این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
🔶 پدران فلسفه در دولتشهرهای یونان باستان بر آن بودند که اگر فرد از جامعه، زادگاه یا شهر خویش ببرد و به هر نحوی جدا افتد، انسانبو
🔶 پدران فلسفه در دولتشهرهای یونان باستان بر آن بودند كه اگر فرد از جامعه، زادگاه یا شهر خویش ببرد و به هر نحوی جدا افتد، انسانبودناش را از كف میدهد. بدین سان فلسفه سیاسی از همان آغاز، انسانیت و شهروندی را همپیوند و همبسته میانگاشته....
در نظام دولتـملت، حقوق بشر كه از قرار معلوم حقوقی مقدس و مسلم انگاشته میشوند به محضی كه دیگر نتوان از آن حقوق بهمثابه حقوق شهروندان یك دولت سخن گفت كارایی خود را به كلی از دست میدهند.
در دل نظام سیاسی دولتـملت هیچ فضای مستقلی برای خود انسان از آن حیث كه انسان است و فارغ نظر از هر صفت و خصوصیتی [چون شهروند] در كار نیست.
...در پس این پیوند اما داستانی ساختگی نهفته است، اینكه «تولد» بیفاصله بدل به «ملت» میشود، چندان كه هیچ تمایزی بین این دو مفهوم نمیتوان نهاد. و این یعنی برای برخوردار شدن از حقوق، «بشر» بودن تنها پیششرط لازم برای «شهروند» بودن است، پیششرطی كه بلافاصله محو میگردد و رنگ میبازد؛ یعنی فرد برای آنكه از حقوق بهرهمند گردد باید حتماً شهروند باشد، بشر بودن لازم است اما كافی نیست
....اگر میبینید در نظام دولتـملتها پناهنده را تا بدین پایه برهمزنندهی سامان دستگاه «حاكم» میانگارند، خاصه از آن روی است كه پناهنده یكپارچگی فرضی هویت را در این دولتها زیر سؤال میبرد. پناهنده با شكافانداختن بین انسان و شهروند و بین تولد و ملیت، افسانهی بنیادگذار حاكمیت آن دولتها را دچار بحران میكند. بیگمان این قاعده همواره تكوتوك استثناهایی داشته است؛ اما آنچه عصر ما را از دیگر اعصار جدا مینماید، عصری كه در آن شالودههای زیرین دولتـملت به خطر افتادهاند، این است كه چندپارگی روزافزون بشریت را دیگر نمیتوان در چارچوب آن باز نمود. از همین روی، یعنی از آنجا كه پناهنده پایههای تثلیث كهن و دیرپای دولتــملتــسرزمین را سست میگرداند، چهرهی پناهنده كه برحسب ظاهر حاشیهای مینماید، شایستهی آن است كه چهرهی مركزی و قهرمان تاریخ سیاسی ما قلمداد شود.
...وقتی حقوق بشر دیگر همان حقوق شهروند نباشد، آنگاه انسان بهراستی «مقدس» میشود، مقدس به مفهومی كه این اصطلاح در قوانین حقوقی روم باستان داشت: آنكه تقدیرش مرگ است
به پناهنده باید با در نظر گرفتن آنچه در حقیقت هست نظر افكند، «پناهنده بودن» یكسره مفهومی مرزی است كه اصول و مبادی دولتـملت را از بیخ و بن به پرسش میگیرد و در همان حال یاریمان میكند گسترهی مقولاتی را كه دیگر نمیتوان نوسازی آنها را پشت گوش انداخت هر چه روشنتر سازیم.
....
توماس هامار [نظریهپرداز سوئدی در زمینه مسائل مهاجرت و پناهجویی] برای توصیف اینان كه در كشوری سكنی میگزینند بیآنكه شهروند دولت آن كشور شوند، اصطلاحی تازه وضع كرده است: «باشندگان» [باشیدن در اصل به معنای سكنی گزیدن است، در برابر «denizen» كه از ریشه انگلیسیـنورماندی «denize» به معنای «در درون» گرفته شده و به كسی اطلاق میشود كه «در» داخل كشوری كه زادگاهش نیست اقامت گزیده، یعنی حق اقامت دارد و از پارهای حقوق بومیان و شهروندان برخوردار است.م] استعمال این واژه این امتیاز را دارد كه نشان میدهد مفهوم «شهروند» دیگر به كار توصیف واقعیت اجتماعیـسیاسی دولتهای مدرن نمیآید
"ما پناهندگان"
✍جورجو آگامبن فیلسوف و متفکر معاصر ایتالیایی
@Kajhnegaristan