🔸 «آیا جامعه به مثابه یک تمامیت یکپارچه ممکن است؟» 🔸. ✍رضا مجد. قسمت اول …

🔸"آیا جامعه به مثابه یک تمامیت یکپارچه ممکن است؟"🔸
✍رضا مجد
قسمت اول
#بازنشر


🔆بیایید جسارت کرده و صادقانه از خود بپرسیم که: سرچشمه ی ستیزه و کشمکش اجتماعی در چیست؟ و بیایید به جواب های آماده و پیشینی و سرراست قناعت نکنیم، جواب هایی که داعیه ی پاسخ کامل و حقیقی را دارند، بیایید کمی حریص و بلند پرواز باشیم و پا را از چهارچوب های عقلانیت مدرن فراتر بگذاریم و قواعد بازی را رعایت نکنیم. عقلانیت مدرن پاسخ های متفاوتی به این سوال ارائه داده است، نه تنها عقلانیت مدرن بلکه عقلانیت پیشامدرن و سنتی نیز پاسخی به این پرسش اساسی دارد، حتی دین هم به این پرسش پاسخ داده است، چرا اینگونه نگوئیم که در واقع بشر در طول تاریخ به انحای مختلفی سعی کرده به این پرسش جواب بدهد، آنهم در قالب ایدئولوژی های مختلف و متفاوت، و چیزی که در تمام این ایدئولوژی ها( از ایدئولوژی دینی گرفته تا ایدئولوژی مارکسیسیستی، فمینیستی، سیاسی و....) مشترک است وعده ی رسیدن به وضعیتی اتوپیایی و یک تمامیت عاری از تنش و ستیز و شکاف و نقصان است، نقطه و غایت و مقصد و 《وضعیت محالی》در آینده که با رسیدن به آن بنیان تمام کشمکش ها و ستیزه ها و تضاد اعم از طبقاتی و دینی و مذهبی و جنسی و انسانی از بین می رود و بشر قادر به برپایی کمون/بهشت/جامعه ای آرمانی و ایدئال خود می شود، یعنی با خود و جامعه این همان می شود آنهم در قالب یک تمامیت بدون درز و شکاف و نقصان، تمامیتی عاری از هر خدشه ای. بیایید سوال دیگری طرح کنیم:ایدئولوژی ها به ما چه می گویند؟
ایدئولوژی ها به ما می گویند که ساختن یک کل و تمامیت ممکن است، و درواقع وعده ی چنین تمامیتی را به ما می دهند، تمام ایدئولوژی ها سعی در لاپوشانی امر محال هستند امر محالی که درست در قلب سوژه ی انسانی به شکل "امر واقعی" حک شده است، تمام ایدئولوژی ها سرچشمه ی ستیزه ها را به نوعی در مواضع سوژه می جویند و سعی می کنند "امر محال" را در قالب یک مانع بیرونی و عینی تجسد ببخشند، یعنی ایده این است که محال بودن را می پذیرند ولی آن را نتیجه ی تناقض ها و تعارض های عینی و بیرونی می انگارند، و با ساخت افقی در دوردست ها و جایی در آینده، وعده ی امکان 《امر محال》را می دهند.
بگذارید با مثال های ملموس پیش برویم، با ایدئولوژی های دینی و مارکسیسیستی و جنسیتی شروع کنیم:ایدئولوژی دینی چگونه ستیزه های اجتماعی را تفسیر و توجیه می کند؟ با تجسم شر و دشمنی بیرونی که مانع ساختن تمامیتی بنام امت دینی می شود، و ایده این است که با محو و نابودی این دشمن( کافر، ضد دین، یا مومنان دین های دیگر که قصد تخریب دین ما را دارند) لحظه ی رستگاری موعود و برپایی حکومت و جامعه ی تماما دینی در قالب یک تمامیت جهانی و یونیورسال فرا خواهد رسید. در ایدئولوژی مارکسیسیستی هم ایده تضاد طبقاتی و هژمونی نئولیبرالی است که مانع رسیدن به کمونیسم و جامعه ی آرمانی عاری از تبعیض و تضاد و طبقه می شود و با محو سرمایه دار و سرمایه داری و نئولیبرال ها ( با انقلاب یا به دست تضادهای درونی خود سیستم) در آینده ی دور یا نزدیک، ما به غایت تاریخ و غایت مبارزه ی طبقاتی و ستیز اجتماعی خواهیم رسید. در ایدئولوژی فمنیستی هم این مانع بیرونی یا دشمن در قالب نظام پدرسالاری یا مردهای طرفدار تفوق جنس مذکر، تجسد می یابد و وعده ی تاسیس یک جامعه ی عادلانه و آرمانی که در آن زن به جایگاه برابر و برحق و راستین خود می رسد باز در آینده با نابودی مانع و دشمن بیرونی ممکن می شود. اگر دقت کنیم در تمام این ایدئولوژی ها منطق یکسانی حاکم است و آن کتمان 《امر محال/امر واقعی》و پوشاندن نابسندگی و نقصان خود ایدئولوژی ها در قالب نظامی بسته و خودبسنده و توتال است، و کتمان صورت بندی ایدئولوژیک ناکامل و ناقص و نامنسجم .🔆
ادامه دارد...

@Kajhnegaristan