مرگ بر فلسفه. قبلا هم در این باره نوشته‌ام

مرگ بر فلسفه
✍ نیما ایمانی


🔶 فهم فقیر، سطحی و تکه چسبانی شده ی لیبرال های ایرانی از فلسفه، خصوصا فلسفه های معاصر اروپایی، قصه ی تازه ای نیست (مثل فهم فقیرو سطحی شان از خیلی چیزهای دیگر، منجمله سیاست). قبلا هم در این باره نوشته ام. متهم کردن فیلسوفی چون دریدا به ضدیت با روشنگری یا ضدیت با مدرنیته یک درجه از حماقت لخت و عور هم آن طرف تر است. بحث فلسفی دقیق و ریزنگارانه پیشکش، همین یک نکته را دریابد که لب کلام این آدم-و این لحن کوچه بازاری را دوستان اهل فلسفه بر من ببخشایند، دارم با اهل بازار حرف می زنم- عبارت است از نقد بقایای الاهیات در پروژه ی "همیشه"-ناتمام روشنگری و زدن ریشه ی "امر مقدس" در معنی موسع کلمه. بگذارید قصه ی کوتاهی برایتان بگویم که شباهتی معنی دار تویش سوسو می زند: زمانی پاپ ژن پل دوم، در مقاله ای هم نام با مقاله ی مشهور دریدا و مقاله ی مشهورتر هگل، دقیقا "آمدن پست مدرنیسم" و "نیهیلیسم" را یکی گرفته و به سوگ ارزش و معنای از کف رفته نشسته بود. جانشین او، پاپ بندیکت شانزدهم، قبل از اینکه پاپ بندیکت شانزدهم بشود، یعنی زمانی که هنوز اسمش کاردینال راتزینگر بود، پا را یک قدم از سلفش فراتر گذاشت و در مقاله ای اصلا از دریدا نام برد. نوشت در دنیایی که خدا گسسته و در آن عقل یا همان دکونستروکسیونش، چنان که فی المثل ژاک دریدا برای مان تدارک دیده". حالا سوای اینکه هیچ کدام از دو حضرت زحمت خواندن متون دریدا را به خود نداده بودند-- و از این بابت حرجی بهشان نیست چون بیزینس شان جای دیگر و چیز دیگر بود-- ببینید چطور یک "مرد دین" ناگهان برای زوال عقل افسوس می خورد. ببینید چطور-- به درستی-- بو می کشد و سروقت شان می آید این سرجوی و برای "قطب مخالف" گریبان می دراند(می گویم "قطب مخالف" چون ارجاع به هگل است و مقاله ی Glauben und wissen). برق شباهت کور کننده نیست؟ وقتی به عقل ایمان داشته باشی، وقتی به عالی ترین مظهر عقل مقدس یعنی "حد"، "حد متقین"، "حد تعریف"، "حد-و-مرز"... مومنانه باور آورده باشی و این باور اسطقس "برنامه ی هستی"ات باشد، پرسش و نقد و کافتن ریشه ای هم می ماند معطل یا دست بالا یک چیز لوکس پشت ویترین های فرنگ. خیر! شباهت لحن و فحوای کلام لیبرال های عمیقا مذهبی ایرانی به ادبیات پاپ نه فقط هیچ تصادفی نیست بلکه سیمپتوم است( به معنی دقیق کلمه: سیمپتوم را که از سوژه گی شان کسر کنی از هم می پاشند). این هم تصادفی نیست که بچه مسلمان های شریعتی خوانمان با اینکه ظاهرا مناسبات بسته و محافظه کارانه ی شهرستان ها را ترک کردند و راهی شهرهای بزرگ شدند و دانشگاه رفتند و کشف کردند کراوات هم می شود زد و کمی "متجدد" بودن و فرنگی مآبی و غرب زدگی و فیلترینگ هم خیلی چیز چرک گنه آلودی نیست، اما آن مایه ی اصلی را به خوبی حفظ کردند: ترس از "کمونیستها"، ترس از فلسفه های عمیقا آتئیستی، ترس از هر فکر نقاد که بنیان های ایمان نویافته شان را بلرزاند یا نقد را تا ریشه های عقل مقدس پیش ببرد یا "مرز" و "امنیت" را معلق کند...


@Kajhnegaristan