رنجِ سکوتِ خدا...
@Kajhnegaristan