دریدا:

دریدا:

🔶... تجربه ی خودم از نوشتن مرا به این نتیجه رسانده که آدم همیشه هم به قصد فهمیده شدن نمی نویسد- اشتیاقی تناقض آمیز به فهمیده نشدن هم وجود دارد. ساده نیست، ولی همیشه یکجور "امیدوارم همه همه چیز این متن را نفهمند" هم در کار است، چون اگر این وضوح و قابل فهم بودن تضمین شده بود، متن را نابود می کرد، نشان می داد که متن آینده [avenir] ای ندارد، از حال سرریز نمی کند و فراتر نمی رود، و فورا مصرف می شود. بنابراین نوعی منطقه ی ناآشنای یا نافهمی هست که،در عین حال، حکم یکجور اندوخته و امکان مازاد را دارد- امکانی برای اینکه مازاد آینده ای داشته باشد، و در نتیجه، امکانی برای ایجاد بسترهای تازه. اگر همه بتوانند هرآنچه می خواهیم بگویم را فورا بفهمند-- تمام جهان، یکباره و در آن واحد- آن وقت دیگر من بستری به وجود نیاورده ام،خیلی مکانیکی انتظاری را برآورده کرده ام و بعد هم پایان ماجرا-گیریم مردم هم تحسین کنند و کار را با لذت بخوانند؛ بعدش که بهر حال کتاب را می بندند و همه چیز تمام می شود.

بنابراین اشتیاقی هست،ولو به ظاهر قدری شرورانه، به نوشتن چیزهایی که همه کس قادر به تصاحب و فهم فوری اش نباشند.خود من اغلب به نوشتن چیزهایی متهم شده ام که بی خود و بی جهت دشوارند و می شد ساده تر نوشته شوند، حتا متهم شده ام که این کار را عمدا می کنم.به نظرم، این اتهام در آن واحد منصفانه و نامنصفانه است. نامنصفانه است چون من واقعا سعی می کنم کلام ام روشن و صریح باشد؛ اینطور نیست که با ایجاد موانع زیاد در مسیر فهم مطلب سر خودم را گرم کنم یا از این کار لذت ببرم،... اگر چیزی که به خواندن خواننده سپرده شده تماما قابل فهم باشد، معنی اش این است که آن چیز می تواند تماما از معنا اشباع شود، و این یعنی آن چیز به دیگری سپرده نشده که آن را بخواند. سپردن متن به دیگری برای خوانده شدن همچنین به معنی سپردن متن برای دوست داشته شدن است یا جا باز گذاشتن برای مداخله ی دیگری، مداخله ای که طی آن او خواهد توانست تاویل خودش را بنویسد: دیگری باید بتواند متن مرا امضا کند. و اینجاست که میل به فهمیده نشدن خیلی ساده به معنی مهمان نوازی از خوانش دیگری ست، و نه طرد و پس زدن دیگری.


رغبت به راز، صص.30-31


@Kajhnegaristan