#یادداشت✍ پویا ایمانی🔶 دریدا می گوید امر اپیسوسانتریک (ipsocentric) یا اپیسوکراتیک (ipsocratic) نها

#یادداشت
✍ پویا ایمانی


🔶 دریدا می گوید امر اپیسوسانتریک (ipsocentric) یا اپیسوکراتیک (ipsocratic) نهایتا شالوده ی متافیزیکی-- الاهیاتی حاکمیت است، چه حاکمیت مونارش و چه حاکمیت "دموس" یا مردم. دست کم یک فاز مهم الاهیات سیاسی حاکمیت این است که حاکمیت --ولو دموکراتیک-- ضرورتا "فالو-- پاترنو-- فیلیو-- فراترنو-- ایپسوسنتریک" (patermo-- filio-- fraterno-- ipsocentric-- phallo : نره-- پدر-- پسر- برادر-- خود -- محورانه ) است* و همه ی این نام ها هم جز تشریح و تفصیل همان ipsocentricism نیستند، یعنی دست آخر در همان خودبنیادی یا انیت محوری مندرج اند.
می نویسد: " خودمحودی (امر ایپسوسانتریک) را می توان با خودسالاری (امر ایپسوکراتیک) جایگزین کرد، چون... ایده ی زور (kratos)، قانون، و سالاری به شکلی تحلیلی و پیشینی درخودبودگی (ipseity) مندرج است"**

ایپسوسانتریکیسم ipsocentricism از ipseity می آید ( نزدیک به Haecceitas یا " این بودگی" مورد اشاره ی دونس اسکوتس ) که عبارت است از خودبودگی، من یگانه با من منزه از غیر عاری از اشتقاق و تبار ، "خود" تام نزدیک به اصل و آغاز و سرچشمه، "مونو" یا یک نامشتقی که سرچشمه ی احکام اش را جز در ناحساب ماقبل اش (صفر،هیچ)، یعنی در آن راز اعظمی که لامکان (اتوپوس) قانون/خدا است، جای دیگری نمی توان سراغ کرد (پیشنهاد می کنم، محض تقریب ذهن و البته تفریح تن، انیمیشن 9 ["ناین"] را ببینید!). ژست ازلی حاکم این است: "من سرچشمه ام" یا "من به سرچشمه [به هیچ آغازین] نزدیکترم" یا "من از جایی نیامده ام، ex nihilo ام، از عدم ظهور کرده ام". این منش ex nihilo، این مسبوق به نیستی بودن حاکم، هم داستان و روایت (ادبیات) را اقتضا می کند و هم قدغن (عهد عتیق، عهد جدید و قرآن مملو از داستان های امر مقدس اند، قصصی که خلاء ذاتی توپوس قانون را پر می کنند یا قرار است پر کنند، داستانهایی که البته نباید با خود امر مقدس خلط و مشتبه شوند چون صرفا "مثل" اند و در حواشی تالارهای راز/ قدرت/ قانون پرسه می زنند و شان نزول شان آموزاندن دل های مومنان است، اما با این حال خود حیثیتی مقدس یافته اند، چنان که نباید در نص شان دست برد یا چیزی برشان افزود: "اگر کسی بر آنها بیفزاید، خدا بلایای مکتوب در این کتاب را بر وی خواهد افزود" [عهد جدید، باب 22، آیه ی 18]، در ضمن، به همین خاطر هم هست که نوشتن بیوگرافی حاکمان، از جمله نمونه ی "ناقص" وطنی اش، اینقدر دردسر دارد و وقتی هم نوشته شد یا زود جمع آوری می شود یا هزار اصلاحیه و ویرایش و ممیزی می خورد، بیوگرافی موید زمانمندی زمینی امر مقدس است و تبار و سرچشمه را به سیاقی پورنوگرافیک جلوی چشم اغیار می آورد، و این کارکرد ادبیات است: چیزی در مایه ی ناموس حاکم را در ملاء عام جلوی چشم اش آوردن!)
-------------------------------------
*jacgues derrida,rogues: two essays on reason, trans,pascale- anne brault and michael naas,stanford university press,2005, p.17.
**ibid


@Kajhnegaristan