کاوالکانتی و ساد (نیاز و میل) …🔶 راندن خیال از قلمروی تجربه رویدادی بود که بر دومی (تجربه) سایه افکند و آن را تحت الشعاع قرار داد

کاوالکانتی و ساد (نیاز و میل)


🔶 راندن خیال از قلمروی تجربه رویدادی بود که بر دومی (تجربه) سایه افکند و آن را تحت الشعاع قرار داد. این سایه همان میل (desire) است، ایده ی تجربه همچون پدیده ای گذرا و بیکران. زیرا، بنا به مفهومی که پیشتر در روانشناسی کلاسیک رایج بود و بعدها در فرهنگ قرون وسطا کاملا بسط داده شد، تخیل و میل ارتباط نزدیکی با هم دارند. در واقع، خیال که سرچشمه ی راستین میل است در عین حال- به مثابه ی میانجی انسان و ابژه- شرط دست یافتنی بودن ابژه ی میل و، از این رو،نهایتا شرط ارضای میل هم هست. از این منظر، کشف عشق در سده های میانه، در آثار شاعران پرووانسی و استیل نوو (stil novo)، عملا در حکم کشف این نکته بود که سوژه ی عشق نه امر حسی بی واسطه، بل خیال است؛ و این به سادگی یعنی کشف منش خیالی عشق. اما، با توجه به ماهیت "واسطه گون" قوه ی تخیل، این بدان معناست که خیال نه فقط ابژه ی اروس، بل سوژه ی آن هم هست. در واقع،از آنجا که عشق تنها در خیال جای دارد،میل هرگز مستقیما با ابژه ی خود در جسمانیت اش رو به رو نمی شود ("افلاتونی بودن" امر اروتیک در شعر استیل نوو و تروبادور (troubadour) هم از همین روست)، بل با یک انگاره یا پندار مواجه می شود (در متون شاعران عشقی و فیلسوفان مسلمان، یک "فرشته" به معنی دقیق کلمه: یک انگاره ی ناب جدا از تن، جوهر مفارقی (separata substantia) که از طریق میل خود افلاک سماوی را به حرکت در می آورد)،با "شخصیت تازه ای" (persona nova) که به معنای راستین واژه ی میل است (به قول کاوالکانتی: "میل به شخصیت تازه ای شکل می دهد") و درون آن مرزهای میان سوبژکتیو و ابژکتیو، جسمانی (مادی) و غیرجسمانی (مجرد)، و میل و ابژه اش از میان رفته است. این دقیقا از آن روست که در اینجا عشق تقابل میان سوژه ی میل [سوژه ی مشتاق] و ابژه ی میل [ابژه ی اشتیاق] نیست، بل سوژه -ابژه ی آن به اصطلاح در عالم خیال جای دارند، چنانکه شاعران می توانند ماهیت آن را (در تقابل با "عشق جنون آمیز"ی (fol amour) که تنها می تواند ابژه اش را مصرف کند بی آنکه هرگز به راستی با آن یگانه شود یا هرگز آن را تجربه کند) هم-چون "عشق مهذب" (fin amours) یا کامروایی تعریف کنندکه شادی هایش را پایانی نیست [gioi che mai non fina] اینان، با پیوند دادن این عشق با نظریه ی ابن رشد، که خیال را جایگاه اتحاد و یگانگی کامل میان فرد و عقل فعال می دید، توانستند عشق را تبدیل به تجربه ای رهایی بخش سازند. اما هنگامی که خیال به عنوان چیزی غیرواقعی از تجربه بیرون رانده شد، و جایش را ego cogito (که حالا دیگر سوژه ی میل بود،...) گرفت، وضع میل هم از بیخ و بن تغییر کرد: میل از اساس ارضاناپذیر شد. در عین حال، خیال که میانجی و تضمین کننده ی دست یافتنی بودن ابژه ی میل بود (یعنی امکان می داد تا ابژه ی میل تجربه شود)، اکنون مایه ی دسترس ناپذیری (تجربه ناپذیری) آن شد. اینگونه است که در اندیشه ی ساد (برخلاف کاوالکانتی)، من "میل، که از خیال به هیجان آمده... در برابر خود تنها یک جسم می یابد، یک objectum، که تنها می تواند آن را مصرف کند و تباه سازد بی آنکه هرگز ارضا شود، زیرا خیال نهفته در آن بی اندازه گریزپا و پنهان است.
رانده شدن خیال از قلمروی تجربه در واقع آنچه را که اروس -در مقام فرزند پوروس (رب النوع غنا و وفور نعمت) و پنیا (تجسم فقر و مسکنت)- یکجا در خود گرد آورده بود، از هم می گسلد: میل (همبسته با خیال،ارضاناپذیر و بی مرز) و نیاز (همبسته با واقعیت جسمانی، قابل اندازه گیری و به لحاظ نظری، ارضا شدنی)؛ آن هم به طریقی که این دو دیگر هرگز نمی توانند در سوژه ای واحد گرد آیند. انسان سادی،به مثابه ی سوژه ی میل، همواره انسان دیگری را به عنوان سوژه ی نیاز در برابر خود دارد، زیرا نیاز چیزی نیست مگر باژگونه ی میل خود او و جانمایه ی دیگربودگی ذاتی میل....
از اینجا می آید ضرورت انخراف جنسی در جهان ساد، که با تلفیق نیاز و میل، حرمان و ناکامی ذاتی میل را به لذت بدل می کند. زیرا چیزی که شخص منحرف می فهمد این است که این میل خود او (نسبت به آنچه به وی تعلق ندارد) است که در دیگری به شکل نیاز ظاهر می شود. او می توانست گفته ی ژولیت را چنین پاسخ دهد: " آنچه تو به صورت غرابت آشنای نیاز جسمانی احساس می کنی همان صورت غرابت آشنای نیاز جسمانی احساس می کنی همان است که من همچون آشنایی غریب میل احساس می کنم. نیاز تو خواست من است؛ خواست من نیاز توست."اگر در متون ساد-به رغم همه چیز،و با وجود محرومیت از تجربه، که او به سیاقی پیش گویانه در قالب هذیان های مکرر شخصیت هایش بیان می کند- لذت و شادی وجود دارد، اگر در رمان های او شکلی کج و کوله از بهشت ناب و منزه شعر تروبادور و استیل نوو ترسیم شده،

@Kajhnegaristan