‍. ✍ حسام محمدی …. «خندیدن» برای او همچون سلاحی بود که می‌توانست به واسطۀ آن به هرکسی شلیک کند

‍ #یادداشت
✍ حسام محمدی



"خندیدن" برای او همچون سلاحی بود که می‌توانست به واسطۀ آن به هرکسی شلیک کند.. زرق و برقی که او بر چهره‌اش می‌نشاند تا جذبۀ مقدسی را بیافریند و بیننده را تا مرزِ بندگی به پیش براند.. زمان برایِ من همه چیز را نابود می‌کرد الا آن خاطرۀ متعالی که از خنده‌های منحصر به فردش در ذهنم داشتم.. او "شکل دگر خندیدن" را به خوبی آموخته بود و غالباً گورِ اندوه را در چهرۀ معصومانه‌اش می‌کَند و آزادانه به شالودۀ هستی می‌خندید..

"خندیدن"، گواهی بر یک شعفِ درونیست، کنشی عصیانگرانه که به گفتۀ برگسون از یک آشوب و اغتشاش برمی‌خیزد.. کرداری پالایش‌ناپذیر که بواسطۀ وقوعِ یک انقلاب در چهرۀ انسان‌ها نمایان می‌شود.. خنده‌ها کتمان‌ناپذیرند و هیچ پوششی را برنمی‌تابند، آنها به تجلیِ انبساطی در لب‌ها و گونه‌ها هویدا می‌شوند و برهم‌زنندۀ هر نظم و انضباطی‌اند، آنها همواره شیطانی‌ا‌ند و بر هر اصل و قاعده‌ای سجده‌ناپذیرند.

خنده به گفتۀ باختین نه شکل خارجی، بلکه شکل درونی حقیقت است که از هر اختلاطی مبراست.. این فعلِ مقدس جنایتی علیه تمام آن روایت‌هایِ جبارانه‌ایست که بر آن چیزی دلالت دارند که هرگز نباید به آنها خندید.. مگر نه اینکه در روایتِ نیچه، ترس از خندیدن همانا ترس از اندیشیدن است، پس می‌بایست بر هر حکمی بی‌باکانه و از ته دل خندید..

خنده‌ها رفتارهایی مملو از تناقض‌اند، گاه تلخند و ناشی از خشم و ناامیدی و در عین حال انگیزه‌ای ویران‌کننده برای دگرگون‌سای و شکافتنِ بنیادهای ناپسندِ هستی و دست‌یافتن به آرمان‌های نیک بشری.. تنها با خنده می‌توان بر هستی فائق آمد و علیه تمامِ آن ناپلیدی‌ها شورید.. این عینِ شرارتِ ماست که قادریم بر هر چیزی حتی در تراژیک‌ترین حالتِ ممکن با تمام وجود بخندیم و بخندیم..



@Kajhnegaristan