❗️ «نیشتری به جامعه شناسی وطنی» ❗️. ✍ رضا مجد. بخش دوم …

❗️"نیشتری به جامعه شناسی وطنی"❗️
✍ رضا مجد
بخش دوم
#بازنشر


📙در بخش نخست همانطور که اشاره کردم کتاب استبداد شرقی کارل ویتفوگل به نوعی کتاب مقدس جامعه شناسان تاریخ وطنی بوده است و از نماینده گان جدی این تفکر می توان از جناب کاتوزیان و دکتر پیران و زیباکلام و جلایی پور و در حوزه تاریخ نگاری اندیشه هم از جناب طباطبایی نام برد، جان کلام تمام این افراد در مواجهه با تاریخ این است که ما با یک توده ی بی شکل و بی قواره ای بنام توده طرفیم که کاملا از جایگاه منفعلی برخورداره و یک حکومت و قدرت و نظام سلطه ای که در صدر و بالای این توده قرار گرفته که در جایگاه فاعلی توانا مسلط به تمام امور و جزئیات و کلیات این توده ی بی شکل و بی قواره است و به نوعی این حکومت و قدرت و استبداد است که به این توده ی بی شکل، شکل و فرم و قالب می بخشد، آنهم به شکل سرکوب. طوری این نوع نگاه در صد سال و اندی حاکم بوده که حتی فرهنگ و هنر و ادبیات هم از این نگاه تاثیر پذیرفته از سینما گرفته تا شعر ما با یک دوگانه ای سروکار داریم، یک طرف یک جامعه ی سرکوب شده ی تحت ظلم و طرف دیگر یک حکومت قهار ظالم استبدادی. در این نوع نگاه هیج دیالوگ و هیج دیالکتیکی بین حاکم و محکوم بین حکومت و توده برقرار نیست، تنها با یک مونولوگ و تک گویی یک طرفه و درونی حکومت طرفیم، و زمانی هم که پرسیده می شود چرا یک چنین نسبت ثابت و نامتغییری دوهزار پانصد سال حاکم بوده جواب جامعه شناس و جامعه شناسی وطنی این است که؛ "نگذاشته اند و نمی گذارند"، این ملت در طول تاریخ خواسته یک کارهایی بکند ولی نگذاشته اند و نمی گذارند. دوستان توجه کنند که بحث من این نیست که حکومت ها خوب بوده اند بلکه ازمنظر متدلوژی است. فکر کردن و اندیشیدن به تاریخ در قالب این دوگانگی امکان تامل بر تاریخ واقعی و اجتماع و مردم را مسدود کرده است و یکی از دلایل امتناع های تفکر در حوزه ی جامعه شناسی و فلسفه همین دوگانه ی کاذب است.
در ایده پردازی نهایی نظریه ی استبداد، همیشه یک حکومت قلدر و قهار و سلطه جویی وجود دارد که در تمام شئونات زندگی شهروندانش دخالت می کند،حتی جزئی ترین و خصوصی ترین اعمال و کردار و رفتار آنها از دست اندازی این نظام سلطه در امان نیست. البته من منکر وجود این نظام سلطه نیستم ولی آیا این تنها عامل و فاکتور اصلی است یا آیا این تمام ماجراست؟ و سوالی که باید پرسید این است که برای سلطه در تمام شئونات مردم یک سرزمین به چه چیز نیاز است؟ طبیعی است که اول به یک ارتش مقتدر نیاز است و بعد یک پلیس مقتدر، چنان که الان تجربه اش می کنیم، حالا اگر به تاریخ رجوع کنیم ارتش ما در دوران رضا شاه تشکیل شد، و به یک معنا ما قبل از آن چیزی بنام ارتش نداشتیم، پلیس ما هم حول و حوش هزار دویست و سی یا چهل شمسی آنهم از مجموع تعدادی لوطی و مشدی و قداره کش که نصف بیشتر آنها هم اسلحه ی خالی می بست تشکیل شده، و باز ما پیش از آن چیزی بنام نظمیه و پلیس نداشته ایم،حال باید پرسید که حکومتی که دایره ی نفوذش از پایتخت و بعضی شهرهای مهمی مثل اصفهان یا تبریز بیشتر نبود چگونه قادر بوده است دوهزار و پانصد سال در تمام شئونات مردم این سرزمین سلطه داشته باشد؟📙



@Kajhnegaristan