مرثیه‌ای در رثای امیدورزی؛. ✍حسام محمدی …

مرثیه‌ای در رثای امیدورزی؛
✍حسام محمدی



"بدون امید هم می‌توان زندگی کرد"، این توصیف ظریفی از زندگانی امروز ماست. انسانهایی که در فرآیندی فرساینده، انتظارِ دلگرم‌کننده برای آن چیزی که هنوز نیامده را از کف داده و زیر بار دشواری‌های امروزشان از پای درآمده‌اند. بواقع حد صعوبت این معبر بالاتر از آن است که این انسان تکیده تاب پیمودنش را داشته باشد و بدتر از آن پیدایش این تصور است که آن وضع بهتر هرگز نخواهد آمد، اینچنین وضعیتی به معنای ظهور اندیشه پایان پیشرفت است و فقدان باور به این پندار است که آینده بهتر از گذشته خواهد بود.

این زندگی مأیوسانه و فرار از عقوبتِ آینده سبب شده تا مردم کشورمان آن نقطه امنی را که انسان امروزی در آینده برای خود متصور شده، از کف داده و امید را از روبروی خود به پشت سرش براند. این بازگشت به گذشته و جستجوی امر بهین در پستوی تاریخ پادزهری فرومایه برای بازیابی امیدهای بر باد رفتۀ آینده در گذشته است. ما امروز را چنان شکست‌خورده و مفلوک سر می‌کنیم، که گویی هیبتِ آینده، پیشاپیش و البته بیدادگرانه، مقابل دیدگانمان قتل عام شده باشد. تصور سقوط و اضمحلال آنچنان دامان فرودستان را گرفته که امید را بی‌رحمانه سلاخی می‌کنند و بی‌آنکه هیچ امیدی به فردای بهتر داشته باشند، تسلیم نامیدی و درماندگی می‌شوند. آینده بدتر از آن چیزیست که تصورش را کرده باشیم، چرا که یقیناً بذر هر پیشرفتی در آینده، باید یکجایی همین نزدیکی‌ها کاشته شده باشد، اما از این ویرانه انتظار هیچ ثمره‌ی درخشانی نمی‌رود و این کشاورزِ از پیش شکست‌خورده در فصلِ برداشت بیهودگی را درو خواهد کرد..

سیاست‌ها و تدابیر معیوب فرادستان که دستشان به خون امیدورزی آلوده است، تنها ملالت و خستگی از صیرورت زمان را بر این مردمان رنجدیده ارزانی داشته و آنها را به تأمل بر این پرسش اساسی کشانده که براستی چه بر سرمان خواهد آمد؟ و پاسخ برای این شکست‌خوردگان چیزی نیست جز اینکه یقیناً در هیچ حالتی آینده بهتر از گذشته نخواهد بود. این برخوردِ بی رغبت و سست با لحظه پسین سبب شده تا پیوند ما با رخدادهای آتی، نسبتی مملو از بیم و خوف باشد، این شکل از گسست زمانی، تنها یک برونداد عظیم خواهد داشت و آن انفصال از حال و آینده و پناه بردن به دامان گذشته خواهد بود. امروز و در شرایطی که ما به جهت تصمیمات معوج بالادستان، از تاریخ عقب افتاده‌ایم و آینده روشن را دورتر از آنی می‌دانیم که بتوانیم بدان دست یابیم، تنها یک تحولِ عظیم و خطیر، توانایی عزل تفکر ویرانشهری را از ذهنیت ایرانیان داراست. این روزها "امید" کلیدواژه گندیده ایست که هر سیاستمداری به آن تجاوز کرده و آن را تا مرز ابتذال عقب رانده است.

ما از آینده مأیوسیم، تنها به این دلیل که گمان می‌کنیم در تاریخ چند صد ساله‌مان همیشه روبه تباهی بوده‌ایم و هر دوره‌ای بدتر از دوره‌های پیشین بوده است. بواقع "امیدورزی" گوهر مغفول زندگانی این روزهای ماست و آینده نیز خرابتر از آن است که توانایی اغوای ما برای خلق آمال و آرزوهای ناکجاآبادی را داشته باشد. این وضعیت نابسامان که هر روزه آرزوهایمان را بی وقفه بر باد می‌دهد ما را به شکلی از استصیال می‌رساند که مجبور باشیم، بی امید زندگی کنیم، گویی هیچ گشایشی پیشروی خودمان متصور نیستیم و ما نیز خسته تر از آنیم که آینده را بر وفق مراد خودمان بسازیم..



@Kajhnegaristan