ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۳)

ریشه های درختی تنومند و سایه گستر (3)
✍ فرزام پروا


-[در تز لکان] باز هم مطلب مهمتر این واقعیت است که علاقه لکان به روانکاوی از مفهوم فرویدی سوپرایگو ریشه می گیرد. که از پیش چیزی به ما در مورد مفهوم لکانی «خود» می گوید: آن در نهایت متصل به خود-تنبیه گری است. به عبارت دیگر آن کاری به وحدت، هارمونی، تعادل، یا ارضا ندارد. بجایش آن از پیش یک خود شقه شده است... در نهایت تا انتهای آموزه اش، و حتی هر چه [بیشتر می گذشت] روشن تر، برای ذهن لکان سوژه به طور بنیادین مازوخیستی بود. این از پیش به ما یک سرنخ می دهد که چرا لکان به مرحله آینه ای علاقمند بود، چرا که ... مرحله آینه ای بر پایه یک خود شقه شده قرار دارد: این شرح و بسطی است بر خود شقه شده، راهی برای نزدیک شدن به تقسیم خود از روشی دیگر. این برجسته ترین موضوع در لکان است، حتی برجسته تر از زبان.
-پرسپکتیو یک مفهوم بنیادین فنومنولوژی است. شما نمی توانید پرسپکتیو خودتان را باطل و بی اثر کنید، و به این ترتیب در مورد پرسپکتیو خودتان فلسفه پردازی کنید... هیچ ادراک واقعی بدون پرسپکتیو وجود ندارد... در تقابل با دیدگاه ابژکتیو علم، فنومنولوژی تلاش بر آن دارد که یک فلسفه سوبژکتیویته قاطع و باریک بینانه به وجود بیاورد. آن با اینکه علوم طبیعی وجود دارند که در آنها توضیحات علّی ابژکتیو وجود دارند موافق است، اما وقتی به انسان به عنوان یک موجود دارای پرسپکتیو و یک سوژه سخنگو می رسد، چیز دیگری هم بایستی به حساب آورده شود: معنی.
-فنومنولوژی برای لکان از اهمیت اساسی برخوردار بود چون آن بود که ضد ابژکتیویسم (آنتی ابژکتیویسم) را معرفی کرد. لکان در یک معنا خیلی از ملاحظات فنومنولوژی را به ناخودآگاه منتقل کرد. برای او ضروری بود که ناخودآگاه به عنوان یک چیز داخلی یا ظرفی که در آن در یک طرف سائقهایی یافت می شود و در طرف دیگر چند تایی هویت سازی وجود دارد در نظر گرفته نشود – چیزی که با این اعتقاد پیوستگی دارد که قدری آنالیز می تواند ظرف را پاکسازی کند. او ناخودآگاه را به عنوان یک ظرف در نظر نگرفت، بلکه به عنوان چیزی Ex-sistent - خارج از خودش – در نظر گرفت که متصل است به سوژه ای که فقدان وجود است.
-آنچه لکان را از همان ابتدا از فنومنولوژیستها در تز [روانپزشکی] اش متمایز می کرد ... این بود که با اینکه او معنی را در روانپزشکی و روانکاوی بنیادی می گرفت، همچنین بر اهمیت جستجوی قوانین معنا تاکید می کرد. او معنی را به عنوان چیز لطیفی که اینجا و آنجا در هوا معلق است در نظر نمی گرفت، [چیزی که ] روی چیزی فرود می آید، به آن معنی می دهد، و سپس ناپدید می شود. این حقیقت که معنی در سوژه پایه ریزی شده – اینکه معنی یک «چیز» نیست – بر این دلالت نمی کند که قوانین معنا وجود ندارند. از همان سال 1932 لکان داشت زبان شناسی را مطالعه می کرد تا قوانین معنا را کشف کند.

@Kajhnegaristan