🔶این میل وسواسی به نامیرایی، به نامیرایی قطعی، بر محور یک دیوانگی عجیب می‌گردد- دیوانگی آن چیزی که به غایتش دست یافته است

🔶این میل وسواسی به نامیرایی، به نامیرایی قطعی، بر محور یک دیوانگی عجیب می‌گردد- دیوانگی آن چیزی که به غایتش دست یافته است. دیوانگی هم هویتی [Identitary]، دیوانگی اشباع، تکمیل، امتلاء. و نیز دیوانگی کمال. توهم مرگبار کمال: بنابراین، آن چیزهایی که این توهم را می فرسایند، [یعنی] مرگ و پیری با تکنولوژی ریشه‌کن شده اند. لوح فشرده، که مستهلک نمی‌شود، حتی اگر مورد استفاده قرار گیرد. و این هولناک است. گویی هرگز از آن استفاده نکرده ای.گویی وجود نداری. شما باید مرده باشید، اگر اشیا در تماس با شما دیگر کهنه نمی‌شوند.
برای روشن کردن این دیوانگی، هیچ راهی بهتر از این نیست که به طعنه داستان مردی را بگوییم که با چتری زیر بغل، زیر باران قدم میزد. وقتی از او می‌پرسیم که چرا چترش را باز نمیکند، پاسخ می‌دهد "دوست ندارم احساس کنم که تا ته همه ی امکاناتم رفته‌ام". این گویای همه چیز است. تا ته امکانات رفتن اشتباه مطلق است و رسیدن به نامیرایی، اما نامیرایی تمامیت بخشیدن و افزودن و تکرار کردن خود. به گونه ای متناقض، تا ته امکانات رفتن مغایرت دارد با دانستن اینکه چگونه پایان بیابی. رسیدن به سرحدات خاص خود یعنی دیگر پایان را در اختیار نداشته باشی. این یعنی حذف مرگ به منزله افق زندگی بخش. و یعنی از دست دادن سایه، و در نتیجه، عدم امکان پریدن از روی سایه- چگونه می توانی از روی سایه ات بپری، وقتی دیگر سایه ای نداری؟ به دیگر سخن، اگر می خواهی زندگی کنی، نباید تا ته امکاناتت بروی.
با این حال، این آرمانی است که امروزه همه جا برای ما مطرح می‌شود، آن هم از طریق تکنیک‌های به حداکثر رساندن خود، شانتاژ برای کمال، و تحقق بی قید وشرط انسان همچون برنامه. برنامه ریزی تمام متغیرهای ژنتیکی، زیست‌شناختی، حرفه ای و وجودی [اگزیستانسیل] فرد. تا ته نرم افزار رفتن، تا ته نوار کاست رفتن! بدین ترتیب صرفاً با فراموش کردن فرمول متوقف شدن، به نامیرایی بالفعل می رسی؛ نامیرایی افقی، با شتاب و با سکون، با به ته رساندن امکانات،و آنجا که برش عمودی مرگ روی نمی‌دهد. [نامیرایی ای] به مراتب واهی تر از شکلهای استعلایی نامیرایی، زیرا همه ی نشانه‌های کارایی مادی را ارائه می‌کند.

----------------------------------------

ژان بودریار،چگونه می توانی از روی سایه ات بپری وقتی دیگر سایه ای نداری؟، فصلنامه ی ارغنون، مرگ.


@Kajhnegaristan