🔸مقاومت , مقاومت روانکاو است🔸

🔸مقاومت , مقاومت روانكاو است🔸
✍محمدرضا میرشاه علی


❗️نکته اولی که مایل به بیان آن هستم این میباشد که بایستی بدانیم که سمپتوم های بیمار الزاما مشکلات او نمیباشند . بسیاری از درمانگران برای ایجاد اتحاد درمانی سعی میکنند تا بیمار را از طریق روبرو کردن با سمپتوم هایش برای ادامه درمان و خواست تغییر با انگیزه کنند در صورتی که سمپتوم های او چیزی نیستند جز ارضاهای جانشینی . سمپتوم ها برای بیمار فراهم کننده ارضا هستند ، شیوه خاصی از ارضا هستند و نه مانعی در مقابل آن . بیمار برای خلاص شدن از شر سمپتوم هایش مراجعه نمیکند بلکه برای تعمیر آنهاست که مراجعه میکند . بیمار زمانی مراجعه میکند که لیبیدو پژمرده و بیتوان گشته و فرد انگیزه هایش را از دست میدهد و به دلیل همین پژمردگی است که به نظر لکان نمیتوان خواست درمان و نیروی محرکه آنرا از مراجع انتظار داست و به همین دلیل نمیتوان بر خواست آگاهانه بیمار برای درمان و تغییر اعتماد کرد . چنین درخواست اصیلی برای تغییر وجود ندارد . اکثرا مراجعان از روانکاو خود انتظار دارند تا سمپتوم های ایشان را بازسازی کند و نه آنکه تغییرشان بدهد . درمان تا زمانی پیش میرود که روانکاو میل به شنیدن و مراجع چیزی برا گفتن داشته باشد و مهمتر آنکه این میل روانکاو به شنیدن است که مراجع را به سخن گفتن متمایل میکند .
منظور لکان از میل روانکاو ، انتقال متقابل نیست .بلکه میل پالوده شده است . یک رُل و بازی است که فقط بر روانکاویو فقط بر تحلیل متمرکز است و این بازی بر خواستن و انتظار داشتن از بیمار استوار نیست . مسلم است که بیمار نمیخواهد و اگر بخواهد هم رمق آن را ندارد . درمان روانکاوانه بر میل درمانگر استوار است . میل او به اهمیت دادن ، روشن کردن و یا آشکار کردن ناخودآگاه بیمار . او فردی است که شخصا به شنیدن علاقه دارد .میلی خستگی ناپذیر و مقاوم و مدام . میلی که مراجع را به مطب میکشد و او را به حرف در میارود و با خویشتن خویش مواجه اش میکند . با قسمتی از خویش که سرکوبش کرده است . ولی آنچه در سمت بیمار است نه تنها عدم میل اصیل به درمان را شامل میشود بلکه عدم میل اصیل به خودشناسی را نیز در بر میگیرد . همانطور که تمام درمانگران میدانند طفره رفتن ، پرهیز کردن و دوری گزیدن از گرایشهای اصلی تمام بیماران است .
ولی پرسش اصلی میتواند اینجا مطرح شود که چرا بیمار نمیخواهد تغییر کند ? پس برای چه مراجعه کرده است ?
پاسخ اینجاست که درست است که سمپتوم ها ارضاهای جانشینی هستند ولی متاسفانه همیشه هم خوب عمل نمیکنند .شخص به عنوان مثال دچار تعارض با جامعه میشود .با معشوق خود در تعارض قرار میگیرد ، با همکار خود ، با همسایه خود و غیره . اینجاست که فرد مراجعه میکند تا بداند چرا سمپتوم هایش دیگر کار نمیکنند و یا به خوبی گذشته کار نمیکنند و مسلما انتظارش از درمانگر نه تغییر بلکه ترمیم سمپتوم هاست . البته منظور ما از ارضا الزاما لذت و یا حتی رضایت نیست . عده ای اتفاقا از همین درد کشیدن لذت میبرند . رضایت آنها از همین عدم رضایت است . در فرانسوی به این لذت همراه با رنج میگویند jouissance
بحران همین ژوئیسانس است که فرد برای درمان مراجعه میکند .سمپتوم ها دیگر کار نمیکنند . یا حتی خطرناک شده اند . ژوئیسانس از راه عادی و سابق خود خارج گشته و انتظار آنها از درمان چیزی نیست جز برگرداندن ژویسانس به مسیر سابق خویش
فروید عقیده داشت که انسان ها گویی ذاتا میل به دانایی دارند . لکان این میل را به کنجکاوی جنسی محدود میکند . به این پرسش همیشگی که بچه ها از کجا می آیند . گرایش اصلی ما اتفاقا امتناع از دانستن است . لکان نادانی را حتی به عنوان یک شور معرفی میکند .شوری حتی بالاتر از عشق و نفرت a passion not to know
میل روانکاو میتواند بر این درخواست ناتوانی غلبه کند واگر نتواند این مقاومت از جانب روانکاو است . زیرا از ابتدا ما انتظاری از بیمار هم از وجه نظری و هم از وجه عملی نداریم .


@Kajhnegaristan