❗️مارکس: پیروزى و اسطوره❗️. ✍. ترجمه..۴/۶

❗️ماركس: پيروزى و اسطوره❗️
✍ #الكس_كالينيكوس
ترجمه #روزبه_آقاجرى

4/6

• اسطوره سوم :
🔆ناگزيرى درهم شكستگى اقتصادى🔆


📙منتقدان مى گويند ، آيا ماركس ادعا نكرده است كه سرمايه دارى به ناگزير زير اثر و پيامد ناهمسازى ها و تضاد هاى اقتصادى اش درهم شكسته خواهد شد؟ و چون هيچ سرمايه دارى از جايش تكان هم نخورده است ، آيا بار ديگر ثابت نمى شود كه ماركس اشتباه كرده است؟

ماركس در واقع نظريه اى در باب بحران اقتصادى را در كار بزرگش «سرمايه» بسط داده است. بسيار پيش از مينارد كينز اقتصاددان او اين ايده را درهم مى كوبد كه يك اقتصاد بازار به درستى سازماندهى شده ناگزير از دست يافتن به تعادلى در همه منابع به طور كامل به كار رفته (مصرف شده) است ؛ [ايده اى كه] هنوز هم اصل بنيادى روند كلى اقتصاد و امروزه آن را گوردون براون توى بوق و كرنا كرده است. او همچنين نشان داده است كه دست نيرو هايى در عمق ريشه دوانده در كار است كه سرمايه دارى اينگونه در بحران فرو مى رود.

مهم ترين اينها گرايش نرخ سود به پايين آمدن است. نرخ سود آنچه از سرمايه گذارى سرمايه دار ها به آنها برمى گردد -- سنجه پايه اى كاميابى در اقتصادى سرمايه دارانه است. اما كارفرمايان طبقه اى در درون تكه تكه اند -- آنها با يكديگر رقابت مى كنند و هر كس در پى سهم بزرگترى از سود هايى است كه از كار كارگران بيرون كشيده مى شود.

سرمايه دارانى كه در روش هاى بهبود يافته توليد سرمايه گذارى مى كنند تا سهم بزرگترى را در بازار به دست آورند. رقيبانشان هم براى زنده ماندن به ناگزير از آنها تقليد مى كنند. به اين سبب سرمايه گذارى به ويژه در آلات ماشين _ با شتاب بيشترى رشد مى كند تا در نيروى كار. اما كار كارگران سرچشمه سود است. بدين گونه انباشت سود بسيار آرام تر از انباشت سرمايه گذارى رشد مى كند و در نتيجه نرخ سود پايين مى آيد. هنگامى كه در همه جا نرخ سود از سطح مشخصى پايين تر آمد ، سرمايه گذارى جديد متوقف مى شود و اقتصاد در بحران فرو مى رود. اين تنها يك گرايش پايين آمدن نرخ سود است. ماركس «جريان هاى خنثى كننده» اى را كه سبب برگشتن نرخ سود به سطح تراز مى شوند ، فهرست مى كند. در واقع مى گويد : «همان جريان ها كه گرايشى را در نرخ كلى سود به پايين آمدن به وجود مى آورند بى اثر كننده هايى را راه مى اندازند و جلوى اين پايين آمدن را مى گيرند آن را كند و به شكل محدود فلج مى كنند. »مهم ترين اين [خنثى كننده ها] خود بحران هايند.

در هنگامه بحران اقتصادى شركت ها ورشكسته مى شوند و به دارايى هايشان يامفت چوب حراج مى زنند. اين مقدار كلى سرمايه را در اقتصاد كاهش مى دهد. گاهى همان جور كه داريم مى بينيم ، كارگران زير تازيانه بيكارى به بهره كشى بزرگترى تن مى دهند. اين فشار ها كمك مى كند تا نرخ سود به آن ترازى كه سرمايه گذارى و بنابراين رشد بتواند دوباره از سر گرفته شود ، برگردد.

از اين رو همان جور كه ماركس گفته : «بحران ها همواره وجود ندارند» افت وخيز هاى نرخ سود ، سرمايه دارى را ميان چرخه اى از برجهش و افت ناگهانى كه ماركس از همان آغاز واكاويده است راه مى برد. فاز هاى پايين رونده در اين «چرخه سوداگرى» سبب رنج و عذابى بزرگ براى كارگران است. هنگام در بحران غوطه خوردن سيستم مبارزه طبقاتى ، تلخى و تند و تيزى بيشترى پيدا مى كند. از قلب همين قطبى شدگى است كه مى تواند طبقه كارگرى از نظر سياسى استوار در واژگونى سرمايه دارى سر برآورد. با اين همه اين به معناى آن نيست كه سرمايه دارى از نظر اقتصادى الزاما فرو خواهد پاشيد.📙
4/6



@Kajhnegaristan