از ابتذال واقعیت تا ابتذال اندیشه:. ✍ دکتر رضا احمدی

از ابتذال واقعیت تا ابتذال اندیشه:
✍ دکتر رضا احمدی


🔶در نظمِ کنونی فرهنگ وسیاست ایران عنصر مازادی وجود دارد که از نقد می‌گریزد و تن به انتقاد نمی‌دهد. توصیف چنین پدیده‌ای از چشم‌انداز مفاهیمی چون توتالیتاریسم، اقتدارگرایی، فاشیسم، استبداد دینی، سرمایه‌داری رانتی، فساد فرقه‌ای، حاکمیت نوکیسه‌گان دهقانی و غیر .... کاملا عقیم است، هرچند همه‌ی این مضامین در عین حال صادق هستند، اما چنین پدیده و نظمی ماهیتی مضاعفی دارد که بواسطه هیچ‌کدام از این واژگان سیاسی قابل بازنمایی نیست. گویا با پدیده‌ای مواجه هستیم که خودش را در یک شکل توضیح ناپذیر نمایان و آشکار می‌کند. خصلت توصیف ناپذیری آن از والایی، پیچیدگی و چند وجهی بودنش ناشی نمی‌شود، بلکه ریشه در ابتذال، سطحی بودگی و پیش پاافتادگی آن دارد. چون با امر پیش پاافتاده و منحطی سروکار داریم، قادر نیستم از منظر مفاهیم فرهنگی که زایش سالها ایده‌پردازی و تفکر هستند، به تبیین انتقادی آن بپردازیم. در اینجا با واقعیتی سروکار داریم که عکسِ تعبیر فرویدی نظیر تصعید و والایش در مورد آن صادق است. از نظر فروید انسان وقتی امیال خودش را سرکوب می‌کند و از طریق ارضاء طبیعی‌اش پاسخ نمی‌دهد، این امیال و لیبیدوی مختص به آنها در مسیر دیگری از قبیل هنر، علم و اخلاق کارکرد و تحقق خودشان را جستجو می‌کنند. در نظم سیاسی و فرهنگی‌مان هر آنچه سرکوب می‌شود به شکل مبتذل‌تر و سطحی‌تر ظهور می‌کند. هیچ چیز مسیر والاتری طی نمی‌کند و شأن والاتری نمی‌یابد. اگر غرایز انسانی به شکل طبیعی و اولیه‌اش در جامعه‌ی ایرانی تحقق می‌یافت شاهد نظم بسیاری انسانی‌تر از این می‌بودیم که در حال حاضر وجود دارد. بنابراین در چنین فضایی با تصعید و ترفیع مواجه نیستیم بلکه تنزیل است و فرومایگی ریشه‌ای. زمانی که دیکتاتوری را برای توصیف این نظم سیاسی بکار می‌گیریم حقیقتا نمی توان ماهیت آن را استبدادی دانست، زیرا آنچه ما داریم تنها معایب دیکتاتوری است بدون هیچ مزیتی که احیانا ممکن است در آن یافت شود؛ اگر آن را سرمایه‌داری قلمداد کنیم، مجددا حقیقتی در خصوص آن ناگفته می‌ماند، چون در وضع فعلی‌مان مبتذل‌ترین نسخه سرمایه‌داری در جریان است و حتی شاهد آن نسخه از سرمایه‌داری غربی که حداقل‌هایی برای همه‌ی افراد در نظر می‌گیرد، وجود ندارد. بر همین سیاق نظمِ شهری، اداری، علمی و دانشگاهی، خانوادگی، مذهبی و دینی، صنعتی و تکنولوژی، مالی و بانکی و همچنین تعامل خارجی‌اش تماما شکل تحریف شده و منحرفانه‌ای است از نمونه‌ای که در سراسر دنیا وجود دارد. بنابراین در سامان اجتماعی که پَست‌ترین نمونه‌ها را گردآورده، نمی‌توان الگوی علمی و نظری برای تبیین و توصیف‌اش ارائه داد. او در عین ابتذال و فرومایگی‌اش در برابر رویکرد نظرورزانه مقاومت می‌کند. تمام واقعیت آن در این امر ریشه دارد که هیچ است و در هیچ بودگی‌اش توان استمرار دارد. احتمالا موردی در تاریخ پیدا شده است که هر امر سطحی و نسخه‌ی جعلی‌اش از اسلام گرفته تا سرمایه‌داری، جمهوریت، دمکوراسی و غیره را درونش تجمیع کرده است. این هسته‌ی سخت از امرِ ناجور و فرومایه که از نقد و توصیف علمی گریزان است، سه چیز را در فضای خودش ناممکن می‌سازد: 1-زندگی 2- اخلاق و درستی3- تفکر و اندیشه. با هیچکدام از این سه مقوله و ویژگی‌ها نمی‌توان بخشی از نظم این جامعه بود و به آن نزدیک شد. به هر میزان که فردی از این سه بهره‌مند باشد به همان اندازه بیرون از واقعیت و الگوی زیستی کنونی است. ساختار قدرت در ریشه‌ای ترین بُعدش با این سه وجه انسانی در ستیز است و هرچه در ساختار قدرت تا رأس آن پیش می‌رویم، بیشتر شاهد چنین ستیز و ضدیتی هستیم. به همین دلیل برای مقابله و برون رفت از چنین ساختاری توضیح علمی و نظری کافی نیست، بلکه متقابلا باید با آن ستیز و آن را نفی کرد.



@Kajhnegaristan