سالگرد انقلاب ۵۷، سوگواری و بخاطر آوردن

سالگرد انقلاب ۵۷،سوگواری و بخاطر آوردن
✍دکتر قنبرپور


این نوشتار "بارت" در کتاب سوگواری که به سلسله یادداشتهای او در باره مرگ مادرش،ایام پس از مرگ و سالگرد مرگ او تعلق دارد،بسیار جذاب و بگونه ای سحر آمیز است: در باره خودم حرف می زنم، در باره او حرف نمی زنم....با این حال همه چیز در باره او حقیقت دارد: ملاحت،انرژی،نجابت،مهربانی.
سخن گفتن از"خود"،وقتی در باره دیگری سخن می گویی" و توصیف"دیگری"، وقتی در باره خود حرف می زنی.
آیا با سالگرد انقلابها نیز می توان مواجهه ای از نوع سوگواری داشت؟
واگر چنین مواجهه ای ممکن باشد، چهل سال است که از انقلاب ۵۷ گذشته و مردم و تحصیلکردگان و فعالان اجتماعی کشور ما که خود یا از پدید آورندگان آن بوده اند و یا در"همبودگی با انقلاب" لحظات عمر،اهداف و آرزوهای زندگی خود را رقم زده و در نعرض آزمون قرار داده اند،چه کلماتی در "بخاطر آوردن انقلاب" می توانند بر زبان آورند که مناسب "بخاطر آوردن خود" آنها نیز باشد: رد بجا مانده از هر فرد،هرپدیده و هر جریان در چهاردهه گذشته،چهار دهه ای که در سرنوشت و کیان یک کشور و تک تک آحاد آن دخالت کرده و تحت تاثیر تعیین کننده خود قرار داده است.
آیا "خاطره ها"دوام می آورند و "چیزی" پشت سر کسی،جریانی و ملتی بر جای می گذارند؟آیا آنها که بطور "حاد" درگیر سوگواری و یا "مراسم بیاد آوری" می شوند "خود پرستی،خودستایی ِعبوس ِ خود" را بنمایش می گذارند؟
آیا امروز و پس ازچهل سال زیستن ِ انقلاب درمتن زندگی روزانه و همه چیز جامعه،یعنی"بخاطر آوردن همه آنچیزی که تا به امروز بوده است" پس از فروکش کردن سیلان ِ هیجانات زود گذر،با چه کلمات و یا جملاتی می توان در باره آن حرف زد،حرفی که بیش از انقلاب ،درباره "خود"ما باشد؛چون این ما بوده ایم که با تک تک لحظات عمر و تصمیم ها و اعمال خود و تمام آنچه که می توانستیم از خود در صحن جامعه و در پیشگاه زمانه جامه عمل بپوشانیم،بمیدان حضور و ظهور آورده و مُهر خود را بر همه آنچه که امروز وجود دارد و یا ندارد، زده ایم: چه در جایگاه خودی بوده باشیم و چه غیر خودی،چه بهره مندان از رانت و امتیازات ویژه باشیم و چه در ردیف تن دادگان و سکوت کنندگان،چه از تیم مدیریت رانتی و مبتنی بر روابط پشت پرده بوده باشیم و چه در ردیف مشمولین و اجراکنندگان صِرف انواع و اقسام وعده ها،قوانین،برنامه ها و طرحهایی که در بسیاری موارد حتی قابل نامگذاری نیز نیستند و چنانکه معمول کشورهای انقلابیست،در غالب موارد نیز وضع کنندگان قوانین،مقرارت و سلسله مراتب خود کمترین میزان پایبندی و رعایت و اعتقاد به قوانین و سلسله مراتبی را از خود نشان داده اند که خود وضع کننده آنها بوده اند:حتما روالهای استخدامی، تحصیلات دانشگاهی،هئیت علمی شدنها،نحوه "خاص"طی مراتب ورودی در رشته های تخصصی و حتی نوع انتخاب رشته تخصصی- فوق تخصصی،طرح،خارج از مرکز و یکشبه مدیر و رئیس شدنها را بیاد دارید.
و آیا مدام با این سوال و پاسخ ور رفتن،تنها راه برای یافتن "رمز"حیات ِسرشار از قبول مسئولیت نیست؟: رد پای"انقلاب"چگونه احساس می شود،گویی خود را بیان میکنی،وقتی دهها سال و شاید صدها سال از روز تولد ویا(چه فرقی می کند) سالمرگ ات گذشته باشد.
بیاد داشته باشیم که وقتی در باره "دیگری" حرف می زنیم،در واقع در باره"خود"مان است که بخاطر می آوریم و حرف می زنیم و مبادا در دام انواع"فراافکنی ها" و "روشهای دفاعی- جبرانی" افتاده و از روبرو شدن شجاعانه با خود طفره رویم.
آیا ما بدرجه ای از تجربه و بلوغ شخصیتی رسیده ایم که تمام آنچه را که هر کدام از ما و بسته به سن و جایگاه خود در بستر انقلاب زیسته ایم،بخاطر آوریم و آنها را لحظه به لحظه قابل باز خوانی برای گشودن افقی بسوی سعادت ملی،توسعه متوازن، و استثنا ناپذیری همگانی در برابر قانون سازیم ؟روبرو شدن شجاعانه با خود؟همچون ورق زدن صفحات یک آلبوم و تک تک عکسهای درون آن: عکسهای خود ما،عکسهای انقلاب ۵۷: ردی از اتاق روشن عکاسی.

@Kajhnegaristan