🔵رانسیر و سیاست رهایی بخش. ✍ قربان عباسی …📙رانسیر از متفکران بزرگ چپ رهایی خواه است

🔵رانسیر و سیاست رهایی بخش
✍ قربان عباسی


📙رانسیر از متفکران بزرگ چپ رهایی خواه است. دو کلمه چپ و رهایی خواه دارای شانیت خاصی هستند.چپ مدرن الزاماً نه همان چپ ارتودوکس و استالینیستی-لنینیستی است که خواه و ناخواه تحت لوای آزادی و رهایی طبقه پرولتر کل جامعه را به بند کشیدند و با اتکا به شعارهای خوش آب و رنگ و با وعده بهشت مردم را به دوزخی پرخون و آتش سوق دادند.اتوپیای استالین،مائو،کیم جونگ میلیون ها کشته برجای نهاد و میلیون ها تن را خانه خراب کرد.چپ مدرن،چپ رهایی بخش دست کم اززمان متفکران مکتب فرانکفورت و حتی بیش ازآن بیش ازهمه نقد را متوجه فریب هایی می کند که چپ ارتدوکس با آن جهان را به دوزخ بدل کرد.گرچه از خوش خط و خالی سرمایه داری هم غافل نمی شوند.اما مشکل کجاست؟ برای چپ مدرن مفهوم دوم بسی معنادار است.رهایی بخش.رهایی ازچه چیزی؟

فیلسوفان و جامعه شناسان و خبرگان علم سیاست نیک واقفند که آدمی را سه زنجیر سترگ برگردن است؛زنجیر طبیعت،انسان های دیگر و زنجیر سرشت و ماهیت آدمی.باید این سه رابشکند تا پای دراقلیم آزادی نهد.اولی را علم بردوش می کشد و تلاش می کند با غلبه و سلطه برنیروهای آن-ازطریق شناخت قوانین طبیعت-انسان را ازسلطه آن برهاند.فرهنگ دربرابر طبیعت نمایش پیکار آدمی است با نیروهای قهاری که درطبیعت عیش را براو حرام می کنند.اما فقط طبیعت نیست.دیگری انسان نیز بنا به سرشت پرغیض و شررش دستکم به اذعان هابز و بسیاری از پیروانش اگرآزادگذاشته شود زندگی را بردیگری جهنم می کند.علم سیاست شناخت همین رابطه انسانهاست با دیگری بزرگ،با قدرت،با حاکمان،بااربابان و درنهایت امر با مفهوم سلطه.موضوع سیاست قدرت است و قدرت همانا واداشتن کاریست کسی را به کاری علی رغم میل و اراده اش.سلطه عریان ترین شکل قدرت است یعنی ستاندن اراده دیگری و تعطیل کردن زندگی اش.به بردگی کشاندن دیگری است تا همیشه زیر دست،مادون،سر به زیر بماند.دیالکتیک خدایگان-برده هگل است.سیاست شناخت این رابطه است و گشودن گره ازآن.لااقل بخشی از رسالت علم سیاست همین است.رهایی بخشیدن انسان از سلطه آدم های دیگر از استیلا و چیرگی دیگری بزرگ.چپ مدرنی که رانسیر مدافعش هست همین است نقد وضع موجود سلطه و دوم گشودن راه برای برون شد آدمی ازاین مخمصه و هچل حرمت شکنانه.

اما چگونه باید ازاین دام رست و رهاشد؟ رانسیر می گوید با کسب آگاهی راستین و غیر ایدئولوژیک که برای گریز ازنظم سلطه آمیز حاکم نیازی اجتناب ناپذیر است.دوم مشارکتی عمومی و هماهنگ شده برای پایان دادن به رژیم نابرابری.اصلاً سیاست یعنی مشارکت دریک کنش جمعی مداخله گرانه و رهایی بخشانه.سیاست یعنی ایستادن درحاشیه سیاست حاکم وکوشش برای به همریختن سهمیه بندی نظم موجود.دموکراسی هم یعنی دقیقاً همین،توانایی طردشدگان و کنش جمعی آنها برای برابری و رهایی ازسلطه.اگرجامعه امکان کافی برای بازگرداندن به حاشیه راندگان نکند درواقع دموکراتیک نیست.دموکراسی یعنی امکان فراخوانی مجدد صداهای خاموش شده..دموکراسی را نمی توان به مضحکه انتخابا فروکاست.دموس کراسی درمعنای رانسیری اش یعنی توانمندی مداخله جویانه هرکس بی نام و نشان.ازدید رانسیر همه چیز به مبارزه با سلطه گره می خورد.با تلاش برای ایجادرابطه برابر و افقی و نه آقابالاسرانه و پلکانی .

اما حاکمان تبه کار درهیچ جای جهان دست روی دست نمی گذارند که توده ها برای برابری خیابان ها راتسخیر کنند.آنها به دوشیوه این مبارزه را به هم می زنند؛اول:ازطریق زور و ارعاب و تهدید و شکنجه و شمشیر و دوم:ازطریق دستکاری ذهن و فریب و خدعه و نیرنگ.دستکاری زبان و واژگان و بی حیثیت کردن آنها.گل آلودکردن فضا که خواست اصلی و راستین مبارزه فراموش شان شود.هرچه می خواهید بخواهید اما برابری نه.همه که برابر نتوانند بود.توده ها که مغز ندارند،عوام کالانعام،و اکثرهم لایعقلون و القای شبانه روزی این که کارکشوررا به خسروان بسپارید که صلاح کشوررا خسروان داننند و بس. و گام بعدی دگرگونه کردن آرزوها و امیال آدمی است.اینکه آرزوی آزادی و برابری و شکستن رابطه سلطه فراموش شود.اینجاست که رانسیر نگران می شود و می نویسد:

«یکی ازآفات دموکراسی همین حضور انسان های غیر مسئول و مصرف کننده خرده پا و فریب خور است درامرگزینش های بزرگ ملی که انتخاب رئیس جمهور و نماینده را با انتخاب مارک عطرشان اشتباه می گیرند»

چاره چیست؟ چاره یادآوری مجدد ارزش برابری و ضد سلطه است درتمام شئون خودکه هیچ کس بنابه مذهب،جنسیت،رنگ پوست،نژاد و طبقه اش بردیگری اعمال سلطه نکند.پذیرفتن حقوق دیگری و به رسمیت شناختن آن که تمام معجزه مدرنیته بود.حقوق بشر مغز گردوی مدرنیته است.مغز را برگیریم.📙

#سیاست_رانسیر_رهایی_بخشی


@Kajhnegaristan