این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
نوشته شهریار وقفی پور درباره درسگفتار روان پریشی: خدایی که میفریبد …اگر چه مشهور است که پروژهی «بازگشت به فروید» لاکان، مبتنی اس
نوشته شهریار وقفی پور درباره درسگفتار روان پریشی: خدایی که می فریبد
اگر چه مشهور است که پروژهی «بازگشت به فروید»ِ لاکان، مبتنی است بر تفصیلِ نظریِ کشفیات و ابداعاتِ فروید بر اساسِ زبانشناسیِ سوسوری و انسانشناسیِ ساختارگرای لوی-استروس؛ لیکن در واقع، لاکان در سمینارِ اول و دوم، با یاری جستن از نوشتههای نظریِ لوی-استروس و انسانشناسیِ فرانسوی و با وام گرفتنِ مفهومِ «نظامِ نمادین» از آن است که ناخودآگاهِ فرویدی را توضیح میدهد و از سمینارِ سوم است که زبانشناسیِ مدرن را به شکلی پیچیده و نظاممند برای تبیینِ روانکاوی به کار میگیرد. سمینارِ سوم به دلیلِ توضیحِ مفصل و قانعکنندهاش از مکانیسمهای روانی، خصوصاً در روانپریشی، جایگاهی ویژه در میانِ سمینارهای لاکان دارد. به همین منوال، سمینارِ سوم نشانگرِ کوششِ منسجم و توانِ شگرفِ نظریهپردازیِ لاکان است، به گونهای که میتواند «فروید» را حتا از سوءتفاهمات و اشتباهاتِ خودِ فروید نجات دهد: فروید اصولاً معتقد بود از روانکاوی کاری برای روانپریشها ساخته نیست. خودِ فروید چندان تماسِ کلینیکییی با روانپریشها نداشت (جدا از موردِ گرگ-مرد که برای بیست سال بیمارِ فروید بود و فروید هم در درمانش ناکام ماند) و تنها رسالهای را هم که در این مورد نوشته، نه بر مبنای مطالعهای موردی از تجربیاتِ کلینیکیاش، بلکه در بابِ کتابِ خاطراتِ قاضی شِرِبر، روزنگاریهای یک بیماریِ عصبی، نوشته است، آن هم حدود 9 سال پس از انتشارِ این کتاب و ارجاعاتِ مکرری که در نوشتههای روانپزشکی به آن شده بود. در واقع، اهمیتِ زمانِ انتشارِ رسالهی فروید برای تاریخِ روانکاوی بسیار مهم است و نشانهی بروزِ نخستین شقاق در حوزهی روانکاوی: جدا شدنِ آلفرد ادلر از حلقهی روانکاویِ فروید. مسلماً برای لاکان، این نکته نیز در انتخابِ موضوعِ روانپریشی برای سومین سمینارش حائزِ اهمیت بوده است (سمینارهای لاکان با جداییاش از جامعهی روانکاویِ فرانسه آغاز میشود). البته نباید علاقه و تجربیاتِ شخصیِ لاکان را نیز در این انتخاب بیتأثیر دانست: رسالهی دکترای لاکان در روانپزشکی، به روانپریشی میپردازد و موضوعِ مطالعاتیِ آن نیز زنی روانپریش است که لاکان در دورهی انترنیاش، در بیمارستان سن-آن با او سر و کار داشت و در رسالهی دکترایش، با نامِ اِمی از او یاد میشود. سوای تجربهی حرفهایاش، لاکان با جمعِ سوررآلیستهای فرانسه یا گروهی جامعهشناختیِ غریبِ باتای، آسفالوس، روابطِ نزدیکی داشت و ایدههایی در بابِ اهمیتِ تجربهی پارانویا در نسبت با آثار سالوادور دالی داشت. کتابِ قاضی شربر، جدا از حلقههای روانکاوی و روانپزشکی نیز توجهاتِ زیادی را، علیالخصوص، در یکی دو دههی اخیر برانگیخته است: الیاس کانتی آن را به منزلهی پیشآهنگ زندگینامهی پارانوئیدیِ دیگری قرائت میکند که بیست سال بعد از آن منتشر شد، یعنی نبردِ من آدولف هیتلر. اریک سانتر نیز در کتابِ آلمانِ خصوصیِ من نیز بحرانِ روحیِ شربر را به عنوانِ نوعی بحرانِ مشروعیت و بحرانِ نمادین در آلمانِ آن زمان میخواند، بحرانی که نازیسم هراسناکترین و بارزترین علامت یا سنتومِ آن است. کالین مککیب، مترجمِ انگلیسیِ رسالهی فروید، در پایانِ مقدمهاش بر این کتاب چنین مینویسد: «همزمانییی غریب است که تحلیلِ فروید از شربر همان سالی منتشر شد که این قاضی فوت کرد… شربر چهار سالِ آخرِ عمرش را [برای سومین بار] در آسایشگاهِ روانی گذراند، همچنان درگیر با افکار و تصوراتی از تجزیه و تباهی و فسادِ بدنش. سه سال بعد، اروپا قرار بود در میدانهای نبردِ جنگِ جهانیِ اول، همین تجربهی تباهی و فساد را از سر بگذراند…. روزنگاریهای قاضی شربر و رسالهی فروید صرفاً مایههایی برای کنجکاویِ تاریخی نیستند؛ آنها همچنان از پایدارترین مسائل روزگارمان سخن میگویند».
@Kajhnegaristan