🔶کانت نیز به مشکل بسیار مشابهی برمی خورد

🔶کانت نیز به مشکل بسیار مشابهی برمی خورد. چرا که در فلسفه ی او، امر پاتولوژیک(یعنی آنچه سوژه می تواند احساس کند، لذت و رنج، که می تواند لذت "عقلی" یا "روحانی" را دربر گیرد) بازنمایی کننده ی مانع و سد در مسیر آزادی است. از دید کانت، آزادی اساسا به "تقسیم شدگی" سوژه گره می خورد؛ آزادی در عمل جداشدن سوژه از امر پاتولوژیک برساخته می شود. با این همه، می توان گفت که امر پاتولوژیک انتقام خود را می گیرد و با کارگذاشتن نوع مشخصی از لذت در طول مسیر دستور بی قید و شرط قانون خود را تحمیل می کند. این لذت را می توان به بهترین وجه "لذت در رنج" تلقی کرد: رنج همچون تغییر شکل لذت،همچون حالتی از امر پاتولوژیک که جای لذت را می گیرد آنگاه که لذت تا آخرین قطره مصرف شد. در اینجا، منفعت بی واسطه ی سوژه با چیزی دیگر جایگزین می شود -- برای نمونه، با یک ایده یا نوعی چیز ما/آرمان ما، که سوژه حاضر است به خاطر آن منفعت ها و لذت بی واسطه ی خود رابه دست فراموشی بسپارد. برای نمونه،سوژه حاضر است پذیرای رنج شود چون می داند که رنج کشیدن او در خدمت "آرمانی خیر" است. هم ساد و هم کانت تلاش می کنند تا به فراسوی این منطق بروند.
درنتیجه، از دید کانت، آزادی همواره مستعد محدود شدن است، خواه با لذت (به شکل هر نوع انگیزه ی پاتولوژیک) یا با مرگ سوژه. آنچه به ما اجازه می دهد تا "از فراز" این مانع "بپریم"،به فراسوی آن پیش رویم، چیزی است که لاکان فانتزی می نامد. اصل موضوعه ی نامیرایی روح کانت (که حقیقت آن،چنان که دیدیم، نامیرایی بدن است) دقیقا متضمن همین حرکت و همین "راه حل" است. کارکرد آن برقرارکردن مختصات زمان و مکان بیرونی از زمان و مکان بیرون از زمان و مکان، و در نتیجه میسر کردن پیش روی بی کران و بی پایان "از مراحل فروتر کمال اخلاقی به مراحل فراتر آن" است.



آلنکا زوپانچیج، اخلاقیات امر واقعی،کانت،لاکان، فصل خیر وشر ص.115-114


@Kajhnegaristan