🔶🎤-آرنو مونستر:

🔶🎤-آرنو مونستر :
مارکسیست های فرویدی و فرویدی های چپگرا برای زمانی دراز مبارزه کرده‌اند تا روانکاوی از طرف جنبش کارگری به رسمیت شناخته شود، در نبرد سیاسی ادغام گردد، و بین ماتریالیسم دیالکتیکی و روانکاوی سنتزی به وجود بیاید. پس از شکست این تلاش‌ها نباید از این بترسید که دست کم بخشی از نقد تان را خود راست ها علیه روانکاوی استفاده کنند؟ منظورم همان جریان راستی ست که مدتها با فرویدیسم بر سر ماتریالیسم آن و نیز بابت نقش اش در نابودی ریاکاری جامعه در موضوعات مربوط به سکسوالیته جنگیده بود؟
🎤 -فیلیکس گاتاری :
پرسش شما دو بخش دارد. اول، وقتی جنبش کمونیستی در نهایت می پذیرد که به مسائل ضمیر ناآگاه و سکسوالیته توجه کند، وقتی توافقی چنین عظیم به دست آمده، آیا قصد ما این است که کل قضیه را به هم بزنیم؟ دوم، بازگشت و ترمیم راست. در مورد اول، دقیقا بر این باورم که همه نتیجه گیری ها را باید از این واقعیت بیرون کشید: جنبش کمونیستی، جنبش سوسیالیستی، جنبش‌های چپگرا، و مانند اینها هرگز از ته قلب نپذیرفته‌اند که اقتصاد میل ورز را در نسبتش با فعالیت انقلابی ها در نظر بگیرند. کافی است به همان گفتگوی معروف میان لنین و کلارا زتکین اشاره کنیم.
امروز میان میزان مشخصی مدارا بین جنبش کارگری و روانکاوی وجود دارد. به دو روش می‌توان به آن نگاه کرد: از یک طرف، مقاومت‌هایی از سوی جنبش انقلابی و جنبش کارگری وجود دارد و از طرف دیگر اقتضائات جنبش روانکاوانه را داریم. کاملا مشخص است که جنبش کارگری و جنبش انقلابی در سرکوب میل مشارکت دارند؛ پس چندان مایل نیستند با پرسش هایی مواجه شوند که تعادل بروکراتیک درونی شان را برهم میزند. به این معنا، پرسش شما توجیه خاص خودش را دارد. با این حال، باید سریعاً اضافه کرد که جنبش روانکاوانه هم به نوبه خود سهم زیادی در بروز این مقاومتها دارد؛ در واقع، مدام آنها را برانگیخته است. جنبش روانکاوانه خودش را بر پایه ی تفکیک کامل بین دو چیز بنیان نهاده: جدایی آنچه در نبردهای سیاسی و اجتماعی رخ می‌دهد با آنچه در زندگی خصوصی زوج ها و بچه و غیره اتفاق می‌افتد. روانکاوی به موضوعات اجتماعی بی توجه است و سیاستمداران به این نتیجه رسیده اند که اقتصاد میل ورز ربطی به آنها ندارد. دست آخر به نظر می‌رسد هر دو گروه با همدستی یکدیگر عمل می کنند. چنین توافقی میان مارکسیسم و فرویدیسم از ورود احترام ‌آمیزشان به دانشگاه جدایی ناپذیر می شود. قدم اول اخته کردن مارکسیسم بود. پس ضرورت داشت که از یک طرف فرویدیسم یکبار برای همیشه از خاستگاه هایش به سمت یک ایدئولوژی ادیپی و دال محور رهسپار شود و مارکسیسم هم از طرف دیگر خودش را به مشغولیتی در فعالیت متنی تقلیل دهد تا جوش خوردن آن دو میسر شود. در مورد متن هم باید گفت که دیگر هیچ چیز از آن باقی نمانده جز تفاله ای ناتوان که از هر گشودگی انقلابی دور افتاده است.
اکنون نگهبانان جنبش کارگری موافقت کرده‌اند که با خانواده و با میل سرکار داشته باشند، البته تا جایی که موضوع مربوطه به ابژه های نهادینه ی سترون محدود باشد: یعنی همان "کیفیت زندگی" و دیگر چیز های بی معنی. اما به محض آنکه دیگر ابژه ‌ها، آن حاملان دینامیت(همچون همجنسگرایی، بزهکاری، سقط جنین،و غیره) پدیدار شوند، به پلیس زنگ می‌زنند! آنها می‌خواهند معضلات مربوط به زوج ها،زنان، مسکن و مستاجرآن را لحاظ کنند ولی واقعا تمایلی ندارند که مسائل لیبیدوی انقلابی را جدی بگیرند، از طرف دیگر، روانکاوان برای بررسی صورت بندی های اجتماعی مشکلی ندارند، اما تنها به این شرط که هیچکس شان خانواده، مدرسه، و الخ را به پرسش نکشد.


روانکاوی و شیزوکاوی/ مصاحبه با #فیلیکس_گاتاری


@Kajhnegaristan